The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان رعیت خان🔥♥

40 عضو

عروس برادرم♥️
#Part30?

مامان اخم هاش کم کم شدت گرفت و فریاد کشید..

_چی چیو زوده؟؟خیلیم‌ دور شده ! ..چند ساله به سازت دارم میرقصم‌؟؟
من سریع تر میخوام نوه‌‌ام رو بغل بگیرم‌..!اونم پسر باشه!

طلا _خ..خا ..خانم جون ولی.. ولی ما هنوز آمادگی‌ بچه دار‌ شدن رو نداریم‌‌ ..یکم وقت بدین!

رو به مامان کردم

_مامان این کارارو بسپار به خودمون هروقت زمان موعد رسید بچه میاریم!

فریاد کشید و عصاسشو به زمین کوبید
_کِی دیگه؟ زمان زن گرفتن داداش کوچیکتم رسیده!

اردلان اعتراض کرد

_چی میگی مامان؟ من زن میخوام چی‌کار؟


مامان بی توجه به حرف اردلان رو به من با اخم های توهمش گفت

_هر چه سریع تر به‌ فکر بیوفتن‌.. سنت داره میره بالا.. به یه وارث نیاز داری پسرم..

اردلان‌ دستش رو زیر چونه اش زد و بی حوصله لب زد

_داداش نکنه مشکل داری؟ بگو خجالت نکش!

⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/09/22 16:47

پاسخ به

?اینا کمه?

تشکر

1401/09/22 18:18

پاسخ به

تشکر

??

1401/09/22 18:19

پاسخ به

??

زهرااااااااا

1401/09/22 18:30

بزار بازمممم

1401/09/22 18:30

زود باشششش

1401/09/22 18:30

یکم تو خماری بمونین?

1401/09/22 18:31

بزارمم?

1401/09/22 18:34

آماده اید?

1401/09/22 18:34

گذاشتماا

1401/09/22 18:34

عروس برادرم✨♥️
#Part31?


عصبی نگاهش کردم و با دندون های‌ کلید شده بهم غریدم

_خفه شو تا نزدم همین‌جا شل و پلت نکردم اردلان!

با پوزخند نگاهم کرد
_اِ نه بابا؟؟ بیا ببینم چیکار میکنی!چیز بدی نگفتم که.. گفتم اگر..

مامان نزاشت ادامه بده و فریاد کشید

_بسه! *** اون برادرته، یه خانِ! این چه نوع حرف زدنیه؟؟ اردلان چقدر کله‌خری تو!

اردلان بی حرف سیگار دیگه‌ای از پاکتش بیرون کشید و گوشه‌ی لبش گذاشت
و تنها نظاره‌گر بحثمون شد.

از جام بلند شدم طلا با چشم‌های غم‌ گرفته نگاهم میکرد.

_مامان بس کن این‌ بحث‌و به زودی یه وارث میارم برات!
چشم‌های مامان برق زد و
لبخند رضایت رو لب‌هاش شکل گرفت و ترس و بهت تو چشم‌های طلا هویدا شد!

فکر می‌کرد خبر ندارم مشکل از اون‌ِ و حامله نمیشه؟
اگر مامان بفهمه زن می‌گیره برام تا وارث‌مو سریع‌ تر بیاره!

⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/09/22 18:35

عروس برادرم✨♥️
#Part32?


رنگ پریده و با بغض صدام زد
_ال..البرز!

بی توجه بهش از سالن بیرون زدم و تنهاشون گذاشتم..

نمیدونستم‌ چی کار کنم؟

باید باهاش در میون میزاشتم که ببینم می‌تونه واقعا باردار بشه یا نه!
اگر نه.. که باید زن بگیرم!

وگرنه نمی ‌تونستم دهن مردم رو ببندم..
که به فکرشون خطور کنه که اصلا مشکل از منه!

چند ساله دارم باهاش کنار میام!
مامان درست میگه دیگه برای وارث آوردن باید دست به کار بشم‌
جلوی جمع و برای دفاع از طلا اون حر‌‌ف‌هارو زدم!

اگر دیر بشه‌... اردلان جای منو‌ می‌ گیره..


بی اراده نگاهم به سمت اشپزخونه گردش پیدا کرد

دنبال یه فرد ریزه و جالب بودم ! که مدتی بود نگاهم رو مجذوب خودش‌ میکرد.

ولی انگار هنوز پیداش‌ نشده بود!
نکنه به حرفم‌ توجه نکنه و دیگه نیاد؟ غلط میکنه دختره‌‌ی آشغال!

⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/09/22 18:35

پاسخ به

آماده اید?

زهرا بزار دیگه تند تند ترو خدا میزنن نی نی پلاسم قط میکنن یا تورو مسدود میکنن من بیچاره تو فکر این رمان میمونم

1401/09/22 19:50

زهراا سه تام بزار

1401/09/22 19:53

پاسخ به

زهرا بزار دیگه تند تند ترو خدا میزنن نی نی پلاسم قط میکنن یا تورو مسدود میکنن من بیچاره تو فکر این ر...

???

1401/09/22 19:53

پاسخ به

???

والا

1401/09/22 19:54

منم بد جور دنبالشم فقط کاش بیشتر میزاشت

1401/09/22 19:54

پاسخ به

منم بد جور دنبالشم فقط کاش بیشتر میزاشت

اره دقیقا ??من یه فصل کامل و تو. یه روز تموم میکنم

1401/09/22 19:58

???خدانکشدت دختر همه رو معتاد کردی

1401/09/22 21:03

وه منی که فردا امتحان دارم درسم نمبخونم رمان میخونم

1401/09/22 21:30

پاسخ به

وه منی که فردا امتحان دارم درسم نمبخونم رمان میخونم

همش تقصیر مدیر گروهه??

1401/09/22 21:32

پاسخ به

همش تقصیر مدیر گروهه??

????

1401/09/22 21:41

بزار وامونده رو

1401/09/22 22:22

????

1401/09/22 22:22

پاسخ به

بزار وامونده رو

????

1401/09/22 22:28