?⚘?⚘?⚘?
? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_132
با خوردن نور آفتاب توی چشمم دستم رو مقابل چشمم گرفتم
تا نور مستقیمی که بهم میزد کمتر اذیتم کنه
به زور پلکهای خستهام رو از هم فاصله دادم
غلتی روی تخت زدم
تا موقعیتم دستم بیاد و بفهمم دقیقا کجام
با یادآوری دیشب و دیدن اتاق سریع از جام بلند شدم
روی تخت نشستم و گیج نگاهی به دو رو برم انداختم
باید صبر میکردم تا ویندوزم کمی آپدیت بشه
بفهمم چند چندم با خودم !!
نگاهم رو بالا آوردم و با دیدن ساعت که دوازده رو نشون میداد
هینی کشیدم و دستم رو جلوی دهنم گرفتم
من تا ساعت دوازده خوابیده بودم ؟؟
چه خبر بود ؟؟ چرا زودتر بیدار نشده بودم ؟؟
نکنه آقا رفته بود بدون اینکه من بهش صبحونه بدم
ضربهی محکمی توی سرم زدم
از جام بلند شدم سریع سمت در رفتم
پلهها رو دو تا یکی پایین رفتم
سمت آشپزخونه حرکت کردم
با دیدن آرمان که توی آشپزخونه مشغول درست کردن چیزی بود
سریع جلو رفتم و گفتم
_ ببخشید من خواب موندم
وگرنه زودتر بلند میشدم و براتون صبحونه درست میکردم
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...*」
1401/10/06 22:00