The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

💓ارباب عمارت💓

24 عضو

?‍♀️??

1401/10/06 21:51

من دیگه رد دادم

1401/10/06 21:52

یدونم هستتت

1401/10/06 21:59

?⚘?⚘?⚘?

? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_132

با خوردن نور آفتاب توی چشمم دستم رو مقابل چشمم گرفتم

تا نور مستقیمی که بهم میزد کمتر اذیتم کنه

به زور پلک‌های خسته‌ام رو از هم فاصله دادم

غلتی روی تخت زدم

تا موقعیتم دستم بیاد و بفهمم دقیقا کجام

با یادآوری دیشب و دیدن اتاق سریع از جام بلند شدم

روی تخت نشستم و گیج نگاهی به دو رو برم انداختم

باید صبر میکردم تا ویندوزم کمی آپدیت بشه

بفهمم چند چندم با خودم !!

نگاهم رو بالا آوردم و با دیدن ساعت که دوازده رو نشون میداد

هینی کشیدم و دستم رو جلوی دهنم گرفتم

من تا ساعت دوازده خوابیده بودم ؟؟

چه خبر بود ؟؟ چرا زودتر بیدار نشده بودم ؟؟

نکنه آقا رفته بود بدون اینکه من بهش صبحونه بدم

ضربه‌ی محکمی توی سرم زدم

از جام بلند شدم سریع سمت در رفتم

پله‌ها رو دو تا یکی پایین رفتم

سمت آشپزخونه حرکت کردم

با دیدن آرمان که توی آشپزخونه مشغول درست کردن چیزی بود

سریع جلو رفتم و گفتم

_ ببخشید من خواب موندم

وگرنه زودتر بلند میشدم و براتون صبحونه درست می‌کردم

|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...*」

1401/10/06 22:00

پاسخ به

یدونم هستتت

??

1401/10/06 22:41

همین الان
نخونده یه ارزو بکن
بسم الله رحمن الرحیم قل هوالله احدالله الصمدلم یلدولم یولدولم یکن له کفواحد.اینوبخون وبفرست اگرنفرستی بقران پشت کردی تنزیل الغزیزالرحیم لتنذرقومأماانذراباوهم فهم غافلون به سه گروه بفرست ببین تا60دقیقه دیگه خدابرات چه میکنه

1401/10/06 23:36

?⚘?⚘?⚘?

? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_133

لب گزیدم و ادامه دادم

_ نمی‌دونم چقدر باید ازتون معذرت خواهی کنم

خوب می‌دونم که دست و پا چلفتیم

ولی بهتون قول میدم این رفتارم درست بشه

آرمان با صدای منی که پشت سر هم داشتم حرف میزدم

تند تند ازش معذرت خواهی می‌کردم سمتم برگشت

نگاهی به سرتا پام انداخت و گفت

_ مسئله‌ای نیست....

حتی اگر صبحونه رو هم بهم ندی مشکلی نداره

گفتم که وعده‌های غذایی رو اکثرا نیستم

اگرم چیزی بخوام خودم از قبلش بهت میگم

اون موقعس که موظفی برام درست کنی

ولی حالا که دیشب تا بوق سگ اینجا مهمونی بوده

ازت انتظاری نداشتم ‌که بخوای زود بیدار بشی

ابروهام متعجب بالا رفت

نمی‌دونم چرا انقدر با من خوب رفتار می‌کرد؟؟

شاید دلش به حالم می‌سوخت که مثل بقیه سرم داد نمی‌کشید

اون هم وقتی که در مقابل اشتباهات کوچیک بقیه انقدر خشن بهشون واکشن نشون میداد

حتی با اینکه دوست‌هاش بودن

اما در مقابل اشتباهات من کوتاه میومد

نمی‌دونم این چه معنی داشت

واقعا باید خداروشکر می‌کردم بابت اینکه انقدر آرمان باهام راه میاد

سرش رو سمت گاز برگردوند

همونطور که مشغول درست کردن صبحونه‌اش بود گفت

_ بهتر نیست اول لباس‌هاتو عوض کنی

بعد بیای پایین و باهم صحبت کنیم؟!

|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...*」
?⚘?⚘?⚘?

? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_134

با این حرفش متعجب نگاهم به سمت پایین کشیده شد

با دیدن تاپی که بدون سو*ین تنم کرده بودم

شلوارک کوتاهی که پام بود هینی کشیدم

هرچقدرم میخواستم ضایع نباشم

شبیه گاو پیشونی سفید عمل نکنم نمیشد

چرا اصلاً حواسم به لباس های تنم نبود

چه جوری تونسته بودم با همچین وضعیتی بیام پایین

بعد راست راست تو روی آرمان ایستاده بودم و داشتم سر درست کردن صبحونه باهاش بحث میکردم

با اینکه صدای من به قدری بلند بود که برگرده

نسبت به صدام واکنش نشون بده

اما انقدر شعور داشت که حتی برنگشت تا نیم نگاهی بهم بندازه

همینطور ثابت سمت گازی ایستاد تا از این بیشتر خجالت زده ام نکنه

سریع عقب گرد کردم

پله ها رو تند تند بالا رفتم

اینقدر عجله کردم که پام به لبه پله اخر گیر کرد

داشتم سمت جلو پرت میشدم

با صورت روی زمین میومدم

که بدنمو سمت عقب تاب دادم

تعادلمو از دست دادم

هرچی دستامو روی هوا تکون دادم تا تعادلمو به دست بیارم فایده ای نداشت

کله ملق شدم و همه پله ها رو با پشتک پایین اومدم

با قرار گرفتن با*نم روی زمین اخ بلندی از درد بدنم و مچ پام و با*نم کشیدم

دیگه از این افتضاح تر نمیشد

هیچ کاری رو

1401/10/07 10:56

نمیتونستم درست انجام بدم

من دست و پا چلفتی خنگ....

_ چی شد ؟؟

با صدای ارمان که داشت سمتم میومد

|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...*」

1401/10/07 10:56

?⚘?⚘?⚘?

? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_135

دستمو لبه ی پله گذاشتم

سعی کردم بدنمو بالا بکشم

قبل اینکه اون بهم برسه سمت اتاقم برم

اما به محض گذاشتن پام روی زمین چنان تیری کشید

با جا به حا شدن رون های پام استخوان های لگنم جابجا شد

که به اجبار دوباره روی زمین نشستم

آرمان بهم رسید و بالای سرم ایستاد

خجالت زده نگاهمو پایین انداختم

دوست نداشتم نگاهم به نگاهش بیفته

ای کاش زمین دهن باز میکرد

ولی من با این وضع جلوی ارمان نمیشستم

اونم وقتی هیچ غلطی نمیتونستم بکنم

نگاهشو از بالا تا پایین پله ها کشید

متعجب از دیدن من روی زمین پرسید

_ چی شده؟؟

زبونم قفل بود و اصلا نمیدونستم باید چی بگم!!

مگه چیزی هم داشتم بگم؟؟

اینقدر براش مبهم بود که چه اتفاقی افتاده
که نمیتونست باور کنه یکی اینقدر دست و پا چلفتی باشه که نتونه یه پله ساده رو بالا بره

پلکامو از شرم روی هم فشار دادم

کنار پام زانو زد و این بار پرسید

_ از بالا.....پرت شدی پایین ؟؟

نمیشد که جوابش رو ندم

سرمو به نشونه تایید تکون دادم

لحن صداش تغییر کرد و جوری که انگار داشت خنده اش رو کنترل میکرد گفت

_ حالا خوبی ؟؟

متعجب چشمامو باز کردم

سرمو سمتش چرخوندم تا ببینم واقعا داره میخنده یا نه...

|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...*」

1401/10/07 11:17

?⚘?⚘?⚘?

? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_136

جدا از اینکه توی همچین وضعیتی داشت مسخره ام میکرد

باور اینکه همچین ادمی بخنده برام دشوار بود

به محض باز شدن چشمام لباشو روی هم فشار داد

دوباره اخم کرد و برگشت به همون قیافه جدی اش و گفت

_ چطوری افتادی ؟؟ سالمی ؟؟ میتونی راه بری...

با اینکه جدی شده بود قیافش اما انگار هنوزم نگران من بود

_ خوب که.....نمیدونم...

نگاهی به سر و وضعم کرد و گفت

_ میتونی بلند بشی ؟؟

با اینکه یه بار امتحان کرده بودم

اما با این حرفی که زد سعی کردم دوباره تلاشمو بکنم تا از روی زمین بلند بشم

دستمو روی پله ها گذاشتم و بدنمو بالا کشیدم

اما استخوان لنگم تیر کشید و قیافه ام از درد توی هم رفت

دستشو دور کمرم گذاشت

به عقب کشیدم و وادارم کرد بشینم

_ کجات درد میکنه؟؟

با خجالت نگاهش کردم و با صدای ارومی گفتم

_ بدنم پایینش....با مچ پام

روم نمیشد دقیقا اشاره کنم کجا و بهش بگم که لگنم تیر میکشه

|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...*」

1401/10/07 11:22

پاسخ به

بچه ها یکیتون بیاین تو روبیکا رمانو کپی کنین بزارین من روبیکارو شاید حذفیدم

من هرچی میگردم که همش فیلم وسریاله

1401/10/07 12:08

پاسخ به

من هرچی میگردم که همش فیلم وسریاله

منم میزنم کلا نمیاره

1401/10/07 12:37

پاسخ به

منم میزنم کلا نمیاره

انگاربلد نیستیم ازکجا سرچش کنیم

1401/10/07 13:05

بیا نسترن دقیق بگو چیکارکنیم

1401/10/07 13:09

پاسخ به

بچه ها یکیتون بیاین تو روبیکا رمانو کپی کنین بزارین من روبیکارو شاید حذفیدم

اول بما یاد بده بعد حذف کن خواهش میکنمممم

1401/10/07 13:10

نسترنننننننننننن

1401/10/07 13:42

ننه نفس

1401/10/07 13:42

نفس مادرتو بگو بیاد

1401/10/07 13:42

نسترننننننن

1401/10/07 13:57

جاااااانننننن

1401/10/07 17:50

یدقه وایسین

1401/10/07 17:51

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

بزن ارباب عمارت اومد رو فیلم انیمیشن بزن میاد

1401/10/07 17:53

پاسخ به

بچه ها یکیتون بیاین تو روبیکا رمانو کپی کنین بزارین من روبیکارو شاید حذفیدم

???

1401/10/07 17:54

چرا حذف میکنی

1401/10/07 17:54

پاسخ به

چرا حذف میکنی

حذف نمیکنم بابا حال ندارم بزارم انقد اونارو فوش دادم که نمیزارن

1401/10/07 17:55