?⚘?⚘?⚘?
? اربــابــِ عــمارتـــ?
#پارت_288
یهویی دلش خواست رکسانا رو پیاده کنه
بی هدف بیاد چرخ بزنه
اونم توی ناکجا آباد...
حتی مقصدم مشخص نبود
بعد یهو چشممو باز کردم
دیدم سر از بیابون در اوردیم
اونم بالای یه تپه که پرنده پر نمیزنه
اتفاقات توی دستشویی تو ذهنم مرور شد
نکنه بعد اون خیالات زده به سرش
نقشه ای واسم کشیده...
دستمو روی لبم گذاشتم
خیره بهش نگاه کردم
ولی اخه چرا باید همچین کاری کنه
اون اراده کنه کلی دختر دورش جمعن
یکیش همین رکسانا...
با تموم تحقیرایی که میشنوه بازم منتظر یه اشاره از ارمانه
ارمان لب تر کنه میپره بغلش
دختره به این غدی و مغروری واسه ارمان همه چیو کنار میزاره
پس چرا باید برای من خودشو توی دردسر بندازه
به هرحال خانواده اش از وجودم خبر داشتن
پس نمیتونست بلایی سرم بیاره
چه بهونه ای واسه یهویی غیب شدنم میخواست بیاره...
خواستم پیاده بشم
که دوباره سرجام متوقف شدم
خب اگه بهم ت*اوز میکرد
نمیتونستم به خانواده اش چیزی بگم
چی میگفتم...
اونا فکر میکردن من زنش هستم
برای کسی که زنشه این ت*اوز حساب نمیشه
|?| ✨??「 ????↬@FiLM_SRIALO...*」
1401/11/25 02:38