ارسال شده از
نوال (naval) : بخشش..
قسمت اول..
#1
نفس زنون از پله های بیمارستان رفتم بالا،
کل راهو دوییده بودم دیگه نایی برام نمونده بود...
دلم شور میزد..
نه برای اون حیوون...
شور میزد فقط برای مادرم...
مادری ک بغض صداش از پشت تلفن منو با تموم نفرتم ازین مرد کشوند تو راهرو های بیمارستان...
نمیدونم چیشده بود اما میدونستم اون سگ جون تر ازین حرفاست ک بخواد طوریش بشه..
از دور چشمم خورد به پرستار سفید پوشی ک تو بخش،پشت میز پذیرش با تلفن مشغول حرف زدن بود..
وقتی قدم اولو برداشتم پام یه جوری تیر کشید ک تا مغز استخونم از درد سوخت..
رو صندلی ابی کنار دیوار نشستم تا یکم این درد لعنتی آروم بگیره...
اروم مشغول ماساژش شدم..
دیگه بعد 12 سال خوب یاد گرفتم ک چجوری دردشو اروم کنم..
انقد از تلفن مامان هول شدم ک یادم رفت نباید رو پاهام بدوام..
پوفی کشیدمو چشامو بستم..
زیر لب یا علی گفتمو از جام بلند شدم..پرستار هنوز مشغول حرف زدن بود..
نگاهم به ناخونای قرمزش کشیده شد...
زیر چشمی به دستام نگاه کردم....
ناخونای پوست شده ی من کجا و دستای لطیف اون کجا..
1401/10/13 18:01