قسمت نود
#90
برای نهال غذا ریختمو اروم میزاشتم دهنش..
دستاشو باز کرد
_ما.ما.
نگاش کردم..
_جان مامان
دستاشو به حالت بغل نشونم داد
لبخند زدم..بغلش کردمو اروم بهش گفتم
_ دلت برا مامان تنگ شده؟
سرشو تو سینم فرو کرد
بوسیدمش
_ ای جانم.. عزیز دل من.. منم دلم تنگ شده
بود.. امشب مامان میخواد پیش دخترش
بخوابه... دخترم دوس داره؟
با خوشحالی دستاشو کوبوند بهم..
خندید.. صدای خنده هاش دنیام بود..
_پس غذا بخور که بریم لالا..
تند تند غذاشو خورد..
دستاشو محکم دور گردنم حلقه کرد...
انگار میترسید ازم جداش کنن..
به مامان شب بخیر گفتم و همونجور رفتم سمت اتاق ..
تو جامون خوابوندمش..
_ماما.. لای لای
_ لالایی بخونم؟
خندید..
محکم لپشو بوسیدم
_چشممممم..هرچی گل نازم بگه..
بعد کشیدمش بغلمو شروع کردم به خوندن
همون لالایی همیشگی..
لالا لالا گل ریحون
دوتا فال و دوتا فنجون
توی فنجون تو لیلی
تو خط فال من مجنون
لالا لالا گل خشخاش
چه نازی داره تو چشماش
پر از نقاشیه خوابت
تو تنها فکر اونا باش
لالا لالا گل پونه
گل خوش رنگ بابونه
دیگه هیچکس تو این دنیا
#سر_قولش_نمیمونه
همونجور که میخوندم موهاشو ناز میکردم..
خوشش میومد..
1401/10/13 20:31