#عشق_خودساخته♥️
#پارت_232
تو آینه یه نگاه به خودم کردم
یه تاپ راحت تنم بود که بند سوتینم کنارش پیدا بود
موهامم که پریشون
ته مونده نیمچه آرایشم از دانشگاه مونده بود رو صورتم
نمیدونستم با این چهره برای یه مرد جذاب هستم یا نه
مهرداد اول اعتماد به نفسمو برده بود بالا
مخصوصا وقتی از من تعریف میکردو میگفت با بقیه فرق داری
اما بعدش که گند زد بهم واقعا بهم ریختم و حالا نمیدونم واقعا از دید یه مرد این ظاهر من چطوریه
برای بهرام نوشتم
- باشه اما نامرتبم
جواب نداد و تماس گرفت
رو تختم نشستم تکیه دادم به دیوار اتاقم و جواب دادم
- سلام ...
- سلام عزیزم.
بهرام که گفت عزیزم دلم پیچید
سعی کردم عادی لبخند بزنم و گفتم
- من تازه از دانشگاه اومدم
- خسته نباشی. منم اومدم برای ناهار
به پشت سرش نگاه کردم انگار تو خونه بود
گفتم
- تو خونه ای؟
- آره طبقه بالای داروخونه یه واحد دارم
- اوه من فکر کردم با پدر و مادرت زندگی میکنی
بلند خندید و گفت
- نه بابا تو سن من دیگه کسی اینجا با خانواده زندگی نمیکنه
آروم گفتم
- چه خوب
یه تای ابروهاش بالا پرید و گفت
1401/11/21 09:31