#عشق_خودساخته♥️
#پارت_200
اما پنجشنبه که مامان و بابا گفتن عصر میرن باغ عمو سیب بچینن من به طرز عجیبی تحریک شدم
هنوز پریود نشده بودم
از ده صبح که گفتن ساعت چهار میرن تا ساعت 12 دوبار شورت عوض کردم از بس خیس شده بودم
بالاخره دلو زدم به دریا
به مهرداد پیام دادم
- مامانم اینا 4 تا ده شب نیستن!
سریع جواب داد
- عالیه، انباریتون چطوریه جا داره برای سکس یا بیایم خونه ما؟
انگار عقلمو از دست داده بودم
خونه ما یه آپارتمان قدیمی حیاط دار بود
کلا 4 واحد بودیم
دو واحد پائین دوتا بالا
انباری ها تو زیر زمین بود و ماشین هارو تو حیاط پارک میکردن
برای مهرداد نوشتم
- انباری ما زیرزمینه. راه در رو نداره کسی بیاد ها
مهرداد جواب نداد
بابام مهردادو دیده بود
اگه میومد منو با مهرداد میدید هیچ حرف و حدیثی نمیموند
دردسر میشد و بدبختم میکرد
اما مهرداد نوشت
- رفتن خبر بده بیام ببینم چطوریه
نوشتم باشه
شهوت مغزمو از کار انداخته بود
اینهمه درد کشیده بودم
اینهمه حس بد بهم داده بود مهرداد
اما الان مثل مجنون منتظرش بودم
خودم از رفتار خودم تو شوک بودم
1401/11/18 20:12