بشم.
_ پاشو ببینم چرا وسط خیابون پهن شدی
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_646
بی توجه بهش تو همون حالت موندم که اومد جلوم نشست و با دیدن خونهایی که روی زمین ریخته، اخماش رو تو هم کشید و گفت:
_ این همه خون واسه چیه؟
سرم رو بلند کرد و با دیدن لب پاره شده ام، با تعجب گفت:
_ لبت پاره شده!
با حرص و نفرت دستش رو پس زدم و گفتم:
_ پاره نشده، پاره اش کردی!
بخاطر حرف زدنم، لبم به شدت سوخت پس دهنم رو بستم و با درد لبم رو فشار دادم.
بهراد با دیدن این حرکتم سریع دستم رو عقب کشید و گفت:
_ دست نزن بدتر میشه
_ به تو هیچ ربطی نداره
دوباره عصبی شد و با جدیت گفت:
_ داری تحریکم میکنی که خودم بدترش کنم!
با نفرت نگاهش کردم که پوزخندی زد و گفت:
_ خودت باعث شدی اینطوری بشه
_ من؟
_ آره تو، هزار بار گفتم اسم اون مردتیکه عوضی رو جلوی من نیار تا عصبی نشم پس مقصر خودتی!
حوصله ی بحث کردنِ باهاش رو نداشتم و لبمم به شدت میسوخت پس بی توجه بهش، دستم رو به میله چراغ برقی که اونجا بود گرفتم و پاشدم ایستادم.
_ چرا پاشدی؟ بشین اینجا تا برم برات دستمال بیارم صورتت رو پاک کنی
_ من به کمک تو احتیاجی ندارم
_ چی گفتی؟
دستم رو روی لبم گذاشتم و با درد گفتم:
_ من به کمک تو هیچ و هیچ احتیاجی ندارم
_ مطمئنی؟
_ آره
با حرص پوزخندی زد و گفت:
_ خودت کرم میریزی پس بعدا شکایت نکن
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_647
اینو گفت و به سمت ماشین رفت؛ یه آب معدنی و سه تا دستمال کاغذی برداشت و به سمتم پرت کرد!
آب معدنی محکم با زانوم برخورد کرد و باعث شد دردم بگیره اما برای اینکه بهراد خوشحال نشه، دستم رو محکم فشار دادم و حتی اخمام رو هم تو هم نکشیدم.
_ خیلی خنده دار به نظر میایی وقتی سعی میکنی نشون بدی که اصلا دردت نگرفته!
در آب معدنی رو باز کردم و بی توجه به زر زر کردناش، مشغول پاک کردن خون روی لب و دستام شدم.
لبم که تمیز شد، آخرین دستمال کاغذی رو روی لبم گذاشتم و فشار دادم تا خونش بند بیاد و وقتی مطمئن شدم که دیگه خونی نمیاد، دستمال کاغذی ها و بطری خالی رو تو سطل آشغال انداختم..
_ بیا سوار شو
_ من میخوام برم پیش خونواده ام
با کلافگی پوفی کشید و گفت:
_ خوبه همین الان لبت رو پاک کردی! میخوای دوباره پر از خون بشه؟
با سرتقی تو چشماش زل زدم و شمرده گفتم:
_ من میخوام برم پیش خونواده ام...
با تمسخر پوزخندی زد و گفت:
_ عه؟ بیا همین الان برات بلیط هواپیما میخرم که بری پیششون
با عصبانیت به سمتش برگشتم و گفتم:
_ حال مامانم بده
_ این مشکل من نیست
_ من میخوام برم پیشش، میخوام به این کابوس
1402/01/21 01:50