#استادخبیث_من😍♥️
#پارت_1
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •──
با دقت مشغول برش پارچه بودم که با صدای بلندی دم گوشم پریدم هوا
- داری چه کار میکنی موحد؟ مگه داری روسری لبنانی درست میکنی؟
کلافه پوفی کشیدم و چشام حرصی رو هم فشار دادم
- آیی استاد توهم گیر دادی به ما
اخمی کرد
- توهم گیر دادی به مااااا...خب کارتو درست انحام بده تا بهت گیر ندم
چشام گرد شد...
- تو الان ادای منو در اوردی؟
- آره لیدی
حرصی جیغ خفهای کشیدم
- برو دوست دخترتو مسخره کن اقا
دستشو به کمرش زد
- اخه تو لایق مسخره کردنی
سعی کردم آرامش خودم حفظ کنم
چشام بستم و کلافه گفتم
- میری یا زنگ بزنم گرل فرندت بیاد جمعت کنه اوستا آریانژادددد
- اوه اوه باشه بابا حالا گوجه نشو...موش بخوره تورو انقد کیوتی وقتی فشار میخوری.
و جلوی چشای گرد شدم رفت.
الهی من حلوایِ هویج تورو درست کنم...
───• · · · ⌞🌻⌝ · · · •───
1403/01/30 20:53