پارت 115
تمام خرج پا آرمین بود و ما رفتیم من کلی وسایل پتو بالش لباس شیر 😂برا ارین برداشتم اونجا یخ بود
همه گشنه بودیم به من هی آرمین صدا کردم یه تیکه بده بشدت ضعف داشتم اینم خر کلا قابلمه رو آورد همه برداشتن برد
بدو بدو میخواست بیاد 😂کل مرغ ریخت زمین وای آرمین گفت جمع میکنم کثیف نشده سمیرا یجور به باباش نگا میکرد که مثلا ما نمبخوربم😏خیلی بدم اومد از کاراش .چندتا سیخ رو ذغال بود تمیز بود اپنا کردن دوتا یدونه ظرف پر مادرشوهرم و نازی یه ظرف پر پدرشوهرم😐
به سمیرا گفتم خب اونا رو تقسیم کنیم بین همه هرکس سیر نشد از اون یکیا بخوره گفت بابا حساسه 😐پس ما آدم نبودیم
منم به آرمین گفتم من برنج میخورم اون شنی هارو نمیخورم
خیلی بدم اومد در اصل باید این حرکت میزدیم دوتا سیخ مونده بود آرمین داد منو سمیرا خودش و شوهر سمیرا شنی هارو خوردم😂😏
من دیگ آرمین اهمیت نمیدادم عکسام با آرین همه چی خلاصه در آرین بود
تو این وسط آرمین میگفت چرا اینقدر سرد شدی میگفتم نه فک میکنی میگفت اون حاملگی میگفتی از بارداریه الان چته یهو کلا قاطی میکرد
آرمین تصمیم گرفت کابینت بزنه خونه رو میگفت خانوادت بیان چی منم واقعا نطر نداشتم دوست داشتم بزنه اما آخ پدرشوهرم آخ یسره میگفت اشتباه خرج میکنید آرمین باید بریزه مغازه آنقدر گفت گفت آخر گفتم بابا دوست آرمین میخواد بیاد آرمین خجالت میکشه چندبار خود آرمین گفت
گفتم اون زمان نداشت نکرد الآن داره چرا نکنه میگفتن مرضیه هنوز کابینت نداره
نمیدونم جمع میکنه میگ حسین وسایل بخرکار کن که مثلا من نمیکنم😂حرص مبخوردن آرمین داره با حرف من میره یهو کلی خرج کرد اما آرمین یهو خودش کرد فرش خریدیم اینا بدتر حرص میخوردن خب من دوسال از همه چی زدم تا اون مغازه سرمایه بشه
تو این وسط به آرمین گفتم بیا چیزی بزن بنام آرین فردا چیزیت بشه این خانوادت نمیدن اما زیر بار نرفت من همش میترسیدم واقعا
یبار کابینت ساز میخواست بیاد من آرین برداشتم رفتم خونه مادرشوهرم آرین خواب بود .سمیرا زنگ زد که با مرضیه بیرونم بچه رو میدم شوهرم بیاره برات
مادرشوهرم گفت نازی میاد داد بیداد میکنه ارین تازه خوابیده
صداش میومد سمیرا گفت خب بخوابه مگ چیه مامانش کجاست مگ 😐اونم گفت اینجاس کابینت ساز میخواد بیاد
من خیلی بهم برخورد چون اگر بچه خودش بود میگفت همه لال شید این بخوابه یبار آرمین به شوخی بطری خالی زد سرش شب ساعت 2شب زنگ زد که چرا زده بچه اذیت بسه😐آرمین با نازی خیلی بازی شوخی میکرد هی میگفت نکن آرمین اذیت میشه دردش میاد پس بچه من چی بود؟
مادرشوهرمم گفت
1403/02/21 13:55