#پارت_555
مرجان بیشتر مواقع خونه نبود.
آخر هفته بود. خانوم جون رو کرد بهم.
-گلاره، چائی دم می کنی؟
-بله، الان.
سمت آشپزخونه رفتم و چائی دم کردم. با دقت تو استکان های کمر باریک ریختم و به سالن برگشتم.
لیوانی جلوی خانوم جون گذاشتم و لیوانی هم برای مرجان. روی مبل تک نفره ای نشستم.
خانوم جون گفت:
-می خوام برای فردا نهار همه رو دعوت کنم دور هم باشیم.
-وااای مامی، باز مهمونی؟؟!
خانوم جون اخمی کرد.
-آخر همه مرگه، همین دورهم بودن هاست که می مونه. گلاره، مادر، پاشو زنگ بزن … دفترچه کنار تلفنه.
از روی مبل بلند شد.
-بابت چائی هم ممنونم، عالی بود. من میرم استراحت کنم، شما دو تا هم به شوکت کمک می کنید بعد می خوابید!
1403/06/03 17:38