#شعلههایعشق😈 💦
#پارت5
راوی
ضربه ای محکم به داخلش میزند.
صدای ناله دخترک،از درد و لذت به هم می پیچد!
ناخن های دخترک ، درون پوست برنزه ی مرد فرو می رود و کشیده می شود.
دخترک ناخودآگاه آهی میکشد؛
صدای آه کشیدنش دلش را زیر و رو میکند.
با صدای بم خفه ای می گوید:
-قرص اورژانسی یادت نره!
دخترک را با هر*زه اشتباه گرفته بود !
یک لحظه صدای ناله اش اتاق را پر میکند و شیره اش را داخل رَحِم دخترک خالی می کند!
با لبانش آه بلند بالای دخترک را خفه میکند و همانطور بدون آنکه خوش را از بدنش بیرون بکشد عمیق میبوسد.
تا به حال به چنین لذتی از طرف زنی به دست نیاورده بود! دستانش می لرزید از فرت لذتی که داشت.
مستی اش داشت از سرش می افتاد و هوشیار میشد....
1403/06/25 21:31