#پارت899
امیر علی بلند شد. هانیه جیغی کشید و پشت مبل رفت.
-امیر علی سمت من نمیایا … جیغ می کشم!
-اون که طبیعیه … بگو غلط کردم!
-عمراً!
-خودت خواستی.
و پرید رو مبل که هانیه جیغی کشید و گفت:
-غلط کردم، ولم کن.
-آفرین دختر خوب! تو که می ترسی پس کری نخون.
هانیه شکلکی درآورد و کنار نشست. کم کم همه بلند شدن.
از اینکه اومده بودن خوشحال بودم چون باعث شدن کمی حالم بهتر بشه.
صدرا نگاهم کرد گفت:
-زود خوب شو، اونجا بدون تو اصلاً خوب نیست!
1403/06/27 12:01