«رئیس شــوهَرم❗️»
#PART_4
#رهـا
کل شب و بیدار موندم
نمیتونستم بخوابم، فکر و خیال نمیراشت
عقربه های ساعت، هفت و نشون میداد
اروم از جام بلند شدم
دو روز شد، دو روز وقت داشتم
تو تمام این ماه انقدر التماس کرده بودم نتیجه نداده بود که نا امید بودم
نهایتش سهیلم اعدام میشد!
حتی فکرشم وحشتناک بود
یه قطره اشک از چشمم چکید
اگه سهیل اعدام میشد منم میمیرم باهاش
نمیتونستم بدون سهیل زندگی کنم..
کسیو نداشتم
در یخچال و باز کردم
چیزی جز نون داخلش نبود
یه تیکه نون برداشتم و گذاشتم دهنم
صدای شکمم خیر از گشنگیم میداد
لباس تو تنم چروک شده بود
ولی حوصله اتو کردنش رو نداشتم
باید راه میوفتادم
تا شرکتش پیاده یه ساعت بعد میرسیدم
ساعت هشت
دعا دعا میکردم اونجا بشه
از خونه زدم بیرون
1403/06/05 18:09