«رئیس شــوهَرم❗️»
#PART_121
+آهـا ، عروس اجباری
ابروهام بالا پرید
از همه چیز خبر داشت ، جالب بود!
بعد سپنتا میگفت من باهاش در ارتباط نیستم
باشه
اگه این ارتباط نیست
پس چیه؟؟
آیسان قضیه رو جمع و جور کرد و گفت
+الان چه وقت این حرفاس، پاشو ببینم خوشگله..پاشو بریم پیش مردا
سر تکون دادم
تکونی به خودم دادم
بلند شدم
موهام به هم ریخته بود
+شما برین بیرون من به خودم برسم بیام
آیسان باشه ای گفت
ولی روی لبای بیتا پوزخند بود
رفتن بیرون
از جام بلند شدم
سریع سمت چمدون رفتم
یه مانتو از توش کشیدم بیرون
با یه شلوار
موهامو شونه کردم و ارایشمو پاک کردم
دوباره آرایش کردم
طوری شد که طول کشید
دوباره صدای در اومد
آیسان بود
گفت
+چقد طولش دادی رهااا ،کجایی دختر
1403/06/07 15:02