خوابالوده.
_ میگم یچیزی زیر تخته، توروخدا بیدار شو
با صدای گرفتهای پچ زد:
_ بگیر بخواب پروا! توهم زدی.
سرم رو محکم به سینهش فشردم.
لعنتی دیگه نمیتونستم بخوابم.
آروم از بغلش بیرون اومدم و از اتاق هم بیرون زدم.
خدایا خودت به دادم برس! چرا خوابم نمیبرد پس؟ امشب اگه از ترس سکته نمیکردم و نمیمردم باید خداروشکر میکردم.
وارد آشپزخونه شدم و از تو کابینت جعبهی قرصها رو بیرون کشیدم.
شاید کمی مسکن و خواب آور جوابگو میبود!
همینطور نگاهم به کاناپهای بود که از شدت هیجانات و بچه بازیهای من به فنا رفته بود.
چقدر این چند روز در برابر حامد بچگانه رفتار کرده بودم!
حقیقتاً دست خودم نبود این بازیگوشیها و هیجانات چون به نحوی خودم رو تخلیه کرده بودم.
شاید هم در کنار حامد بچه شده بودم!...
قرصی از جلد بیرون آوردم و با لیوانی آب راهی معدهم کردم.
بعد روی مبل تک نفرهای نشستم و به نقطهی نامعلومی خیره شدم.
اگه میرفتم اتاق حامد رو هم بد خواب و بیخواب میکردم.
#رمان_صحنه_دار
#اوج لذت
#پارت_299
خوندن بدون لایک حرامه
کم کم چشمهام گرم و خمار خواب شده بود که با صدای حامد لای پلکهام رو باز کردم.
_ پروا! چرا اینجا نشستی دختر؟ نشسته میخوابی؟
چیزی نگفتم و انگار قرصها زیادی اثر کرده بود که منو به قعر خواب برده بود.
_ با توام بچه!
_ خوابم میاد حرف نزن.
پوفی کشید و شقیقهم رو بوسید.
_ باشه بخواب.
ثانیهای از حرفش رد نشده بود که حس کردم روی زمین و هوا معلق شدم.
بقدری غرق خواب بودم که برام مهم نباشه و دیگه از اطراف چیزی نفهمم.
_ پروا مادر! پروا بیدار شو دختر بدو ظهر شد!
یکی از چشمهام رو باز کردم و با کلافگی خواستم داد بزنم که در اتاق باز شد و حامد با عجله وارد اتاق شد.
_ هین!
_ بلند شو پروا! بدو بدو باید جیم بزنیم.
گیج نگاهش کردم که دستم رو کشید و سمت سرویس هولم داد.
_ میگم بدو!
اجازهی صحبتی بهم نداد و در رو روم بست.
از تو آیینه به قیافهم که شبیه به آمازونیها بود نگاه کردم و مشتی آب به صورتم پاشیدم.
کم کم داشت ویندوزم بالا میاومد.
منظور حامد از جیم زدن چی بود؟
سریع از اتاق بیرون زدم و به حامد نگاه کردم که داشت تند تند وسایل من رو تو کولهم میچپوند.
_ حامد چیکار میکنی؟
_ واضح نیست؟ وسایلتو جمع میکنم.
_ خب واسه چی؟ خبریه؟
_ حاضر شو تو راه برات توضیح میدم.
در اتاق همون لحظه باز شد و مامان وارد اتاق شد.
دست به کمر نالید:
_ پروا تا الان که خواب بودی ولی حداقل بیا یه دستی به سر و روی این خونه بکش، زشته به خدا!
ابرو بالا انداختم و قبل از اینکه جواب بدم حامد مانتون رو تو
1403/06/21 13:32