#اوج_لذت
#پارت_393
لبم رو گزیدم و برای اینکه صدام بیرون نره آروم تر پچ زدم:
_ نه استرس ندارم.
_ آره آره مشخصه. همین که اول بسمالله میگی خوبی بعد میگی سلام ثابتش میکنه.
آب رو باز کردم تا کمتر صدام بیرون بره و محبوبه نشنوه.
_ باشه حواسم هست. رسیدی تو؟
_ آره یه، یه ربعی هست رسیدم.
انگار که اینجا باشه و ببینتم سر تکون دادم.
وقتی حرفی از جانب من دریافت نکرد خودش گفت: چیشد محبوبه؟ چیزی نگفت؟ سوالی نپرسید؟
به خودم تو آیینه و زیر چشمهای گود رفتم خیره شدم. چقدر داشتم خودم رو با حماقتهای پی در پیام نابود میکردم و نمیفهمیدم!
_ نه، فقط خودم حس کردم لازمه یچیزایی رو بهش بگم تا بتونه فردا رو دووم بیاره و چیزی نگه.
باید حرفهایی که به محبوبه زدم رو به حامد هم میگفتم تا حرفمون دوتا نشه و همه چیز بدتر از اینی که هست نشه.
_ حامد من حقیقتو بهش گفتم، گفتم که خواهر برادر نیستیم... بیشتر از این نتونستم چیزی بگم... اینم بخاطر این گفتم که حس میکردم چشمهاش داره داد میزنه من یه خواهر گناهکارم! خواستم بدونه ما نسبت خونی با هم نداریم. حالا دیگه نمیدونم چیکار کنم.
صداش خسته بود و گرفته اما با این حال پچ زد:
_ باشه. خوب کاری کردی، زیاده روی نکن خودتم عادی نشون بده تا نقطه ضعف دستش ندی. اوکی؟ فردا هم بعد از صبحونه به یه بهونهای بکشش بیرون از خونه بیاید اینجا، من یه نفر و میشناسم که خوب میتونه خرفهمش کنه، نگران چیزی نباش.
اون کی بود که قرار بود با محبوبه حرف بزنه؟
کسی غیر از حامد؟
_ کی؟
_ فردا میبینیش، دلم نمیخواد باز از الان ذهنت درگیر یه نکبتِ دیگه شه. برو بگیر بخواب.
آنچنان با حرص این جمله رو گفت که کاملاً یهویی حس کردم پای یه شخص مذکر وسطه و منظورش از اون شخصی که قراره توضیح بده یه مَرده.
موشکفانه پرسیدم:
_ بگو کیه؟
_ بچه فضولی نکن برو بگیر بخواب الان اونم بیدارش میکنی حالا تو هی خر بیار باقالی بار کن!
_ من دستشوییم نمیشنوه.
صدای خندهی تو گلوش گوشم رو نوازش کرد.
_ آره درجریانم، صدای آب گوشمو کر کرد. ببندش، از آب درست استفاده کن، منظورم همهی آباس! مثلاً فقط برای خوردن ازش استفاده کن فعلاً. حله؟ فقط بخورش! البته فعلاً...
نمیدونم چرا اما ذهنم ناخداگاه سمت راهِ منحرف کشیده شد.
_ چیشد ساکت شدی؟ اوه پروا تو داری به چی فکر میکنی دختر؟
آب دهنم رو سخت قورت دادم و سرم رو پشت سر هم به طرفین تکون دادم.
_ هیچی هیچی. من برم دیگه کار نداری؟ فردا هم به بهونهی پیاده روی یا یچیز دیگه میارمش اونجا.
1403/06/23 14:17