#پارت_28
همونجور که پشتم بهش بود نفس عمیقی کشیدم:
-پسره..اسمش و جان انتخاب کرده بود قبل از مرگش و دوست
داشت بزارم لیام.
نفس عمیقی کشیدم و دیگه نایستادم و به سمت کالب رفتم.. این باره
دوم بود بعد از 5 سال قرار بود برم تو اون کالب لعنتی و شاهده
مسابقه مرگ کوفتیه دیگه ای بشم.
سعی کردم به خودم مسلط باشم قدم اول و که برداشتم چهره پسره
ناز و مو بلوندم جلوی چشمام نقش بست..تند و محکم رفتم داخل
کت و کالهم و تحویل دادم و جلوی بار ایستادم و شات ودکامو یه
سره خوردم..معدم سوخت ولی اهمیت ندادم شات دومم
خوردم.کافی بود نباید مست میشدم.
از روی پله های مرمری و نرده های طال رفتم باال و از جلوی
درب ورودی هم دوتا گوالخ اسلحه به دست ایستاده بودن.
بلیت گرفتم و بعد از چک کردنم رفتم داخل و با دیدن جمعیتی که
نشستن و منتظر به قفس وسط سالن نگاه میکنن تا ببینن امشب کی
قراره قربانی دست اریک بشه .
اهی کشیدم و رفتم روی یه صندلی جا گرفتم و بعد از چند دقیقه
صدای بلندگو بلند شد و شرکت کننده اول و صدا زدن و
طرفداراش جیغ و دست زدن و بعد از اون اسم اریک گری و
خوند و با اومدنش توی رینگ اشکام بی اختیار ریخت تا اخره
مسابقه اشک ریختم و انقند ناخونام و کف دستم از حرص فشار
1403/07/30 22:15