از قسمت فیلما ویدیو روزی که فهمیدم حاملم و بیبی چک و گذاشتم
کنار تختش و وقتی بیدار شد شوکه به من و بیبی چک نگاه کرد و
بعد از خوشی فریاد زد و دراغوشم گرفت..
همون روز بود که به عنوان چشم روشنی اون چاقوی نقره رو بهم
داد.
هقی زدم که زنی که کنارم بود با دیدن لب تاب و حال من دستم و
گرفت و ناراحت گفت:
-عزیزم میتونم کمکو کنم؟
بغلش کردم و با گریه گفتم:
-شوهرم..اون..اون ..
پشتم و ماساژ داد و گفت:
-اروم باش بعدا صحبت میکنیم خب؟
بعد از کمی گریه کردن وقتی اروم شدم از بغل زنه جدا شدم:
-ممنون..
لبخند غمگینی زد و رو به مهماندار که رد میشد گفت:
-خانم لطفا یه لیوان اب برام میارید؟
مهماندار با خوشرویی چشمی گفت و رفت.
#58
1403/08/01 07:57