سفید برفی ارباب😍🤍
⊰———————————⊱
#پارت_610
اما این حقم نبود.
بارها تلاش کردم فرار کنم.
میخواستم پسرم و بردارم و برم
جایی که دست کسی بهم نرسه.
خسرو باید میفهمید کیو از دست داده.
اما در همیشه قفل بود و پنجره هم فاصله
زیادی با زمین
داشت.
اون فرار توی نطفه خفه میشد
و مت افسرده تر از
روزای قبل برمیگشتم پشت پنجره و به بیرون نگاه
میکردم.
اون روزا از سر و صدا و رفت و آمد زیاد کالفه میشدم.
صدای موسیقی محلی حاال آزار دهنده بود.
اینجوری دیگه حتی صدای گریه های هامون و نمیشنیدم.
وقتی صداش و نمیشنیدم دلم بیشتر براش تنگ میشد.
کاش نامردی نمیکرد و تنها دلخوشیم و بهم میداد.
╭┈┈┈⋆┈┈─────
╰┈➤ @SEFID_BARFI_IRR
1403/08/20 17:39