The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و تو باهم 💏زیر بارون ☔

4 عضو

بلاگ ساخته شد

??{آغازرمان‌پرطرفدارپرنسس‌وکوتوله‌ها}??
#پارت1??
با ترس به شورت خونیم زل زدم
وای چم شده...یعنی بهشتم زخم شده...
با ترس از دستشویی بیرون اومدم که رادین
جلو تی وی نشسته بود توجهش بهم جلب شد...
چشماشو گرد کرد
-شلوارت کو؟
با ترس و خجالت به طرفش دوییدم و شورتم رو جلوش گرفتم
-رادین توروخدا بیا بریم دکتر
من یه بلایی سرم اومده...
رادین نگاهش بین و منو شورتم بالا پایین شد و انگشتشو لای بهشتم کشید
یکمی قلقلک و درد توبهشتم سرازیر شد
خودمو عقب کشیدم و دستمو جلوم گرفتم
رادین-چندسالته نهال
-11سال و 2ماه
رادین-بیا جلو
یه قدم به سمتش رفتم که کمرمو چسبید و انگشتشو باز لای بهشتم کرد
کمی عقب جلو کرد که کمرمو عقب دادم
-ای نکن!
رادین-ای جان...
من دکترم میدونم چت شده
ولی به مامانت نگیا...چون میبرنت دکتر عملت میکنن
با ترس گفتم
عمل؟یعنی اونجامو میبرن؟
مثل عمه سمیه که سینه اش رو بریدن
رادین سرشو تکوت داد
برو بخواب روی تخت بیام خوبت کنم
با دو وارد اتاقش شدم و روی تخت خوابیدم

رادین با یه شیشه اب وارد اتاق شد و پایین پام نشست ...
پامو از هم باز کرد...
با خجالت پامو بهم چسبوندم که رادین چشماشو گشاد کرد
رادین-عه نهال
بزار معاینه کنم بهشتتو...

با بغض گفتم
رادین من از عمل میترسم...توروخدا
رادین روی زانوم رو بوسید
رادین-بازکن پاتو...تاخوبت کنم...
پامو ازهم باز کردم و که دستمال خیسی روی بهشتم کشید که لرزی کردم...
رادینم این لرزشو فهمید و فقط لبخندی بهم زد
بعد انگشتشو روی بهشتم گذاشت و اروم میمالید...
حس خوبی بهم دست داده بود...
لبمو گزیدم
رادین چیکارمیکنی...خوب شد؟
رادین تیشرتشو از تنش کند و بطریه ابو روی بهشتم ریخت
وااای چه یخ بود...
جیغی کشیدم که دو طرف بهشتمو باز کرد و با زبونش چو*چو*ل*مو ناز کرد
اهی کشیدم و پاهامو بهم فشار دادم ولی سر رادین بین پام بود...
زبونشو روی بهشتم بالا پایین می کرد و با انگشتاش کنار رونم رو ناز می کرد...
خیلی حس خوبی بهم دست داده بود و دوست نداشتم عقب بکشه ولی شرمم باعث می شد هی خودمو تکون بدم ...
رادین سرشو بالا اورد و با چشمای قرمزش گفت
چقدر این بهشتت خوشمزس اوممم...
با حرفش حس خوبی به تنم سرازیر شد
پاهامو ازهم باز کردم
و گفتم
رادین باز میخوریش؟خیلی خوبه
رادین خندید و گفت
دوست داشتی؟!
اوهومی گفتم

1398/05/11 15:07

رادین-پس قول بده اگر خوبت کردم بازبدی بخورم...باشه؟

1398/05/11 15:07

#پارت2??
با بستن چشمام حرفشو قبول کردم که باز ملچ و مولوچش رفت هوا...
دیگه طاقت نداشتم... اه و ناله ام بلندشده بود...
با دستش لباسمو بالا زد و نیم تنه نازی که مامانم برام خریده بود تا سینه های درحال رشدم خوش فرم بزرگ بشن رو بالا زد و با زبونش روی نوک کوچولوی سینه ام کشید

سرمو عقب دادم و اهی کشیدم‌..‌
رادین-اوووم فکرنمیکردم دختر 11 ساله این قدر برام سک×سی و خواستنی باشه کوچولو
لبمو گاز گرفتم
با صدای ماشین و افتادن نور تو اتاق رادین تند عقب کشید
با دستمال دور دهنش رو تمیز کرد و گفت برو توحموم منم الان میام
بدو...
به حرفش گوش دادم و دوییدم توحموم
شیر ابم باز کردم
صدای بابا و مامان و خانواده عمو می اومد‌...
چند لحظه بعد تقه به در حموم خورد و صدای رادین پیچید ...
رادین
بیا جلو ببینم...به سمتش رفتم که شورتی روی جلوی پام گرفت
رادین-بپوش
نهال-این چیه تو شورتم
رادین-هیس بعدا بهت میگم
پات کن

1398/05/11 15:07

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

شخصیت نهال 11 ساله

?پرنسس و کوتوله ها?

@Peranss_ko

1398/05/11 15:08

#پارت3??
بدون هیچ حرف اضافی شورت رو پام کردم
اون چسب زخم بزرگ تو شورتم خیلی اذیتم می کرد...
نهال-رادین این خیلی بده که
نمیشه درش بیارم...خیلی اذیتم میکنه
رادین-نوچ نمیشه
فعلا بزار باشه
بعد ساعت 12 که همه خوابیدن بیا توباغ کارت دارم
از فرط ترس چشمام گشاد شد
نهال-باغ؟نه من نمیام...
من میترسم رادین...چیکار داری الان بگو
مامان-نهال....مامان
رادین با حرص شلوارمو انداخت تو صورتم و پشت در قایم شد
شلوارم رو پام کردم و از در بیرون رفتم
نهال-سلام مامان
مامان-سلام دخترگلم
بیا مامان جان این سینی چایی رو برای عمو و بابات ببر
نهال-چشم
سینی رو جلوی بابا و عمو گذاشتم
حس کردم یه چیزی از بهشتم سرازیر شده
زیر دلمم تیر کشید...

بازم اون ترس و وحشت تودلم افتاد...
یعنی میمیرم؟
باید به مامانم می گفتم...
اره...شاید اون بهتر میدونست باید چیکار کنیم
وارد اشپزخونه شدم
مامان و زن عمو داشتن شام رو اماده می کردن
نهال-مامان شام چیه
مامان-لازانیا پختم...پسرعموت دوست داره

اهانی زمزمه کردم...نمیدونستم ازکجا باید شروع کنم...
زن عمو نگاهی بهم کرد و بعد رو به مامان گفت
نهال هنوز نشده؟!
مامان-نه فتانه...اون هنوز بچست...
بشه هم طاقت حجله نداره واسش زوده

1398/05/11 15:08

#پارت4??
رادین-نهال میشه چند دقیقه بیای؟
زن عمو لبخندی به روم زد که سر به زیر از اشپزخونه بیرون رفتم
نهال-بله؟
رادین-دفترو کتابتو بیار ریاضیتو یادت بدم
نهال-چی
رادین-هیس
برو بیار...
ابروهامو بالا انداختم و طبق حرفش با کوله ام رفتم طبقه پایین و وارد اتاقش شدم ...
رادین روی تختش دراز کشید و بهم اشاره کرد نزدیکش بشم
رادین-واحد ما خیلی خوبه
همه توواحد شمان
صدامونم نمیشنون...
نهال-خب بشنون ‌..‌چی میشه
رادین-خب اوردمت اینجا تا بابهشتت بازی کنم
صدات درمیادکه...
با حرفش لای پام یه جوری شد‌...
ولی خجالت کشیدم و اروم عقب رفتم
رادین-مگه دوست نداشتی؟
اول که بیا باید یه سری چیزارو بهت بگم

1398/05/11 15:08

#پارت5??
نهال-چیارو...
رادین-شلوارتو بکش پایین بیا کنارم بشین
طبق حرفش اروم شلوارمو پایین کشیدم و روی صندلی انداختم...
رادین دستشو دورکمرم انداخت و باخشونت به جلو کشیدم ...
رادین-چقدر توسفیدی اخه...
مثل پنبه میمونی...
بعد ازحرفشو استخون جناق سینه ام رو بوسید...
تنم مور مور شد...
من همیشه تورویاهام رادین رو شوهرم فرض می کردم‌.‌‌..
نهال-رادین
تومنو دوست داری؟
باچشمای خمارش نگاهم کرد
رادین-میدونی دوست داشتن یعنی چی؟
نهال_اوهوم
رادین-دوست داشتن یعنی عشق دونفره
دوتا که عاشق همدیکه ان باید همه جوره مال همدیگه باشن
نهال-یعنی چی؟
رادین-یعنی چی رو بعدا بهت یاد میدم

1398/05/11 15:08

#پارت6??
تند جلوتر کشیدم و انگشت اشاره خودشو تو دهنش کرد....
بعد شورتم رو پایین کشید که بادیدن خون بازوی رادین رو چنگ زدم...
رادین-هیس عسلکم
چیزی نیست...
بعد انگشتشو لای بهشتم کرد و روی چو*چو*ل*م کشید...
نهال-ایی...
پاهامو توهم قفل کردم که رادین لبشو روی پوست گردنم گذاشت و مک عمیقی زد
نهال-وای رادین توروخدا انگشتتو بردار...
خیلی بهشتم درد میکنه ...

سرشو عقب کشید و دستشو بیرون اورد...
انگشتش خونی بود...
نزدیک بینیش کرد و بوکشید...
رادین-بوی گسی میده...
چهرمو درهم کردم
نهال-پس کی خوب میشه؟
رادین-ببین اگر به کسی بگی اینجوری شدی
معلوم نیست چه بلایی سرت بیارنا
به کسی نگو تا خوبت کنم
باشه؟
نهال-ولی من میخوام به مامانم بگم
رادین-تواین کارو نمیکنی
نهال-من میترسم...باید بهشون بگم

1398/05/11 15:08

#پارت7??
رادین-نهال عزیزم برو توحموم
نهال-میترسم رادین
یهو مامان یا زنعمو بیاد چی؟
رادین کلافه شورتم رو کامل از پام در اورد و اون چسب زخم بزرگ رو از وسطش برداشت و تو پلاستیک مشکی گذاشت
روی تخت نشستم که بابا رادین ازجام پریدم
رادین-پااااشوووو ....نمیبینی بهشتت خونیه اخه....
گوه زدی به تختم....
ناراحت به جایی که نشسته بودم کردم...
لکه ی کوچیکی از خون روش خودنمایی می کرد....
قیافم درهم شد...
ناراحت خواستم ملحفه رو برداردم
رادین-نیاز نیست
ببین اینارو
میدونی چیه؟

سرمو تکون دادم و گفتم
چسب زخم...
رادین متعجب نگاهم کرد
رادین-نه بابا....این بهش میگن نو.اربهد.اشتی
فهمیدی؟
برای زخم اونجاست
خیلیا بهش مبتلا میشن...
نهال-پس چرا نباید به مامانم بگم

رادین-چون واسه توخوب نبوده!
مامان-نهال؟
رادین-زنعمو رفته دستشویی الان میاد
مامان-باشه عزیزم...
تند شورتمو پام کردم و همون نوار بهداشتیاهم گذاشتم توشورتم...
اووف چه بد بود....

نهال-ملحفه تختو بشورم؟
رادین-لازم نیست عروسک
برو بالا شام بخور منم میام
سرمو تکون دادم و به طرف واحد خودمون رفتم

1398/05/11 15:08

#پارت8??
[رادین]
بعد از رفتن نهال ملحفه رو تختمو پرت کردم تو کمدم...
انگشتم هنوز بوی خون میداد ...
لبخندی زدم و کمی عطر به خودم زدم
سر میز نشستم
نگاهی به چهره بچه گونه نهال انداختم
چقدر لذت بخش بود برام این عشق کوچولوی شیرین‌....

وقتی 2_3ساله بود هم حمایتای من سایه مینداخت روش....
بااینکه 12 سال ازم کوچیک تره ولی عشق شیرین و دوست داشتنیه!
نمیدونم اسمش عشق هست یا شهوت....
ولی باعث کششم نسبت بهش میشه که خودش بهونه نزدیکش بودن رو برام جور کرد

هرجور بود با هرسختی و تصور هرشب که یه شب طعم اون بهشتش رو با تمام وجودم بچشم و تو تنش ذوب بشم داشت به اتیشم میکشید رو سپری کردم و
پنج روز عادت ماهانه اش به پایان رسید...

1398/05/11 15:09

#پارت9??

ماشینو جلوی مدرسه اش پاک کردم و منتظرشدم تا بیاد بیرون...
امروز خانواده هامون رفته بودن تشیع جنازه یکی از پیرپاتالای فامیل که بالاخره مرده بود
بادیدن نهال که با کوله روی دوشش بیرون دویید
براش بوقی زدم
به سمتش حرکت کردم
رادین-بیا بالا
نهال-عه سلام
اینجا چیکارمیکنی

رادین-اومدم دنبالت
کاربدی کردم؟

1398/05/11 15:09

#پارت10??
نهال هول کرده گفت نه نه...
خندیدم و به سمتش خم شدم
گوشه لبشو بوسیدم که لبخند محوی روی لبش نشست...
$نهال$

توهمین چند وقتی که به رادین نزدیک تر شده بودم خیلی بهش علاقم ببشتر شده بود

از گوشه چشم نگاهش کردم
صورت پرجذبش با اخم جذاب تر و دوست داشتنی تر شده بود
با ایستادن ماشین نگاهی به اطراف انداختم
نهال-اینجا کجاست؟

رادین-خونه من
نهال-خونه خریدی یعنی؟
رادین -اره....واسه تو خریدمش....

نهال-یعنی مال منه؟
رادین-مال من و توعه....میدونم بچه ای
ولی دوست دارم زنم بشی
باشنیدن حرفش ذوق مرگ شدم

1398/05/11 15:09

#پارت11??

دستمو دور بازوش حلقه کردم و باهاش همقدم شدم ..‌
قدم تا زیر سینه اش بود و کامل بین هیکل تنومندش جا میشدم...

خونه مبله بود و دیزاین خیلی خاص و شیکی داشت...
دلم بهش چسبیده بود...
رادین-چطوره؟
نهال-عالیه...خیلی دوست دارم
رادین- خوشحالم که پسندیدی!
بشین تا من بیام....
سرمو تکون دادم و
روی کاناپه سفید نشستم....
هنوز تودلم شور و شوقی به پا بود
یعنی واقعا رادین منو دوست داشت

همش بغلم می کرد...
بوسم می کرد....
میریم شمال لب دریا....
با گیتارش واسم آهنگ میخونه...
براش مهمم...

با بوسه ای که روی شقیقه ام نشست ازفکربیرون اومدم ...
با همون هیجان درونی بهش نگاه کردم
رادین-کجایی
توفکری؟
نهال-اره...

رادین-به چی فکر میکنی؟

نهال-تو....
رادین-من؟
حالا چی توفکرته؟
@PeranSs_KO

1398/05/11 15:51

#پارت12??

نهال-اووووم
اینکه مال من باشی...
باهم بریم مسافرت....روم غیرت داشته باشی
بهم اهمیت بدی
برات مهم باشم...
به اینا فکرمی کردم....

با تموم شدن حرفم رادین دستشو رورم حلقه کرد و وارد اتاق خواب شد....
روی تخت طلایی رنگ بزرگ پرتم کرد و روم خیمه زد
مقنعه رو از سرم کشید
سرشو توگردنم کرد و گاز محکمی گرفت که اخم بلند شد....

$رادین$
داغ بودم....عطش داشتم....
هوس تنشو داشتم...
تن ریزه میزه ای که توبغلم گم میشد...
بدن سفید و خوش تراشش....
اخ که چقدر میخواستمش...

هنوزم نمیدونم عشقه یا هوس...
ولی هرچی که هست داره به جنون میکشتم...
دونه دونه دکمه هاشو باز کردم و لبامو به سینه هایی که هنوز جوونه زده بودن چسبوندم
باصدای اه و نالش وحشی تر شدم...
@PeranSs_KO

1398/05/11 15:51

#پارت13??
لبمو به گردنش چسبوندم و مک زدم‌.‌..
پوست نرم و سفیدش بین لبام خیلی شیرین بود
نهال-رادین...‌
مست تنش بودم که با شنیدن اسمم از لباش بی طاقت مردونگیمو به بهشتش مالیدم و با دستام سینه های کوچیکش رو مالش دادم ...
نهال خودشو بالاتر کشید و سرشو کج کرد...

نهال-رادینی..‌
رادین-جوونم نهالم...جونم خانومم
لبشو گزید و سرشو بالا گرفت....

گردن باریک و سفیدش توچشم اومد
سرمو چسبوندم بهش و نفسای عمیق و پی در پی کشیدم
@PeranSs_KO
دکمه شلوارم رو باز کردم و تا زانو هام کشیدم...
خودمو بین پاهاش جا کردم شلوارشو در آوردم...
مردونگیم برجسته شده بود و از روی شورت بزرگیش معلوم بود
درست خودمو به بهشتش چسبوندم و تکون دادم...

اه ریزی کشید و با تعجب دستشو جلو اورد...
@PeranSs_KO

1398/05/11 15:51

#پارت14??

اولین بار بود مردونگیه بزرگ منو میدید و حس می کرد....
دستش که روش نشست آه مردونه ای کشیدم و محکم خودمو بهش کوبیدم....
نهال-این چیه؟

از طرز حرف زدنش خوشم میومد...
بچه بودنش رو دوست داشتم
رادین-توفکرمیکنی چیه ؟
نهال-دودولته؟
چرا اینجوریه؟

قهقه ای زدم و انگشتمو لای چاکش بالا پایین کردم...
رادین-شما دخترا لونه بلبل دارید
ما پسرا بلبل داریم
الان تو بهشتت راحت میتونه بلبل منو قورت بده

گیج نگاهی بهم کرد
رادین-میخوای عملی بهت نشون بدم؟
نهال-اوهوم...
انگشتمو تو دهنم کردم و روی چ€وچ€ولش کشیدم که چشماش خمارشد
رادین-الان چه حسی بهت دست داد
نهال-خیلی خوب....
دوست دارم بازم تکرارکنی...

ازمیلش خنده محوی روی لبم نشست
سرمو بین پاش بردم و مشغول زبون زدن چاکش شدم

نهال-وااای رادین
اوف

با حرفاش سرعتم بیشتر میشد
چو.چ.ولکشو بین لبام گذاشتم و مکیدم

نهال دیوونه شده بود و فقط بهشتشو تودهنم هول میداد....
ازش فاصله گرفتم
رادین-دوست داشتی این بازیو؟
نهال جون حرف زدن نداشت
هنوز لای بهشتش از ش.ه.وت و هیجان بالا پایین میشد

نمیخواستم زود ار.ض.ا بشه
سر مردونگیمو بهش مالیدم
که به حرف اومد
نهال-خیلی دوست دارم

روش خیمه زدم و درحالی که مردونگیم لاش بود لاله گوششو مکیدم
رادین-از این بازیا دوست داشتی یااز خاله بازی

نهال-از اینا...
دستای کوچیکشو روی سینه پهنم گذاشت و به عقب هولم داد
نهال-میشه باز بازی کنی باهام
دوست دارم
بعد ازحرفش پاهای کشیده سفید و کوچیکشو ازهم باز کرد
صورتی بودن بهشتش بازتشنم می کرد تا بخورمش....

1398/05/11 15:52

#پارت15??


لبامو دور بهشتش حلقه کردم و محکم مک میزدم که یه دفعه دهنم پر اب شد...

سرمو بالا اوردم و مزه ملس تودهنم رو قورت دادم....
نهال بی جون روی تخت پهن شده بود و نای تکون خوردن نداشت....

لبمو به لاله گوشش چسبوندم
رادین-چطور بود خانومی
نهال چشماشو دوخت بهم و گفت
خیلی خوب بود...
یه جوری شدم....تاحالا تجربه نکرده بودم

پیشونیش رو بوسیدم
رادین-معلومه نبایدم تجربه کرده باشی
این کارا رو نباید باهرکسی انجام بدی
ازاین به بعدم فقط با خودم تجربه میکنی
بااین کارم تومال من شدی

نهال سرشو کج کرد
نهال-چجوری مال تو شدم ؟
رادین-تو بغلم به اوج لذت رسیدی
میدونی وقتی دو نفر همدیگه رو دوست داشته باشن اینجوری حس خوب بهشون دست میده
توهم منو دوست داری نه؟

نهال نگاهشو ازم دزدید و سرشو تو سینه ام پنهان کرد
@PeranSs_KO

1398/05/11 15:52

#پارت16??


روی سرش بوسه نرمی زدم
رادین-از جواب دادن بهم طفره نرو...
من که دوستت دارم دخترکوچولوی شیرین....

$نهال$

قلبم بوم بوم خودشو به در و دیوار میکوبید...
اروم قفسه سینه رادین رو بوسیدم که یهو به عقب پرت شدم و رادین قفسه سینمو بوسید....

از استرس و هیجان نفس نفس می زدم
رادین-فکرکردی نفهمیدم بوس کردی شیطون خانوم....
منم هرکاری که انجام بدی رو جواب میدم خوشگلم

خندیدم و دستمو روی لپای گل انداختم گذاشتم ...

نهال-رادین
رادین-جون رادین.‌.

نهال-یه سوال بپرسم...
رادین-دوتا بپرس عزیزدلم

لپمو کشید و ادامه داد
ولی کیه که جوابتو بده آخه....

بعد ازحرفش قهقه ای زد
با چشمای گرد شدم مشتی تو سینه اش زدم
نهال-خیلی بدجنسی....
اصلا دوست ندارم....

بعد ازحرفم دستمو روی دهنم گذاشتم
وای نهال چی گفتی...
سوتی دادی....مگه دوستش داشتی؟
معلومه که دارم....مگه میشه دوستش نداشته باشم....
رادین-به به‌‌‌....قربون مغز فندوقیت بشم...
اخه کی یاد میگیری اروم اروم فکرکنی تو پرنسس کوچولو
بابهت لب زدم
چی؟؟؟
بلند فکر کردم؟
یعنی توحرفامو شنیدی

رادین لای پام.و فشاری داد و بهش.تم.و تو دستش گرفت
رادین-اره...شنیدم که عاشقمی
دوستم داری...تومال خود خودمی!
@PeranSs_kO

1398/05/11 16:42

#پارت17??

از حرفاش قند تودلم اب میشد...
پاهامو بهم فشار دادم که گرمای دست رادین لای پام بیشتر شد

شیطون خندید و اون یه دستشو روی شکمم گذاشت و فشار داد

نهال-ای...درد میگیره خب...

رادین-عشق کی تو؟
خندیدم و تو ارومی زیر لبم گفتم

رادین-ای ای...هرچی میگی باید بلند بگی...
ایندفعه اشکال نداره
پاشو لباستو بپوش بریم رستوران ناهار بخوریم بریم خونه...

با شنیدن خونه تند سرجام نشستم
نهال-رادین به مامان و بابام چی بگم؟

رادین شلوارشو پوشید و درحالی که کمربندشو میبست گفت
نگران نباش عزیزم...
اولا که من و تو پسر عمو و دخترعموییم
همدیگه رو هم دوست داریم
بعد که اونا رفته بودن مجلس ختم
معلوم نیست اومدن یا نه ماالان میریم رستوران ناهار میخوریم میریم خونه
میگیم رفته بودیم رستوران
متفکر سرمو بالا پایین کردم که چشمم به خودم افتاد...
با پایین تنه لخت جلوی رادین ایستاده بودم
تموم تنم گر گرفت و گل انداختن لپامو فهمیدم.....

رادین-خوبه حالا
نگاش کن چه خجالتی هم میکشه پدرسوخته

لبمو گزیدم و تند شلوارم رو پام کردم
مقنعه ام هم سرم کردم
خودم رو مرتب کردم

توائینه نگاهی به خودم کردم...
لپام یکم سرخ شده بود

چند سیلی اروم روی گونه هام زدم و کنار گوشم زدم تا رنگ صورتم یکی بشه

یه طره از موهامم اززیر مقنعه بیرون اوردم
تا خواستم بچرخم دست رادین دور کمرم حلقه شد و لپمو بین لباش کشید و فشار داد

نهال-وای نکن ....لپم کبود میشه...
رادین-خب بشه...بتوچه
لپت مال منه!

ازاین همه یهویی تغییر کردن رادین هنگ کرده بودم....

وقتی متوجه نگاه متعجبم شد ازم فاصله گرفت و تک سرفه ای کرد

رادین-خب دیگه بریم عزیزم؟
@PeranSs_KO

1398/05/11 21:46

#پارت18??

نیمچه لبخندی زدم و گفتم بریم

بعد از خوردن ناهار و یکم ویراژ دادن توخیابون بالاخره رفتیم خونه

مامان و بابا تو اتاقشون خواب بودن...
بادیدن سکوت خونه تالاپ تولوپ قلبم خفه شد...
همش نگران بودم مامان و بابا متوجه رفت و امدای من و رادین بشن....

وارد اتاق خوابم شدم و لباس خونگیم رو پوشیدم
نگاهی به گوشیم انداختم...
گوشی اپل صورتی رنگی که بابا واسه تولدم خریده بود...
وضع مالیمون متوسط بود
نه پولدار بودیم نه فقیر
ولی عمو خیلی پولدار بود....اونم بخاطر ارثیه مامان رادین بود‌...

احساس خستگی می کردم
تو تختم رفتم که صفحه گوشیم روشن شد...
شماره ناشناس بود...

همیشه به حرف بابا گوش میدادم و به شماره های ناشناس جواب نمیدادم
پیامی هم که میدادن نمیخوندم...

واسه همین سریع پیام رو پاک کردم
تا خواست گوشی رو بزارم زمین زنگ خورد
بازهمون شماره ناشناس...

هول شدم...فکر می کردم خطایی کردم و میترسیدم از طرف مامان و بابام مواخذه بشم...

گوشیمو زیر بالشم گذاشتم تا اون فرد غریبه خودش بیخیال بشه....

با نوازش دستی روی سر و گردنم لای پلکام رو ازهم باز کردم
که چشمم به رادین افتاد...

باصدای گرفته ای گفتم
-تواینجا چیکارمیکنی

رادین-اومدم پیشم خوشگلم
نمیدونم چه سریه که نمیتونم ازت دور باشم
تو میدونی چرا؟

از هیجان قفسه سینم بالا پایین میشد
سرمو بالا انداختم

رادین خم شد و چونم رو گاز گرفت
نهال-اخ
رادین-من میدونم چرا
چون تو نیمه وجودمی عزیزم

خندیدم...
واقعا رادین خیلی تغییر کرده بود
محبتاشو دوست داشتم...بغلشو دوست داشتم
واقعا عشق یعنی این؟
چقدر خوبه‌...کاش زودتر معنی عشق رو میفهمیدم

با صدای در از فکر بیرون اومدم
مامان-بچه ها

رادین-جانم زن عمو

1398/05/11 21:46

تند سرجام نشستم که مامان وارد اتاق شد و با دیدنم پشت دستش کوبید...

مامان-رادین بخاطرتواومده
ولی توهنوز خوابی دختر
پاشو ....پاشو ببینم
با تعجب نگاهی به رادین کردم که دستش تو شورتم بود و نمیتونست تکون بخوره....
تا الان دستشو حس نکرده بود
درست روی بهشتم بوداگر تکون میخوردم قلقلکم میشد و وا میدادم....

@PeranSs_KO

1398/05/11 21:46

#پارت19??



با من من گفتم
باشه مامان الان بلند میشم
شما برید...

مامان چشم غره ای بهم رفت
مامان-رادین عزیزم تو بیا بریم یه چایی بخوری تا این وروجک بیاد

پتورو بالا ترکشیدم تا مامان متوجه دست رادین نشه...

رادین نیم نگاهی به مامان انداخت و گفت
زن عمو شما نبات داری؟
من نمیدونم چرا دلم و معدم بهم میپیچه...

مامان-اره...خدابد نده چت شده

رادین-نمیدونم زنعمو...
فکرکنم بخاطر لواشکه...حالا خوب میشه
اگر برام یه لیوان چایی نبات درست کنید

مامان-حتما پسرم
حتما
الان درست میکنم برات

مامان تند از اتاق بیرون رفت که راحت پامو ازهم باز کردم

نهال-دستتو بردار رادین
میبینی که مامان الان باز میاد تواتاق

بااین حرفم رادین دورانی دستشو دور پام کشید که لبمو گاز گرفتم

@PeranSs_KO

1398/05/11 21:47

#پارت20??


مامان-بچه ها
نهال-اه برداردستتوالان مامانم میاد
رادین خنده ای کردودستشوبیرون اوردانگشتش خیس بود
باملوچ ملچتودهنش کردوعمیق مکیدش
نهال-راااادین
رادین-چیه....حسودیت میشه بهت نمیدم خیلی خوشمزس

ازاین حرفاش اوقم گرفت باصورت درهم ازجام بلندشدم موهام روباکش بستم

خرسموبرداشتم که رادین شروع کردبه مسخره کردن
رادین- نگاش کن تروخدادیگه بزرگ شدی خانم شدی خانوم من شدی عروسک چیه برمیداری اخه

1398/05/12 18:10

#پارت21??

خنده ریزی کردم البته بگم ازخانوم من شدیش چه حالی شدم دل ضعفه گرفتم ازحرف زدنش دلم غنج رفت وقتی کنارم بود

دستشودورکمرم حلقه کردوبه خودش چسپوندم پیشونیم روبوسیدوعقب کشید

رادین-راه بیوفت بریم یه چایی و شیرینی بخوریم بعدشم ریاضی کارکنیم جون بگیریم

بااین حرفش چشم ابروش روبه پایین تنم کشید...

1398/05/12 18:10