The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

جواب چالش?
منم اگه رفتم با صحنه بدی مواجه شدم?وسایلامو جمع میکنم?بعدشم میزنم تو گوش دختره?? نگاه شوهرمم نمیکنم?? بعدم میرم خونه مامانمممم?طلاق میگیرم کل مهریمم میگیرم ازش تا حساب کار بیاد دسش?ب هر حال خلایق هر چ لایق☺?

1398/06/13 01:18

سلام روزتون خوش
لبخندهمیشه رو لباتون .

مادر م خیلی سوتی میده. کلا استاده
یه روز سوار تاکسی شدیم .رسیدیم مقصد اومد مادرم پیاده بشه.

در ماشین از طرف توباز نمیشد .راننده گف ببخشید الان پیاده میشم بازش میکنم .مادرم گف نه زحمت نکش?

یه اقا بیرون وایساده بود بلند بلند گف آی اقا بیا تو را خدا در منو وا کن ????

حالا چن بار میزد به شیشه ماشین حالا ما نمیتونستیم بخندیدم یا خجالت بکشیم هیچی بالاخره اقاهه اومددر و باز کرد .

مادرم گف دستتدرد نکنه درمه واکردی
ما نفهمیدیم چرا با راننده اینقدر تعارف کرد
حواستون بدبخت درو واکنه????
@zaanone

1398/06/13 01:18

سلام وقت بخیر .
چند تا خاطرات خیلی باحال بودند وبرای همسرم هم میخوندم .اونم خیلی میخندید.
من خاطره ای از دختر عمه ام دارم که برامون تعریف کرده بود.
یک روز که خیلی سرما خورده بود .گلوش خیلی درد می کرد پیش دکتر رفت.دکتر بهش میگد روسری تو باز کن تا گلویت رو ببینم خلاصه دختر عمه ما متوجه حرف دکتر نمیشد وکلا روسری شو باز میکند واونو تا میکند میگذارد روی میز دکتر وبه دکتر میگد ببخشید آقای دکتر که موهام بهم ریخته اس چون صبح وقت نکردم شانه بزنم .دختر عمه ام گفت دکتر اصلا سرشو بالا نیورد ولی چون همراه زن داداشش آمده بود .زن داششه اش بهش اشاره میکند که روسری شو سرش کند.هر وقت تعریف میکند از خنده روده بر می شویم.
ممنون
@zaanone

1398/06/13 01:19

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

چالش اعضا?

1398/06/13 13:42

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1398/06/13 14:02

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

اینم چالش خودم??

1398/06/13 14:18

ارسال شده از

سلام ظهرتون تون بخیر
ختم دعای عهد داریم از اول محرم ?
ختم صلوات هفتگی هر هفته به نیت به امام ?
ختم قران ?
ختم سوره یس ?
ختم‌زیارت عاشورا از اول محرم?
خوشحال میشیم بجمع مون بیاین و باهم برای هم دعا کنیم ?
nini.plus/khatmeghoraan

1398/06/13 14:49

سلام
سوتی من مال هفت هشت ماه پیش پدرشوهر من خیلی مخالف دود ودم وخیلی بدش میاد پسراش واسه تفریحم یه نخ سیگار بکشن وخودشم گاهی بخواد با دورو بریا سالی یه بار یه نخ بکش هم دوست نداره عروساش ببین خلاصه یه روز صبح من رفتم پایین خونه مادرشوهرم نون بیارم که پدرشوهرم به من گفت جیبای شلوار منو خالی کن بنداز لباسشویی خودشم رفت بیرون منم که عجله داشتم زود نون برداشتم رفتم شلوار شو خالی کنم دیدم یه بسته به رنگ طلایی به مادر شوهرم گفت وای حاج اقا پیشرفت کرده سیگار طلایی خرید??دیدم مادرشوهرم یه دونه زد توصورتش گفت وای این باز از اینا خریده??نگو پدرشوهرم فهمیده تو جیبش چی نرفته برگشت منم از ترسم که حاج اقا از سیگار بدش میاد فوری گذاشتم زیر شلوار اومدم تو اتاق پدر شوهرم هی میخندید میگفت عروسن عروسای قدیم جیب پدر شوهرا رو نمیگشدن بعد این که پدر شوهرم رفت مادر شوهرم گفت بیچاره سیگار نبود که کاندوم بود من ???
مادرشوهرم☺️☺️☺️☺️
من یه ده روزی جلو چشم پدرشوهرم افتابی نشدم
@zaanone

1398/06/13 16:08

سلام به همگی یه روزی خواهرم با یکی از داداشام شام اومدن خونه ما چون من و خانوادم ابگوشت دوس داریم منم برا شام با گوشت گوسفند ابگوشت بار گذاشتم

بساط شام رو چیدیم داشتیم میخوردین که خواهرم مثل ندید بدیدا با صدای بلند گفت ااااا این ابگوشت چیه خیلی
خوشمزه شده?????خو خو اهر من اینو میتونی یواشترم بگی که ابروی ادم رو نبری حالا این به کنار همون موقع بحث ماهواره بود که بابام اینا جمعش کرده بودن گذاشته بودنش تو زیر زمین یهو همین خواهرم برگشت گفت مگه تو زیر زمین نشون نمیده ????



شوهرم ?????
زیرزمین خونه بابام??????

من?????
شوهرم تا یه مدت این موضوع رو میگفت میخندید?????
@zaanone

1398/06/13 16:08

سلام خاطره من واسه یکسال بعد عروسیمونه .مکانیکی شوهرم نزدیک خونمون بود برادرشم ک خیلی فضوله باهاش کار میکرد یه جورایی شاگردشه بعد غروب شوهرم براش کار پیش اومد رفت انجام داد دیگه نرفت مغازه و ماهم از همون تو پذیرایی لباسارو کنیدیم تا برسیم اتاق و برو برا عملیات .یهو دیدیم صدا در میاد محل ندادیم گوشی من گوشی شوهرم هی زنگ میخورد ماهم بیخیال با سرو صدا کارمونو میکردیم????برادرشوهرم ماشین شوهرمو دم در دیده بوده نگران شده بود از رو دیوار اومد تو در ورودی خونه رو میزده ماهم نمیشنیدیم ک هی آه و ناله بعد درو باز کرد اومد تو ما فهمیدیم صدامون قطع شد من سریع گوشیمو سایلنت کردم .شوهرم رفت تو حال برادرشوهرمم شاکی ک تو چقدر آشغالی تازه زن گرفتی عجب ادمی هستی و اینا داد و بیداد حالا من لخت تو اتاقم نه میتونم برم بیرون نه میتونم نرم خلاصه ک قاطی کرد و با داد و بیداد رفت صد بارم به من زنگ زد منم یکساعت بعد زنگ زدم گفتم ببخشید رفتم خونه دوستم تولد صدا آهنگ زیاد بود نشنیدم چیشده اونم عصبانی گفت هیچی انقد اینور اونور نرو چرا همش بیرونی و اینا حواست به امیر باشه غروب تا حالا خونست مغازه نیومده جواب گوشی نمیده در خونه رو باز نمیکنه و اینا هیچی دیگه تا یه مدت شوهرمو میپایید ببینه خیانت میکنه یانه?????شوهرم همیشه میگه خوب شد نفهمید تویی ابرو هردومون باهم نرفت .حالا خوبه بچه خوبیه نگفت حالا ک خانوم آوردی منم برم عملیات ک نگم به زنت??????
@zaanone

1398/06/13 16:10

این سوتی خواهرم برا دیشبه با چندتا از فامیلا خونمون نشسته بودیم دخترم 1 سال و نیمم دست خواهرمو گرفت بازی بازی خلاصه ما نشسته بودیم داشتیم حرف میزدیم یهو اونا شروع کردن دنبال بازی?خواهرم تو جمع داد میزد بدو بدو حالا کیرو بخورم??قیافه من??قیافه مهمونا??همگی چندثانیه سکوت کردیم خواهر گیج منم هی ادامه میداد اخر نتونستم خودمو کنترل کنم از بس خندیدم ک اشک از چشام زد بیرون مهمونا هم ک منتظر هر کدوم ی سمت ولو شدن بعد جالبش اینجاست خواهرم میگفت چتونه شماها ???گفتم خو گیج خانوم جمله تو تکرار کن تکرار کرد سری 3.4 فهمید جریان چیه????از بس خندید ک نگو بلند شد دنبال دخترم میدوید میگفت چ کسی را بخورم?????

1398/06/13 16:58

سلام
این سوتی من واسه وقتیه ک ما اسباب کشی کردیم خونه جدید .تلفن خونه زنگ خورد جواب دادم یه آقایی با استرس میگفت زهرا خانوم من 200تومن و واریز کردم ادرس بدید من میگفتم اشتباهه اون میگفت به من گفتن 200واریز کن به این شماره زنگ بزن آدرس بگیر بعد چون صداش سن بالا جوابشو میدادم هی بعد یهو برگشت با ناراحتی گفت یعنی شما قرار نبود امروز 200تومن بگیری ک.س. بدی منم هی میگفتم نه آقا اون هی میگفت مطمعنی شما امروز و...منم با دلسوزی میگفتم نه آقا قرار نبود اونم با یه لحن ناراحتی قطع کرد .من بعد قطع کردنش تازه فهمیدم جریان چی بوده??????
@zaanone

1398/06/13 18:07

سلام ب گل خانوما?

سوتی ک میخوام بگم برا پدر عزیزمه?
بابام مریض بوده مامان ماهم اقابابای مارو میبره برا رادیولوژی که عکس بگیره ب بابام میگن برو تو اون اتاق لباساتو در بیار بعد برو تو دیگه اون لباسی ک باید بپوشه رو ندادن بهش بابامم لباساشو در اورد رفت تو اتاق دید چن تا خانوم دارن جیغ میکشن بابامم اونجاشو گرفت فرار کرد??????بعدا پرستارا ازش معذرت خواهی کردن ک لباسو ندادن ک بپوشه اولشم خجالت میکشید برا مادرم تعریف کنه ولی مادرم متوجه شد ب ما گفت کلی خندیدیم????
@zaanone

1398/06/13 18:07

یه سلام گرم به گرمای خورشید به خانومای خون گرررم مهربون?

امید وارم از سوتیم خوشتتتون بیاد این سوتی برمیگرده به دیشب که همه خواهرا و داداشام وزنداداشام
وبابا مامان و دوماد بزرگمون دور هم جمع بودیم مایه خوانواده پر جمعیت هستیم?داشتینم تو حیاط شام میخوردیم چن شب پیش یکی از داداشام یه تصادف ناجور کرد که کلی بخیه رو شکم و آرنجش خرد?? خلاصه داداش کوچیکتم که20سالشه داشت رو سفره که همه بودن توضیح میداد که چیکار کنه که بخیه هاش عفونت نکنه ما هم همه حواسمون به اونه که چی میگه بد بخت میخاست بگه برین براش از بیمارستان دستمال بهداشتی یا دستمال مرطوب بهداشتی بگیرین بیارین تا با باند بپیچونه روش یهو با صدااااابلندگفت برین براش نوار بهداشتی بگیرین??یهوو کل حیاط رفت رو هواااااا?یکی از خواهرام تا همه خندیدن پا به فرار گذاشت حالا قیافه خواهرااا زنداداشام ومن??حالا قیافه بابا و مامانم ????وقیافه داداشام??حالا قیافه داداش کوچیکم????بد بخت دیگه حرفی نزد زنداداشام از بس خندیدن اشکشون در اومد حالا بد بخت داداشم که تصادف کرده نمیتونه بخنده بع خاطر بخیه شکمش حالا بزور میخنده میگع عوضیا نخندین بسه بخیهام دارن باز میشن????? اون شبم چنتا از بخیه هاش از خنده زیاد وا رفت تاحالا مث اون شب نخندیدع بودم???

1398/06/13 18:43

سلام دوستان وادمینای عزیزم واقعابااین بلاگتون دل همه روشادمیکنید یه دنیا ممنونم خیلی دوستون دارم ❤️❤️

یه خاطره دارم که براتون میگم که مربوط میشه به گروه های زنونه و آقایان فضول ?
زنداداشم منو تو یه گروه بافتنی تو تلگرام عضو کرده بود یه روز که مربی داشت در مورد یه مدل شال و کلاه برامون توضیح میداد که ببافیم وسطای کار که هر کی یه چیزی میپرسید یه دفعه دیدیم یه نفر که مرد بوده و با اسم دختر اومده بود تو گروه از اونجاش یه عکس گرفته و زیرشم نوشته واسه این سالار ما چقدر کاموا لازمه واسه شال و کلاه ?????

دیگه فکرش رو بکنید گروه ریخت بهم???
چند نفر همون لحظه اول که لفت دادن بعضیا فحش میدادن اصلا یه وضعی بود ها ?? آخرشم ریموش کردن خیلی بی شخصیت بود مرتیکه?? حالا زندادشمم که همش عذر خواهی میکرد ازمن که من این گروه رو بهت معرفی کردم بعدشم لفت داد از گروه . ممنون از کانال خوب و گروه فعالتون ?????
@zaanone

1398/06/14 10:42

یه سوتی باحال بگن از عمه جونم که خودش برامون تعریف کرده.از قضا این عمه من یکم عجوله وکاراشو با عجله وهول هولکی انجام میده.

یه شب که با شوهرش خوابیده بودن گوشیشو میذاره رو زنگ که برانماز صبح بیدار شن وقتی صدای گوشی بلند میشه این عمه ما هم با عجله که بیدار میشه بلند میشه بره وضو بگیره دست این شوهر بیچاره رو له میکنه
خیلی محکم رفته رو دستش
که طفلی شوهرش صدای دادش میره هوا

که عمه ام هم سریع دراز میکشه و خودشو میزنه به خواب ???

این شوهر بیچاره هم بیدار میشه وبا اه وناله عمه ام وبیدار میکنه که تو دستم وله کردی عمه ام که مثلا خودش ومیزنه به خواب وبا تعجب میپرسه نه?

طفلی شوهرش میگه پس کی دستمو له کرده اخه خیلی دردمیکنه نگو بنده خدا دستش شکسته????

که بلند میشن میرن بیمارستان ودست شوهرشو گچ میگیرن و میان خونه که عمه ام هم از ترسش چیزی به شوهرش نمیگه تا این چند وقت پیش تعریف کرد کلی خندیدیم??حالا شوهرش اول اینجوری نگاش کرد??بعد میگف خداییی چجور رفتی رو دستم که شکست?? بالاخره اینکه شب برانماز بیدار میشین جلو پاتونونگا کنین?لبتون خندون
@zaanone

1398/06/14 10:42

ارسال شده از

چالش_شب_جمعه???‍♀?‍♀?‍♀

اول همسر رو چند بار صدا بزنید ک توجهش ب پیام شما جلب بشه......

(اسم همسرتون) جان
عزیز دل
جانانم
سرور

موافقی امشب که آخر هفته هست بریزی توش؟???

(بعد از پاسخ همسر)

درجا یه شماره کارت میدین میگین این شماره حساب و این مبلغو بریز واسم توش??
درادامه میگید مگ به جز شماره حساب که توش پول میریرن چیزی دیگ هست?????
مرسی عشق قشنگم?❤️

1398/06/14 15:47

سلام ادمین جان خیلی خیلی دوستون دارم بابت کانالم مرسی که باعث میشیدخنده بیادرولبامون?❤❤
ما اوایل کارمون با سرویس میرفتیم سرکار! یه اتوبوس 40 نفره که زن و مرد قاطی بودیم البته. در صندلیهای جدا!!!???
اون موقع ها صبحها رادیو برنامه ایی فکر کنم بنام سلام صبح بخیر بود بین ساعت ششو نیم تا هفت از رادیو اف ام پخش میکرد برنامه ی اجتماعی و پر طرفدار با اجرای اقای شهریاری!
همه گوش میکردن راننده اتوبوس ما هم صبحها این برنامه رو از بلندگوهای اتوبوس پخش میکرد! یادمه اونروز سوال برنامه از مردم که بطور زنده پرسیده و جوابشم زنده پخش میشد این بود که شما از همسرتون چه انتظاراتی دارید؟ خب خبرنگار میپرسید و مردمم جواب میدادن!
همه تو اتوبوس درسکوت به این برنامه گوش میدادم البته بعضیها هم در چرت بسر میبردن!
سوالات مطرح و جوابها که بعضا جالب بود بدقت مورد سمع همکارا قرار گرفته بود تا اینکه خبرنگار از خانمی همین سوال کرد! اون خانم بصراحت و با کمی شدت برافروختگی گفت تورو خدا به این اقایون بگید شب که میان خونه یه چیزه کوچیکو بزرگش نکن بیفتن به جون خانمها!!!!????? برای چند لحظه سکوت و نگاه به بعل دستی اتوبوس رو فراگرفت! بعدش یهو اتوبوس از خنده ترکید! برنامه هم بلافاصله قطع شد و ازاون به بعد دیگه پخش زنده نداشت!
اینم سوتی برنامه زنده رادیو!
امیدوارم خنده بر لبانتون نقش بسته باشه
ایام بکام و بدرود
@zaanone

1398/06/15 00:58

سلام یک خاطره یادم آمد از بابام

? روزهای جمعه اصولا ما خونه مامان خدا بیامرزم بودیم 6تا خواهرم 3تا برادریکی از این روزها داییم هم خونه مامان بود با خانم بچه هاش از اینهایی که از دید خودشون خیلی مومن هستند سفره رو که پهن کردیم برا ناهار یک سری آمدن سرسفره نشستن در این حین زنداییم هم نشست روبروی ایشون پدر عزیزم نشست ماهم سفره آماده میکردیم شلوغ و پلوغ بود هرکی یک کاری میکرد یهو دیدم سرسفره زن دایی داره بال بال میزنه وخیلی حالت خجالت سرشو می ندازه پایین تا منو دید اشاره کرد به بابام
متوجه نشدم دوباره اشاره کرد دیدم شلوار بابام یه پارگی داره اونجای بابام سرشو آورده بیرون سرسفره حاضره

منم یک چادر آوردم گذاشتم روی پای بابام و پوشاندم که نامحرم نبیندش چشم بخوره ??

بعد ناهار زن داییم میگفت دست درد نکنه که آمدی بدادم رسیدی همینجوری سلام میکرد???


امیدوارم خنده به لبانتون بیاد??
@zaanone

1398/06/15 19:49

سلام ب شما و‌کانال عالیتون

یه خاطره دارم من از زنه همسایه مون ک داشت یه جریانی رو واسه مامانم تعریف میکر د منم فضول داشتم یواشکی ب حرفاشون گوش میدام این زنه همسایه بیچاره ما تعریف میکرد ک‌شب ک بچه ها خواب بودن منو شوهرم در حال انجام عملیات بودیم که یهو یکی از پسراش ک‌پنج سالش بوده بیدار میشه وقتی باباش تو‌اون حال مینه از اتاق میره بیرون این بیچاره ها هم فکر کردن رفته بخوابه ک یهو با یه چکش میاد محکم میزنه سر باباش ک‌چرا داری مامانمو اذیت میکنی بنده خدا شوهره همسایه مون میگفت چند تا بخیه خورده سرش?????
@zaanone

1398/06/15 19:50

زهرا مامان امیر عباس بیا پی وی

1398/06/15 19:51

سلام عزاداریاتون قبول کنار این لبخندا برای هم دعا کنیم تو این شبای عزیز تا از کفمون نرفته خدا عاقبت همتون بخیر کنه عشقا..
یروز ک جهیزیه خالم برده بودیم شوهر خالم خ مرد جدی و کم حرفی بود اما چون تازه با ما وصلت کرده بود چندتا شوخی میکرد ک خودشو جا کنه تو دلمون خلاصه داشتیم جهیزیه رو میچیدیم چهارتا خالهام و زنداییام و فکو و فامیل دامادم بودن داماد میاد لوله های بخاری رو میگیره میگه مینا (خالم ک عروسه )اینو بنظرت چجوری بچسبونم خالمم متوجه نمیشه اونم هی داد میزنه چکار کنم بچسبه نمیچسبه ی چسب سنگ میخوام ندارین یهو دختر داییم ن میزاره ن برمیداره میگه اگ نمیچسبه خب با تفففف بچسبون یهو ی سکوتی همه جارو فرا میگیره زنداییم محکم میزنه ب پا دخترش دامادو میگی بر افروخته میره بیرون جمعیت ????? مامان من ? ای خدا مرگت نده دختر آبرو خانوادگیمون خلاصه برد با این حرفش اونروز

1398/06/15 19:51

???

1398/06/15 20:05

دیگ تکرار نمیشه مدیر جان✋✋✋

1398/06/15 20:05

??

1398/06/15 20:11