The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

سلام ما تازه عقد کرده بودیم که هوا سرد شد من و همسرم کلا یه طبقه جدا بودیم پدرهمسرمو صدا زدم گفتم این بخاریو برای من وصل کن خیلی سردمه...پدرشوهرم اومد میخواست بخاری و روی فرش نذاره فرشو بلند کرد که ببره اونور ماهم یک عالمه بند و بساط عملیات (دستمال و ....) ریخته بودیم زیره فرش شوهرم که خونه نبود منم مثل جت پریدم اصلا گوشیمو ندیده بودم گفتم من برم مامانم داره زنگ میزنه به گوشیم ??کلا دوروز نمیتونستم نگاش کنم...
@zaanone

1398/05/19 17:45

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

????بمب انرژی ????

1398/05/19 17:47

سلااااام من اومدم باز

1398/05/23 22:48

شرمنده یه هفته نبودم اخه بسته نداشتم خخخ??

1398/05/23 22:48

سلام سوتی من برای همین چندوقت پیشه که خونه مادرشوهرم اینا بودیم میخواستم به پسرم شیر بدم بجا اینکه بگم امیرحسین بیا شیربخور اشتباهی به شوهرم گفتم مصطفی بیاشیر بخور...?
بعد شوهرمم همون لحظه داشت قارچ تفت میداد حرف منو نشنیده بود یهو گفت چه چسبید?
قارچ به تابه چسبیده بود? یهو همه ترکیدیم ازخنده? منم آب شدم ازخجالت?

1398/05/23 22:50

سلام میخواستم یکی بزرگ ترین سوتی های زندگیمو بگم ی روز ک رفتم بهداشت واکسن دوماهگی دخترمو بزنم گفتم بزار خودمم وزن کنم ک دیدم نسبت ب ماه گذشته 6کیلو اضاف کردم چشمتون روز بد نبینه یکی پشت سرم گفت خانم بچتو بزار رو تخت بعد خودتو وزن کن???

1398/05/23 22:51

دوستان این بلاگ فقط مختصص سوتی نیس خاطره هم میتونیدبگید

1398/05/23 22:54

سلام بچ ها اگه سوتی چیزی دارید اومدید پی وی من دیدید انلاین نیستم به اون یکی ادمین بفرستید

1398/05/24 11:19

??

1398/05/24 12:12

منو میگ

1398/05/24 12:12

???

1398/05/24 12:13

این همه خاطره خوندیم خندیدیم بذار یه خاطره ای هم ما بگیم..

خاطرم ما ده سال پیشه که سوم راهنمایی بودم .. تو این سنم معمولا دخترا چون تازه به اصطلاح جوون میشن جوش زیاد میزنن، منم خیلی جوش جوشی بودم.. یه روز تو کلاس با دوستا دور هم نشسته بودیم بحث جوش و اینا بود که یهو یکی از دوستام برگشت به اون یکی گفت فلانی تو که پارسال صورتت از ما بدتر بود چیکار کردی انقد خوب شده امسال ?
فلانیم یه قیافه ای به خودش گرفت گف من دوسه بار حجامت کردم ..منم ک بار اول بود کلمه حجامتو میشنیدم خیلی پی گیرش شدم حسابی سوال پیچش کردم آخر سرم آدرس دکترشو گرفتم رفتم خونه..(ما با عموم اینا یجا میشینیم)

حالا سر سفره مامان و بابا و عمو و پسر عموها و داداشو خواهرو همه و همه نشستن من برگشتم گفتم مامان فلانی دوستم خیلی جوش داشت پارسال ،امسال رفته دوسه بار جنابت کرده خیلی خوب شده منم میخام جنابت کنم??

آدرس دکترشم گرفتم

یهو دیدم مامانم لبو شده هی میزنه پهلوم میگه خفه شو میگم چرا مامان اصن مگه چند میگیرن از یه جنابت؟

یهو یه قاشق ازون طرف سفره پرت شد طرفم حالا نگاه به حضار کردم دیدم همه سرخ شدن عموم که یه جوری نگام میکرد انگار میخواس بکشدم

بابام ازون بدتر پسر عموهامم هی نگاه هم میکردن ریز ریز میخندیدن داداشامم هی اونا رو میدیدن لب میگزیدن ???

تازه فهمیدم لابد جنابت چیز بدیه تا این که خواهرم کشیدم کنار گفت چیه????????????? ??

هنوزم یادم میوفته تیر میکشم ???????
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 12:30

سلام
خدا روزی همه آرزومندا بکنه کربلا بودیم.
دوتا از هم سفرهامون زن و شوهر جوونی بودن.

صبح قرار بوده برن مسجد کوفه
آقا میره حمام غسل زیارت
خانم هم میره دو تیکه لباس بوده آب بکشه


این وسط دستگیره در حمام از طرف اطاق میفته و در به روی این زوج قفل میشه.

کاروان آماده حرکته و هوا گرم.

هم سفرها می بینن از این دوتا خبری نیست.
میرن در اطاق می بینن صدای آب از حموم میاد. کلی سر و صدا میکنن و می کوبن به در تا اون دوتا می فهمن و یهو می بینن در قفل شده.

با شنیدن سر و صداها مسافرای اطاقهای دیگه هم بیرون میان و بالاخره مدیریت هتل کلید یدک رو میاره؛ در رو باز می کنن و از حموم درشون میارن.

در مقابل نگاههای اطرافیان، خانم هول شده و داشت توضیح می داد که رفته لباس بشوره؛
شما جای من
باورتون میشه؟

اونم وقتی می بینید خانم هم خیس خیسه.
البته خودش می گفت عرق کرده
ولی...???
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 12:31

سلام ممنون بابت کانال بینظیرتون من که هرروز سوتیا رومیخونم میخندم مامانم چپ چپ نگام میکنه???

مایه فامیلی داریم خانوم مسن والبته خیلی یه دنده به جزخودش حرف هیشکی روقبول نداره

یه روز این خانومه یه کاری داشته بابچه هاش میخواد تماس بگیره که اینا بیان

شماره هر کدوم از بچه هاشوکه میگیره میگه موجودی شما کافی نمی باشد

شماره اون یکی رو میگیره باز همون حرف

هی ادامه میده اخرش که دیگه کلی عصبانی شده بوده و داشت پشت سربچه هاش بدو بیرا میگفته

که یکی ازعروساش ازدر میاد تو

این خانومه تا عروسو میبینه دست میکنه تو کیفش یه دو هزاری درمیاره میگه بگیر این کوفتیو
برو براگوشی تون شارژ بزن
هرچی زنگ میزنم میگه موجودی ندارد

شما چیکار میکنید این همه شارژو؟؟???
عروسش دیگه داشته ازخنده روده برمیشده هرچی هم توضیح میدادمگه قبول میکرد?????
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 12:32

سلام به همه?
پدر بزرگم از دنیا رفته??
ما هم مراسم گرفته بودیم
ولی چن روز قبل من پام پیچ خورده بود حسابی درد میکرد به طوری که بد جور لنگ میزدم?
خلاصه تو مراسم سومی که ما گرفته بودیم
من پادرد داشتم و یه گوشه ای نشسته بودم وپا مو دراز کرده بودم و گریه میکردم که یه خانم چاقی? اومد به مامانمو ?مامانبزرگم ?‍?تسیلت گفت و عقبی اومد نشست .از نشستن این من پام درد عجیبی گرفت که یهو دیدم این خانوم با اون هیکل پای منو ندیده و نشسته روش ?‍♀?‍♀?‍♀من جیغ بلند کشیدم خودومو میزدم از درد ?‍♀ جالب اینجاست که تو اون لحظه حرفم نمیتونستم? بزنم لال شده بودم تازه همه اومده بودن منو اروم میکردن منم که پام درد گرفته بود جیغ میزدم ?گریه میکردم? از درد زیاد همه هم نگرانم شده بودن یکی اب قند میاوورد یکی بادم میزید یکی میگف خودتو زیاد اذیت نکن قسمتش این بوده همه مجلسو ول کرده بودن به من میرسیدن ?بعد 10دیقه تازه تونستم زیون باز کنم بگم چیشده ?‍♀که همه ولم کردن بیچاره زنه اینقد معذرت خواهی کرد اخرشم از خجالت فقط فرار کرد?‍♀?‍♀ منم که اینو دیدم وسط مجلس خندم گرفته بود?‍♀? همه فک میکردن دیوانه شدم خلاصه که ابروم رفت کل?

?????
ولی دور از اون ماجرا خیلی برای پدربزگم ناراحتم خیلی دوسش داشتم
اگه خنده رو لبتون اومد فاتحه بدید لطفا?
سوتی_های_زنونه
@zaanone

1398/05/24 13:47

سلام آبجیای خوشگلن باحالای سوتی دهنده ? این خاطره مال همسایمونه و از سه روزه پیشه ..
دختر همسایمون فرشته شوهرش خیلی بد دله برا همین یکهفته چمدون بسته اومده قهر خونه باباش یشب زندایی فرشته زنگ میزنه میخوام برم عروسی ی روسری داری بهم بدی فرشته اینام رفته بودن پارک با مادرش میگه زندای برو تو کمد بردار بابام خونس خلاصه زندایی روسری برمیداره میره عروسی شب بابای فرشته میره بیرون زندایی ی شاخه گل از ماشین عروس میکنه میزاره لای روسری توی پلاستیک پرت میکنه تو حیاطشون میبینه خونه نیستن بابای فرشته فردا صبش میاد بره کارش روسریو میبینه با ی شاخه گل تو حیاط کلی دعوا با خانم ک اینو کی انداخته برات تو خونه و کلی بد و بیراه‌ بار این بنده خدا میکنه تا غروب خلاصه مغز زنه رو سابید تا دخترا میان خونه میگه وای بدادم برسید باباتون اینجور میگه فرشته اینام میگن حالا کو روسریو میگه ایناها زیر باسنم گذاشتم دیگه جلو چشش نباشه ? یهو فرشته میگه چی اینک مال منه مامان خلاصه قضیه روشن میشه و آقارسول بعد کلی معذرت خواهی شب میره واسه برنامه سراغ پروانه خانم پروانه هم بهش پا نمیده اقا رسول فرداش با ی گل و روسری میاد خونه کلی میخندن یکم بیمزه بود ولی گفتم بگم بد نیس ?
@zaanone

1398/05/26 12:52

وای بچه ها ی سوتی دارم از بچگیمه بشنوید کپ میکنید ? یروز ک فک‌کنم هفت سالم بود رفتیم عروسی دختر عمم روستا حدودا ی 17 سال پیش شب مادر من بعنوان ساقدوش همراه عروس میره طبق رسوم قبل ترها نمیدونم دیدین یا ن بعد منم گریه ک میخوام باهاش برم منو میبره عروسای قدیم تو خونه مادرشوهر داخل ی اتاق بودن اتاقه هم ی پرده داش فقط من شب بیدار میشم حالا همه هم خواب بودن بدو بدو میرم تو اون اتاق ک بگم عمه معصومه مامانم کجاس یهو دیدم با ی صحنه وحشتناک مواجه شدم ???واییییی روم نمیشه بگم تو چ مرحله ای بودن داماد با کلی اخمو تخم منو کرد بیرون عروسم غش غش میخندید هنوز یادمه دقیق ? بعد مامانم با کلی بشگون منو خوابوند دوسال پیش هی میگف تا دخترمو شب عروسیت نفرستم‌بیاد براچی اونشبو کوفتمون کردی دیگه دستو دلمون بکار نمیرفت من هروقت شوهرش میومد خونمون اصلا از اتاق بیرون نمیرفتم آب میشم اسمشم‌میاد ????
@zaanone

1398/05/26 12:52

سلام به کانال محترم سوتی های زنانه....انصافا کانالتون بمب خنده اس?من حتی مطلبارو واسه همسری هم میخونم? اونم کلی میخنده ?شدم قصه گوی شبانه اش?وقت خواب میشه میگه بخون یکم بخندیم?.....!!!!

پارسال رفته بودم خونه پدرم
خواهرمم درس نخونده بود نرفته بود مدرسه

خلاصه از مدرسه زنگ زدن و کسی به غیر ازمن و خواهرم منزل نبود?
ترسید که اگه جواب ندیم زنگ بزنن به پدرم

منم تلفنو جواب دادم
گفتم الآن بگم خواهرشم بازم زنگ میزنن به پدرم?
برا همین صدامو بم تر کردم که مثلا مامان دانش آموزم??‍♀
برداشتم گفتم بله بفرمائین
_منزل خانومِ{....}
گفتم: بله درسته همینجاست?
_ببخشید شما چیکارش میشین خانوم?
منم گفتم: من مادرشم??

با کمی مکث گفت:بسیار خب چرا {فلانی}جان نیومدن?
من هول شدم
گفتم:دخترم مریض احوال ???بود رفتیم دکتر براش گواهی فوت گرفتم???

حالا قیافه خواهرم?‍♀??
قیافه من?‍♀????
قیافه مدیرشون?????
سریع درستش کردم گفتم نه ببخشید گواهی پزشک گرفتیم ?
خلاصه بعد اون ماجرا دیگه اگه نره مستقیم زنگ میزنن به پدرم??????????
@zaanone

1398/05/26 21:37

سلام به همه سوتی دهنده های باحال????
وای هفته پیش یه اتفاقی افتاد که نزدیک بود آبروم بره???
هفته پیش با مامانم اینا رفتیم مسافرت هر شب همگی تو یه اتاق میخوابیدیم چون اون اتاق از همه جا خنک تر بود یه شب شوهرم تلویزیون اون یکی اتاق رو اورد گذاشت تو اتاقی که میخوابیدیم و میخواست پلی استیشن بازی کنه اون شب مامانم اینا گفتن امشب ما دیگه جا نمیشه اینجا بخوابیم تو و شوهرت اینجا بخوابین ???شوهرمم تا نصفه شب بازی کرد ساعت 3 اومده بود بخوابه خوابش نبرد فکر عملیات تو کلش بود و خوابش نمیبرد هی منو بغل کرد و انقد ناز کرد و بوس کرد منم عجیب خوابم میومد?? بالاخره راضی شدم ساعت 4 صبح تازه دست به کار شده بودیم و کلا اتاق رو تاریک کردیم و رفتیم زیر پتو???ولی شوهرم حواسش بود به همه جا که کسی نیاد یهو به من گفت اصلا تکون نخور نگاه کردم دیدم مامانم بالشت به دست اومد تو ?اتاقی که مامانم اینا خوابیده بودن خیلی گرم بود یه پنکه ام اونجا بود ولی وحشتناک گرم بود نصفه شب گرمش شده بود اومده بود اتاق ما بخوابه بنده خدا?حالا منو شوهری همینطوری مونده بود حتی نمی تونستیم شلوار هامونو بکشیم بالا???بعد یه ساعت که فهمیدم مامانم واقعا خوابه به زور شلوارمو کشیدم بالا و با یک متر فاصله از شوهرم خوابیدم???شوهرم بیچاره هی سرفه میکرد شلوارش رو میکشید بالا????????ببخشید طولانی شد??????
#zaanone

1398/05/26 23:56

سلام وای خدا خیرتون بده خیلی خاطراتتون بامزه و باحاله بخدا اگ ب اندازه ی یک ثانیه لبخند رو ب کسی هدیه میکنید بنظر من خودش ی ثواب محسوب میشه چون تو اون لحظه یک ثانیه غمش رو فراموش میکنه ممنون از مدیر و ادمین و تمام اعضای خونگرم مهربون و خوش اخلاق گروه روی گل همتون میبوسم ???? بازم سپاس


???دلگرمی اعضا???

1398/05/27 15:09

سلام
ممنون از کانال زیبا تون ???

یه سوتی بگم ?????
اوایل تلگرام اومده بود
جزو گروهی بودیم
که مدیر گروه نمیزاشت چت کنیم

یکی از بچه ها شد مدیر گروه
و بچه های باحال رو جمع کرد
هنوزه که هنوزه اون گروه رو داریم ???از اقصی نقاط کشور ?
حتی رفت و آمد خانوادگی هم داریم ☺️

خلاصه
اوایل تلگرام بود
یکی از بچه های گروه ترک زبان بود
بیشرف ??هر موقع ما حرفی میزدیم
به ما میگفت س ی ه د ی ر
میگفتیم معنی ش چیه
میگفت یعنی برو گمشو

ما هم عادت کرده بودیم
به هم دیگه میگفتیم س ی ه د ی ر

یه روز اشتباهی لینک گروه شعر همسر ش رو آورد تو گروه
ما هم رفتیم که عضو اون گروه بشیم
عاقا عاقا هم رفتم تو گروه
یه آقایی اومد بمن گفت
خانمی خوش اومدی
منم گفتم سیهدیر بابا ????

اومدم تو گروه خودمون
دیدم
سکوت تلخی تو گروهه ?????
دوستم میگفت تو رو خدا لفت بده
چرا چنین حرفی زدی

گفتم چی گفتم مگه ???
گفت اون کلمه
???گفتم خوش آمد گفت
منم گفتم سیهدیر بابا 《 برو گمشو بابا 》

خانم خانما معنی شو گفت
گفت سیهدیر یعنی
گ ا ی ی د م ت ???????
@zaanone

1398/05/27 22:15

ادمین جون ماهک جون تولدت مبارک???

1398/05/27 22:24

سلام من من یه خا طره دارم که واسه دختر خالمه ???

دختر خاله من سال اولی که پریود میشه درحال بازی کردن تو پارک بوده شلوار سفید و مانتو آبی پوشیده بوده و رو تاب نشسته بوده که یه دفعه خالم از خونشون که روبه روی پارک بوده میاد بیرون و بله میبینه پشت مانتوش قرمز شده

حالا جالبیش اینجاس که از همون جلو در خونشون داد میزده فاطمه فاطمه بعد با یه صورت عصبانی داشته می دوییده سمت پارک
دختر خاله مم تا میبینه مامانش داره میرسه بش فک میکنه چه دسته گلی به آب داده شروع میکنه به دویدن

قشنگ که سه چهار بار تو کل کوچه دویدن و همه ام مانتو سرخ آبی فاطمه رو دیدن خالم گیرش میاره بعد به جا اینکه بگه برو لباستو عوض کن دمپاییش ودر میاره چنتا میزنه رو باسنش

بعد میرن خونه دختر خالمم نمی تونسته بپرسه چی شده میره تو اتاقش لباسا شو عوض کنه که میبینه بله چه دسته گلی به آب داده

شروع کرده زدن توسرش که خالم اومده تو اتاقو با خونسردی گفته اشکال نداره کاریه که شده بعدم یه دونه دیگه زده تو سر فاطی بد بخ گفته تکرار نشه

حالا خالم تا یه هفته نمیزاشته فاطی بره بیرون میگفته بازم دسته گل به آب میدی دوباره
حالا قیافه فاطی موقع فرار???
قیافه خالم که عین یوز پلنگ میدوییده???

حاظران در صحنه??????

????
@zaanone

1398/05/27 22:26

واما چالشششش
رمز پروییدیتون چیه یعنی وقتی پرویید میشید ب شوهرتون چی میگید؟؟؟
منکه خودم ب شوهرم میگم خرمشهرشدم اخه خرمشهرشهرخونین برای همین میگم خرمشهرشدم??
منتظر جواباتون هستم دوستان

1398/05/27 22:28

سلام
من هر وقت غذا به بچم میدم و نمیخوره میگم بابا(شوهرم) بیا تو بخور
حالا یبار همه خونواده جمع بودیم منم داشتم شیر میدادم دخترمم نمیخورد یهو بلند گفتم نمیخوری بدم بابا بخوره هاا
وای تا گفتم همه خندیدن شوهرم دیگه خونه مامانم اینا نمیاد یه هفته گذشته بازم خجالت میکشه
منم که دیگه وقتی بابام میاد قایم میشم ?? فقط از اون خجالت کشیدم ???
@zaanone

1398/05/27 22:30