The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

سوتی های زنونه😅😉❤❤

94 عضو

"لینک قابل نمایش نیست"

1398/05/29 11:39

بزنید روش بریدتوش?

1398/05/29 11:39

???

1398/05/29 11:40

بزنید روش برید توش???

1398/05/29 11:40

??‍♀️??‍♀️??‍♀️??‍♀️ توروخدامنحرف برداشت نکنید

1398/05/29 11:40

??

1398/05/29 11:40

اهل دلا بر داشت کردن

1398/05/29 11:42

خدای جذابیت شوهرت هرچی کادوتولدخریدب منم بگو

1398/05/29 11:42

?????

1398/05/29 11:42

فعلا ک هیچی

1398/05/29 11:45

سلام خوبین ممنون از کانال خوبتون عالیه❤️

سوتی که میخام بگم مربوط میشه به وقتی 6یا7سالم بود اون زمان ما پیش پدربزرگم اینا زندگی میکردیم عموهام عمه هامم مجرد بودن یکی از عموهام خیلی دوسش داشتم دانشجو بود تو اردبیل هرماه نامه مینوشت برام یه روز تو نامه اش نوشته بود به همین زودیا میام

از قضا ماهم چندروز بعدش تلویزیونمون خراب شده بود بابام تعمیر کار اورده بود تعمیرکار که از در وارد حیاط شد

منم از پله ها ها میومدم پایین خیلی شبیه عموم بود فک کردم عموم هس یهوو دویدم بغلش

اونم نامردی نکرد بغلم کرد بوسش کردم محکم بغلش کرد

یهو وقتی صورتشو نگا کردم دیدم وااای تعمیر‌کار هس یعنی اون یکی عموهام بابام تعمیر کار خودش اونقد خندیده بودن ها دل درد گرفته بودن منم از خجالت اب شدم
هنوزم هنوزه عموهام میگن اونروز یادته رفتی بغله تعمیرکار?????
@zaanone

1398/05/29 13:01

سلام
ممنون از کانالتون
تو آشناهای همسرم یک نفر بود که همه آقای دکتر ?
صداش میزدن، برام خیلی جالب بود چون طرف اصلا بهش نمیومد، یک روز که در موردش پرسیدم دیدم همه زدن زیر خنده
حالا قضیه این بوده که این بنده خدا ی الاغ باردار? داشته که نمیتونسته زایمان کنه، اینم نخبه دست به تیغ میشه و میگه کاری نداره که خودم سزارینش میکنم?، شکم الاغ بیچاره رو سفره میکنه و بچه شو میاره بیرون و به حساب خودش دوباره با نخ و سوزن معمولی بخیه میزنه
خودشم خووووشششششحال از کارش که بابا من دیگه کی هستم و کلی نوشابه واسه خودش باز میکنه
الاغ بیچاره تا میاد بلند شه یه هو همه بخیه ها جرررررر میخورن و همه احما و احشاش می ریزه زمین و دوباره پخش زمین میشه
بدبخت همونجا دار فانی رو وداع میگه و بچشم بدبخت بعد چند روز میمیره
از اون به بعد به این آقا لقب دکتر دادن
اگه حیوونی دور و برتون دارین که مشکل زایمان داشت تعارف نکنید??
??????

اگه لبخندی به لبتون نشست برام دعا کنید خدا بهم فرزند سالم و صالح بده
@zaanone

1398/05/29 13:02

سلام میخواستم سوتی امروزمو بگم براتون رفتیم خونه دایی شوهرم بعد ناهار خواستیم ی ساعت بخوابیم دایی شوهرم س تا پسر کوچیک داره دعواشون شد ک بخوابن پیش مامانشون زن دایی شوهرمم همش ب پسر بزرگش میگفت تو یکی برو پیشه بابات بخواب هرکاری کرد نمیرفت منم سرمو از زیر پتو اوردم بیرون از عصبانیت نمیدونم چطور از زبونم رفت گفتم امیرعلی برو پیش بابات بخواب اگه نری من میرماااا? تا فهمیدم چی گفتم یواش سرمو بردم زیر پتو خودمو زدم بخواب اونام بروم نیوردن بچه ها هنوز زیر پتو ام چیکار کنم??
@zaanone

1398/05/29 16:03

ازاین ب بعدسوتی هاتونو ب اون یکی ادمین بفرستید من بستم تموم شددیگ معلوم نیس کی ان شم

1398/05/29 16:52

خاطره یا سوتی

1398/05/29 16:53

پاسخ به

خاطره یا سوتی

✋✋✋ب سلامت

1398/05/29 23:37

سلااااااام??

1398/05/31 13:04

سلام

دختر خالم سر کوچه ما خونه خریده بود داشتن رنگ کاری میکردن خونخ دختر خالم رو

خواهرش اونم مجرد بود اومده بود اونجا

من و خواهرم هم به هوای اون رفتیم خونه دختر خالم آقایی که رنگ میکرد تو راه پله بود دختر خالم رفت بیرون اومد گف بچه ها بیاید بیرون ببینید چی دیدم من گفتم چی گف این مرد رنگ کاره چیزشو دراورده انداخته بیرون ما هم وسوسه شدیم بریم ببینیم چه شکلیه ?‍♀?‍♀

هم انگار می ترسیدیم من رفتم دم پله یه نگاه کردم ترسیدم از آقاهه دویدم اومدم تو زیرزمین من البته چیزی ندیدم به دختر خالم گفتم به خواهرت شوهرش حساب شو برسه مردیکه عوضی که از اون روز اسمش شد آقای زیپی بعد از اون ماجرا چند بار تو خیابون دیدمش همش ازش فرار میکردم و میومدم به خواهرم می گفتم زیپی رو دیدم

?????
@zaanone

1398/05/31 13:04

با سلام تازه با کانال شما آشنا شدم و ممنون از کانال خوبتون خواستم سوتی جالبی که اتفاق افتاده رو براتون ارسال کنم امیدوادم بزارید تو کانال?

خیلی سال پیش پروانه ، دختر یکی از اقوام دور میخواست ازدواج کنه. شب عروسی که عروس و داماد و به خونه خورشون بردن عروس خیلی نگران بود و میترسید زندایی عروس برای اینکه عروس و آروم کنه بهش میگه چیزی نیست نگران نباش خیلی کوچولوئه ......

خلاصه عروس که میره تو اتاق و ..... بعد با سرعت و هراسان و با گریه میاد بیرون و میگه شما که گفتید کوچولوئه ???? و اونایی که پشت در وایساده بودن منفجر میشن از خنده???
حالا سالها از اون جریان گذشته و هروقت
کسی عروس میشه آخر شب همه با خنده میگن حکایت تو مثل پروانه نشه که از اتاق در بری .....????? و این خودش یه خاطره به یاد موندنی شده که یادآوریش خنده به لب همه حتی خود عروس میاره.????????
@zaanone

1398/05/31 13:05

سلام به همه خوش خنده های مثل خودم???
من چند سال با خانواده همسرم تو یه‌خونه زندگی میکردیم.. اتاق ما یه پنجره داشت رو به حیاط‌..اون روز هم پرده اتاق شسته بودم‌..خلاصه

ساعت 12 شب برق ها رفته بودن چراغ گوشی روشن کرده‌بودیم تا نور باشه پسرم هم اون وقت 4 سالش‌بود‌ باهاش سایه بازی کردیم می گفتیم این چیه و اون میگفت ما می خندیدیم بعد به زور خوابوندیمش تا شیطونی‌کنیم?? ....

زیر پتو لخت شدیم و شروع کردیم که یادمون‌افتاد در قفل نیست..چون هر دو لخت بودیم‌سایمون از پنجره معلوم میشد شوهرم‌دامن من پوشید‌که زود در قفل کنه‌و بیاد ....

وقتی برگشت سایه خودش‌دید خواست شوخی کنه همون جور که دامن پاش بود اونجاشو‌که سیخ شده بود راست گذاشت زیر دامن باد کرد خیلی خنده دار شد.. سایه رو دیوار‌ افتاد من و اون یواش واز ته دل خندیدیم...یه دفعه پسرم بلند شد نشست‌گفت اون چی بود بابا رو دیوار چی درست کردی??
اون بنده خدا فقط فرار کرد زیر پتو ???منم که از خنده نمیتونستم حرف بزنم ??????پسرم هم سمج‌که چی بود چه حیونی‌درست کردی...
اون شب انقدر خندیدم‌که نگو???
نتیجه اخلاقیش‌هم میشه بچه هارو به زور میخوابونید‌.مطمئن بشید‌که خوابن بعد عملیات‌شروع کنید??
@zaanone

1398/05/31 22:34

با عرض سلام خدمت دوستان گلم

خاطره ای که میگم براتو واسه 10سال پیشه -من ی پسر داشتم اونموقع کوچیک بود،بعد یه شب که خواب بود هوس شیطونی کردیم?بعد کلی عشقو صفا یهو شوهری که رو بود ?دیدم از جا پرید ??پسرم از خواب بیدار شده بود تا باباشو اونطور دیده بود ی سیلی محکم در *** باباش زد که باباش از جاش پرید و دوباره پسرم خوابش برد???
نمیدونم چی دیده بود یا کلا تو خواب بود

فقط عشقو حال مارو خراب کرد رف????
@zaanone

1398/06/02 12:17

سلام کانالتون عالیه ??سوتی بعضی خانوما حرف نداره?????

یکی از همسایه هامون تعریف میکرد پسرش چهار سالش بوده میره سر کشو مامانش نوار بهداشتی هاشو میبینه میپرسه مامان اینا چیه مامانشم میگه اینا چسب کمره هر وقت که کمرم درد میکنه میزنم به کمرم خوب میشه????
میگذره یه مدت خانومه خونه نبوده که دایی بزرگ بچه بیخبر میره خونشون تا میشینه میگه اخ کمرم درد میکنه مردم پسرشم سری میره یه نواربهداشتی از کشو مامانش بر میداره میاره میده با داییش میگه اینو بزنی به کمرت سری خوب میشی مامانم همیشه این کارو میکنه???????
همسایمون بیخبر میره خونه داداش میگه ابجی این چیزا رو نذار جلو دست بچه اگرم میذازی اطلاعات غلط به بچه نده????
@zaanone

1398/06/02 12:18

ممنون از کانال خیلی عالیتون
این خاطره ی من نیس ،یکی از دوستان داشت تعریف میکرد مسافرت بودیم با پدرم اینا تو یه چادر بودیم ظهر بود همه ردیفی خوابیده بودیم دیدم شوهرم یه پاشو آورد تو هوا و داشت ب انگشتای پاش نگاه میکرد
منم نگاه کردم دیدم بجز شصت پاش بقیه 4 تا انگشتش داره میلرزه خیلی خنده دار و جالب بود
یهو شوهرم ب بابام گفت بابا ، بابا ببین تو میتونی اینکارو انجام بدی?
تا بابام برگشت ک ببینه چیو میگه
شوهرم پاشو آورد بالاتر ک بابام ببینه یهو زاااااااارت گوزید
یه بو گندی زد ک هممون پریدیم بیرون چادر
بابامم با عصبانیت و جدیت تمام گفت نه این هنرا فقط مال خودته??????????????????
شوهرم تا آخر سفر رفت تو ماشین خواهرم اینا
دیگه روش نمیشد بیاد تو ماشین بابام?????
هنوزم ک هنوزه تا یکی میگوزه بابام میگه هنر اینه ک با انگشت لرزون بگوزی????
@zaanone

1398/06/03 11:34

سلام این سوتی واسه یکی از فامیلامونه
دختر عموم میگفت نوار بهداشتیم تموم شده بود منم حال بیرون رفتن نداشتم به داداش کوچیکم گفتم برو مغازه و برام بیار اونم رفته بود وقتی برگشته بود گفت درش باز بود اونم پرسیده بود چرا بازش کردی گفت یکی رو واسه خودم برداشتم بعد زده بود زیر گریه که شما ها خودتونو مایبی بی میکنید با خیال راحت میخوابید منم باید شب چند بار بیدار شم برم دستشویی منم میخوام مایبی بی بزنم حالا دختر عموی بدبختم میگفت نمیدونستم چی بگم چه جوری بفهمونمش با زن عموم تا نوار بهداشتی رو از گرفتن چند ساعتی طول کشید هنوزم میگه نوار بهداشتیامون و قایم میکنیم
@zaanone

1398/06/03 13:30

باباتون 800 میلیون واستون
خونه میخره که بتونید ازدواج کنید؟

من به بابام گفتم زن میخوام
یه فلش پر فیلم خاک برسری بهم داد ??????‍♂
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1398/06/03 15:11