سلام خوبین ممنون از کانال خوبتون عالیه❤️
سوتی که میخام بگم مربوط میشه به وقتی 6یا7سالم بود اون زمان ما پیش پدربزرگم اینا زندگی میکردیم عموهام عمه هامم مجرد بودن یکی از عموهام خیلی دوسش داشتم دانشجو بود تو اردبیل هرماه نامه مینوشت برام یه روز تو نامه اش نوشته بود به همین زودیا میام
از قضا ماهم چندروز بعدش تلویزیونمون خراب شده بود بابام تعمیر کار اورده بود تعمیرکار که از در وارد حیاط شد
منم از پله ها ها میومدم پایین خیلی شبیه عموم بود فک کردم عموم هس یهوو دویدم بغلش
اونم نامردی نکرد بغلم کرد بوسش کردم محکم بغلش کرد
یهو وقتی صورتشو نگا کردم دیدم وااای تعمیرکار هس یعنی اون یکی عموهام بابام تعمیر کار خودش اونقد خندیده بودن ها دل درد گرفته بودن منم از خجالت اب شدم
هنوزم هنوزه عموهام میگن اونروز یادته رفتی بغله تعمیرکار?????
@zaanone
1398/05/29 13:01