The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و تو باهم 💏زیر بارون ☔

4 عضو

#پارت14

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

کجا آقا با تعجب ایستاد ک لباس مجلسی قرمزم و گرفتم جلوش
خخخ دکلته بود و بلندیش تا رون پا و قسمت پهلوها لختی بود ک با چندتا بند رو قسمت سینش یه عالمه سنگ دوزی و آینه کاری شده بود ک توی تور قرار می‌گرفتیم مثل خورشید میدرخشید
با چشای از حدقه زده بیرون گفت:
توقع ک نداری اینو بپوشم
+اتفاقا توقع دارم همینو بپوشی
بی توجه به حرفم درو باز کرد ک سهیل و آرتی با بیش باز نگاش کردن
فری سریع برگشت با عجز نگام کرد ک خر شم
+نوچ خودتی من خر نمیشم زود بپوش بعد رفتم بیرون و آرتی و سهیل رفتن تو اتاق منم از پلها سرازیر شدم ک اون فضولا سریع گفتن چیشد قبول کرد
یه تای ابرومو دادم بالا گفتم چی فک کردید ب من میگن نسییییم
سعید گفت:شوخی نکن شبکه سه میگن بهت
سری گفشمو در آوردم و پرت کردم ک مهلت جاخالی نداشت خورد تو سرش چی فک کردید یه عمره زرمی کارما?
همه زدن زیر خنده ک سعید زیر لب فش میداد با نگاهش خط نشون میکشید برام الاغ ک نیشمو براش تا ته باز کردم?
چند دقیقه ک گذشت یهو سعید زد زیر خنده.ک بعد خنده جمع رف هوا تا برگشتم آهنگ عربی پخش شد و درسا با دوربینش شروع کرد ب فیلم گرفتن
فری تو اون لباس و اون آرایش خخخخیلی خنده دار شده بود وووایی تا دید درسا داره فیلم میگیره داد زدو افتاد دنبالش ک دوربین و پرت کرد سمت من منم سری گرمتمش و تنظیمش کردم رو فری با حرص اومد سمتم ک دوربین و گذاشتم تو جیب همه ی خانوما ک گوشیشونو میزارن?
عصبی خندید و گفت:بده بهم نسیم
+نوچ نمیدم باید عربی برقصی
یه فکری با خودش کردو نیششو باز کرد و گفت:باششششع
بعد رفت وسط شرو کرد باسنشو لرزوندن دهنش سرویس چ قشنگ می‌رقصه انگار فول بود رقص عربی و وقتی عشوه میومد از خنده روده بر میشد
بعداز هنرنمایششو فیلم گرفتن من اومد نشست
فری:اخیششششش خسته شدما
+بابا ایولا رقص هم بلدی اینقدر جیغ جیغ میکردی
فری:دمت گرم دست کم گرفتی منو؟؟
تری(ترسا):رشتش تربیت بدنیه دیگه توقع داشتی یاد نداشته باشه
+عع هم رشته ایی سهیلی
سهیل:آره اینجا فقط سعید رشتش فرق داره با ما
خمیازه پشت خمیازه سری بلند شدم ک پس سر سهیل تو چشمم بود محکم کوبیدم ت سرش و در رفتم ک صدا فوش دادناش اومد خخخ
رفتم مسواک زدم و بعد لالا
«««««««««««««««««««»»»»»»»»»»»»
آه این صدا چیه اووف چرا ول کن نیست
سرمو از رو بالشت نرم و نازنینم بلند کردم ک گوشیم درحال خفه کردن دیدم با چشمای بسته جواب تلفنمو دادم
الو
تکی: ججججججججججججججججججججججججججیغ الوو زهرخر الاغ کجایی چرا جواب گوشیتو نمیدی
+همممم ...خواب بودم
_بله از صدات معلومه مگه

1398/06/07 13:52

نمیایی دانشگاه باو زیر پامون الف سبز شد بیا دنبالمون دیگه
سری چشامو باز کردم و گفتم وووایی دیر شششد
_بله ک دیر شده خانم...
تکی هنوز داش فک میزد ک نگاهی به اتاق کردم ک دوهزاریم افتاد من شمالم
_الوووو نسیم خبر مرگت چرا حرف نمی زنی
خودمو ول کردم رو تخت و گفتم:من نمیام شما برین
_جججججیغ ینی چی نمیایی
+ینی شمالم و نمیتونم بیام راستی ب کسی نگو شمالم بغیراز پانی حالا هم گمشو بزار ادامه خابمو برم?
بعدشم قطع کردم و ب جیغ جیغاش اهمیت ندادم گوشیم گذاشتم رو سایلنت میدونستم میخاد کرم بریزه


@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatii

1398/06/07 13:52

#پارت15

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

یه نگاهی به اتاق خوشگلم کردم ک ست قرمز و سفید بود ک میز آرایشی و وسایلام همه قرمز بودنند و دیوار هم حباب های کوچیک و بزرگ قرمز تختمم گوشه اتاق کنار پنجره سراسری و بلندم ک سمت چپ در تراس بود و رو ب رو دریا
سری از جام بلند شدم رفتم تو دشویی تا خودمو دیدم زدم زیر خنده بدبخت اونی ک منو قراره بگیره موهام مث یال شیر شده بودن و قیافمم شبیه همون جنی ک سهیل گفته بود?
آرایش مو پاک کردم و رفتم نشستم رو صندلی آرایشم و موهام شونه کردم موهام بلند بودن تا نزدیک باسنم میرسیدن?
بعداز شونه زدنشون پاشدم رفتم سمت کمدلباسیم یه تاپ قرمز ک با دوتا بند پشت سر گره میخورد ک تا کمرم قدش بود بعد یه دامن سفید ک پیلی میخورد و خیلی قشنگ بود بلندیشم بالا زانوم بود پوشیدم کفشای صندل بندی ک مثل صندلای بندی ها بدون پاشنه ک چندتا نگین بزرگ ب بندها بود پوشیدم جووون بخورم خودمو موهامو دم اسبی بستم و یه رژ قرمز زدم و رفتم پایین اووووف ساعت هشته کی می‌ره این همه راهو تا رفتم تو حال دهنم باز موند پسرا ردیفی خوابیده بودن مگه اتاق نداریم ک اینا رو زمین خوابیدن?
خخخ مهرداد همچین سعیدو تو بغلش گرفته کسی ندونه شک می‌کنه ب رابطشون
همه تقریبا همین مدلی بودن تو حس رماتیکی فرو رفته بودن
رفتم تو آشپزخونه ماهیتابه و کفگیره رو گرفتم دستم رفتم بالا سرشون دنگگگگ دنگگگگ با کفگیر محکم میزدم ب کف ماهیتابه با اولین صدا همه از خواب پریدن و داد زدن خخخ ووووایی مردم آخه فرهاد از ترس رفت در بره ک دستش محکم خورد تو صورت سهیل ک داد سهیل رف هوا از داد سهیل ترسید رف فرار کنه باش گیر کرده به ملاحفه و پرت شد رو مهرداد ک از ترس فقط چشاش و ورقمبیده کرده بود
دلمو گرفته بودم و می‌خندیدم
پسرا یه نگاهی به من کردن و سرشونو خم کردن و با تعجب نگام کردم ک چرا میخندم دخترا هم ک از سرو صدا بیدار شده بودن رو پلها وایساده بودن و میخندیدن حتی اون مبینای قزمیت
آرتی زود تر ب خودش اومدو گفت:بگیرمت کشتممممت
سری ماهیتابه و رو پرت کردم جلو ک خورد تو سر مهرداد صدای آخ بلندش اومدن ک اینبار همه زدن زیر خنده ک منو آرتی در حال دویدن بودیم وایسادیم و عقب و نگاه کردیم ک مهری با حرص نگام میکرد تا ب خودم بیام آرتی کولم کرد و هی میچرخوند منو جیییییییییییییییییییییییییییییغغغغغغغغغغغغ
حالم داره بهممممممم میخوووره???????
+ارتییی منو بزززار زمیییین
_اذیت میکنننی هاااا
+ارتییییی بالا میارم روتاااا ججججججججججججججججججججججججججیغ

پسرا هی میگفتن حقتع الاغا وووا من چرا همینجوری دارم

1398/06/07 13:55

جیغ میزنم؟؟ دهنم رو کمرش بود دهنمو باز کردم و دندونامو فشار دادم تو بدنش و دندونششششش کندم ک دادش رفت هوا اینبار دخترا زدن زیر خنده و گفتن حقتهههه

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatii

1398/06/07 13:55

#پارت16

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔


دخترا زدن زیر خنده و گفتن حقتهههه
از پام یع نیشگون گرفت ک ولش کردم از درد قرمز شده بود
آرتی:هااااااار...اگه دندون کندن بلد نبودی میخاسی چ کنی تو زندگیت
نیشمو باز کردم و گفتم:عشق کنم?
بعداز کلی کل کل آماده شدیم بریم دریا
یه مانتو پاییزه تقریبا دو تیکه پوشیدم که زیری آن پارچش بفکی بود ک بلندیش تا رونم بود و یه حریر گشاد و بلند ک تا زانوم بود و قسمت کمرش هم کمربند لیفه ایی می‌خوردو جمع میشد یه شلوار لوله ایی تنگ آبی یخی با یه شال نازک و بلند آبی یخی کفش سندل تخت سفید پوشیدم آرایش هم فقط یه رژ قرمز مات زدم موهامم طبق معمول کج رختم و شال روسریمم و آزاد انداختم رو سرم و رفتم بیرون
همه حاضر شده بودن اومدن بیرون ترسا و درسا مثل هم پوشیده بودن یه مانتوی تنگ سبز با شلوار سفید و شال سفید با حباب های سبز کفش جلو باز بندی پاشون بود
مبی هم یه بلوز تنگ قرمز ک بلنیدش بزور تا رونش می‌رسید پوشیده بود موهاشم هم از پشت و جلو رها گذاشته بود ویه شال مشکی با شلوار تنگ هشتادسانت مشکی پاش بود اونم کفش صندل پوشیده بود
نفس هم مانتو مشکی با شلوار قهوایی لوله ایی کفش و شالش هم مشکی بودن کلا این دختر محجوب و ساخته کم پیش میاد حرف بزنه برعکس ترساودرساس?
سری رفتیم پایین اتاق ما دخترا بالاست و اتاق پسرا پایین ک مثل این دیونها میان توی حال روی زمین میخابن
وقتی رسیدم پایین هی غرغر کردم ک چرا سینیمو همراه خودم نیوردم ک سهیل و آرتی قاه قاه ازم میخندیدن بیششورا
پسراهم همه پیرهن سفید فقط رنگ شلواراشون فرق میکنن ک خودتون هرجور دوست دارن تصورشون کنین واللا کی حال دارع?
نیازی ب ماشین نبود خیلی نزدیک دریا بودیم پیاده رفتیم کفشامو در آوردم و پاچه ی شلوارمو زدم بالا
و آروم آروم رفتم تو آب
کمممممممک .....یکی کمک کنهههه
ممممماماااان...جججییی.....مـام.....
صدا تو گوشم می‌پیچید سرمو تکون دادم ولی فایده نداشت
کممممممم... جججججغ.....مام....باباااااا...
ججججیغ نننه نننننننننه
به خودم اومدم تا کمر تو آب بودم لرز افتاد ب جونم نههه من تو آب چی میخاام خاستم برگردم ک یکی و جلوم دیدم چشام و بستم و جیغ کشیدم ک سری دستشو گذاشت جلو دهنم جیغمو خفه کرد بعد سری دستشو برداشت و بغلم کرد و تو گوشم گفت:هیسسسسس اروووم ارووم باش عزیزکم من اینجام هیسس آروم تو تنها نیستی
سهیل بود مثل جوجه میلرزیدم محکم پیراهنشو گرفتم و گفتم:همش صددداس...صدای داد..صد..صدای کمک خوواستن‌..هق ..ووایی کابوسام برگشتن?
سهیل محکم بغلم کرد و آروم گفت:هیسسس نبینم ابجیه شیطونم غمگینه ها
با بغض نگاش

1398/06/07 13:56

کردم ک یه لبخند اطمینان بهم زد ک آروم شدم آروم آروم
منو آورد بیرون از آب همه با نگرانی نگام میکردن آرتی سریع آمد بغلم کرد و گفت:الهی فدات شم خوبی نسیم؟
ترسا سری اومد سمتم و گفت:چیشدی آجی جوونم چرا جیغ میزدی؟
سهیل:چیزی نیست ترسا
ترسا سری تکون داد و یه قدم رفت عقب
سهیل آروم منو برد سمت خونه وایسادم و نگاش کردم و بلند رو ب بچها کرد و گفت:من و نسی داریم میریم جایی تا شب برمیگردیم بعد برگشت ب من یه لبخند زد
آرتی:منم میخایی بیام؟
سهیل برگشت یچیزی در گوش آرتام گفت ک آرتی یه سری تکون داد و اومد سمتم گفت:غمت نباشه عشق عمو.برو خوش باشید
یه سر تکون دادم و با سهیل هم قدم شدم انگار لال شده بودم سرم پایین بود یه قطره اشک ریخت ک سری پاکش کردم دوست نداشتم بیشترازین غرورم له بشه
سهیل دزدگیر ماشین و زد و درارو باز کرد سوار ماشین شدیم و روشن کرد و حرکت کرد
سرم پایین بود همش اون صدای پر بغض ک کمک میخواست تو سرم بود و خاطرات بد بعدش چشامو محکم بستم و سرمو بشدت به دو طرف تکون دادم نههه من نباید فکر کنم ولی بازم جیغ بازم داد
+بسسسسسسسسسسسسسسه....بسسسسسه
با این جیغم سهیل ترسید و سریع زد رو ترمز ک ماشینای پشت سری بوووق بوق راه انداختن با وحشت برگشت سمت من تا منو دید سریع بغلم کرد و گفت لعنننت ب من...نمیاس اجازه بدم بیایی شمال
نفسم بالا نمیومد چنگ انداختم پشتش و پیرهنشو گرفتم تا بال بال زدنمو دید از بغلش بیرونم آورد و نگام کرد ک ترسش بیشتر شد و گفت:یا حضرت عباس نسییییم نسسسیم نفس بکش..تند تند زد تو گوشم سریع ولم کرد و گاز ماشینو تا ته گرفت ک با صدای وحشتناک تایر های ماشین از جا کنده شد ب سرعت نور می‌رفت یه نگاهش ب من بود یه نگاهش ب جاده که....

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
Fatii

1398/06/07 13:56

#پارت17

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

رسیدیم بیمارستان تا پیاده شد داد زد پرستار کمک در سمت منو باز کرد بغلم کرد ووایی دارم میمیرم نمی‌تونستم دیگه طاقت بیارم دویید سمت بیمارستان ک از حال رفتم و دیگه نفهمیدم چیشد
»»»»»»»»»»»»»»»»»»««««««««««
سرم داره منفجر میشه احساس کردم یچیزی رو دهنمع خواستم دستمو بیارم بالا ک نتونستم هیچ انرژی تو بدنم یافت نمیشد?
چشامو با هزار بدبختی باز کردم ک از سوزش زیاد دوباره بستم قفسه سینه ام می‌سوخت من کجام دقیقا؟
چرا سینه ام میسوزع؟
ک حس کردم چند نفر بالا سرمن
غریبه:این رو هم تزریق کن تو سر...
حرفش
پیچید تو سرم تزررریق نهه نههههه
+نههههههه...عوضیا نمیزززززارم....مامممممان
چشامو که بسته بود هی دستو پامو تکون می‌دادمو جیغ میزدم حس بلند شدنم نبود ک صدای سهیل ما بین جیغ هام بلند شد و منو گرفت تو بغلش
_هیسسس نسیم خواهری من اینجام دورت بگردم آروم بگیر
احساس خفگی میکردم چشامو با سختی باز کردم ک سهیل آروم منو از آغوشش کشید بیرون یه لبخند پر استرسی زد و گفت:خوبی؟
ههع چ سوالی عالیم برادرر عالی یه قطره اشک از چشم افتاد ک چشمای سهیل هم بارونی شد
_دورت بگردم اون پست فطرت ممممرده نیست دیگه اذیتت کنه..من .مامان بابا. ارتام.عموها و دایی و..همه پیشتیم
دستمو با هزار بدبختی آوردم بالا و چیزی ک رو صورتم بود برداشتم نگاهی بهش انداختم ک ماسک اکسیژن بود سهیل کمکم کرد درش بیارم بعد رو کرد ب دکتری ک کنارمون وایساده بود و با ترحم نگاهمون میکرد گفت: اشکالی ک نداره ماسک و برداره؟
دکتر:ن فقط اگه سختش شد نفس بکشه حتما بزنید..برید کنار علائمای بیمارو چک کنم
ترحم تررحم نگاهش منو یاد خیلی چیزا انداخت چشام و لحنم سرد یخبدون شد به رو ب رو زل زدم
دکتر اومد کنارم و گفت:خب نسیم خانم یه نفس عمیق بکشید ببینید دردی ندارید؟
بدون نگاه کردن بهش یه نفس عمیق کشیدم که یکم درد گرفت قفسه سینه ام دکی فهمید و چندتا کار دیگه گفت انجام بدم بدون حرف و نگاه بهش انجام دادم ک دکی رفت بیرون

««««««««««««««««««»»»»»»»»»»»»

وقت ملاقات بود ک بچها اومدن داخل آرتی چشاش ترسناک شده بود سفیدی چشاش دیده نمیشد اومد کنارم روی تخت نشست تا چشامو دید لرزید و با ترس گفت:نه نسی نه... این کارو نکن..
اشکی بودن چشام که یه دور چرخوندمشون ک اشکم نریزه نگاش کردم فقط
پیشونیمو بوسید بلند شد نگام کرد ک ترسا و درسا سری اومدن کنارم با نگرانی نگام کردن و گفتن:چیشدی آبجی جونم خدا بد نده
سعی کردم لبخند بزنم از بس کج و کوله بود شبیه همچی بود الا لبخند چشامو با درد بستم و هیچی نگفتم
پسرا تک تک

1398/06/07 13:56

اومدن جلو با لبخند گفتن ان شالله بهترشی گفتن و رفتن عقب ک میلاد و سعید اومدن جلو گفتن
سعید:پاشششو بچه فیلم نیا?
خندم گرفت یه فش نثارش کردم ک چشاش و چپ کرد برام
میلی خندید گفت:حقته
بعد رو کرد سمت من گفت:اصلا جلوه قشنگی نیست که اینقدر ضعیف باشی پاشو پدرمونو در بیار اون جوری قشنگ تری
سعید: جووووووون جمله رووو
خندیدم ک سهیل گفت:میلی عیزَم آفریقا بودی سفید هم بود
میلی زیر لب فشی بهش داد که قهقهشون رفت هوا
راست میگه منو چ ب ضعیف بودن باید مثل این چندسال بیخیال باشم بیخیال بیخیال
وقت ملاقات تموم شد سهیل آرتی بحث میکردن کی بمونه

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
Fatii

1398/06/07 13:56

#پارت18

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔


وقت ملاقات تموم شد سهیل آرتی بحث میکردن کی بمونه...
+بسه اه اینقد بحث نکنید منو مرخص کنید
هر دوتا برگشتن و نگام کردن فقط
+چیه چرا مث بز نگام میکنن؟زوود منو مرخص کنن
سهیل با خوشحالی اومد یه ماچ از پیشونیم خورد و گفت:ای جونم چششم تو جون بخواه
بعد سری رفت پیش دکتر آرتی هم اومد کنارم با مهربونی نگام کرد
آرتی:خوشحالم ک مثل قبل شدی
از درون داغونم عمو داغون ولی یه لبخند زدم و گفتم:بع چی فک کردی نسیم خانوووومی میگن منم?
آروم خندید
دکتر با سهیل اومد کنارم بعداز چندتا سوال پرسیدن با رضایت خودم مرخصم کرد
سوار ماشین خوشمل آرتی شدم ک سهیل با ماشین خودش اومد
بعداز رسیدن ب ویلا بچها با خوشحالی اومدن بیرون پسرا قر میومدن و دخترا جیغ و سوت میزدن خخخ خل چلا?
تا پیاده شدم میلاد زد تو سرش و گفت:ههههههههههیع ای وووووایی??‍♂
همه با نگرانی گفتن؛چیشششششده??????
میلی لباش آویزون شد و گفت: گاوی گوسفندی مرغی خروسی چیزی بخریم جلو این خره بکشیم
همه زدن زیر خنده و یه دیونه نثارش کردن ک سعید کوبید تو سر میلی و گفت:خخخاک
+ت سرت
خخخخخخ بعداز کلی شوخی و خنده رفتیم تو ویلا

.....

شب شده بود ک آرتی گفت نسیم شاید فردا حرکت میکنیم میریم تهرون
ک داد همه بلند شده بود
همه دور هم تو حال نشسته بودیم و خر میپروندیم
تری یهو جییغ زد و گفت:اَههههه پاشین یکاری کنید حوصلم جر رفت باو
سعید تا خواست حرفی بزنه ک گوشیش زنگ خورد بلند شد و از کنارمون رفت
میلی:چکار کنیم؟
دری(درسا):راس میگه دیگه پاشین یه غلطی کنیم☹️
قرار شد مشاعره کنیم
سعید بعداز نیم ساعت ک تلفنش تموم شد اومد تو حال همه شاکی نگاش کردن خخ بدبخت گیج و ویج داش نگاشون میکرد و یا نگاهی ب سر تا پا خودش فک کرده یه ایرادی تو لباسشه?
تری:آقا داشتن با دوست دخترشون حرف میزدن؟?
دری:آره دگه وگرنه اینقدر طول نمی‌کشید
سعید خندیدن و گفت:ن بابا تلفن کاری بود
میلی:آره ارواح کلات الاغ
خخخ سعید اومد نشست و گفت:خب چ میخوایین کنین؟
+مشاعره بازی کنیم
سعید:عع پس بیایید مسابقه ای باشه دخترا تو یه گروه ما پسرا تو یه گروه چطوره؟
همه یه سر تکون دادن ک گفتم:اول کی شروع کنه؟
میلی:شما شروع کنن
تری زبونشو تا ته بیرون آورد گفت غلط کردی چرا ما شروع کنیم؟
+بوووووق....(همه نگاها چرخید سمتم ک گفتم) نزنن همو سنگ کاغذ قیچی میکنم
قبول کردن ک منو سعید سنگ قاغذ قیچی کنیم
ک من قیچی آوردم و اون سنگ
بار دوم من سنگ آوردم اون قیچی ووووایی دو هیچ ب نفع اوناییه سوت....

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatii

1398/06/07 13:56

#پارت19

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔


سوت پسرا بلند شد و دخترا یه اههه بلند گفتن
اینبار من قیچی بردن و اون سنگ
اخیشش دو یک شدیم
همه با هم گفتن:سنگ کاغذ قیچی
من قیچی
سعید الاغ سنگ اههه باختیم?
یه نگاه پیروز من ی بهم کرد کرخر کسی ندونه جهان و این فتح کرده?والا
سعید:خب خانم بازنده شروع کن!
+اهم اول شرط بازنده بازیو مشخص کنیم
سهیل:شام و بلیت وسایلای شهر بازی پای بازندها
+اووووکی
خب من باید شروع کنم
+کاری ب کارم نداری هی سرکارم میزاری من ک برات میمیرم بگو چرا دوسم نداری چی آوردی ب روزم بگو تا کی باید بسوزم بگو باهام میمونی حتی برای ی روزم?
سعید: می‌دونم فهمیدی یکی عاشقه برای عشق تو اون لایقه گرفتی دستامو توی دستت نشونی برای قلبت دنیامی تو فردانی تو حس قشنگ رویانی تو تکیه گاهم شدی
تری:از وسط آهنگ بخونیم قبوله؟
سهیل:اره باو
تری:یه دوماد خووشگل خوشتیپ مثل من دوس داره لاله مال منی تو بیا هوادار داری تو زیاد همشون خوب می‌دونن مال منیو جایی نریا
خخخخ تی ام بکس و خوند
مهری و مبی و نفس نتونستن بخونن و پرت شدن بیرون از بازی
نوبت من رسیده بود ک باید از ا شروع میکردم بدون مکث شروع کردم
+ای خدا امون بده نزار بی *** بمییرم ای خدا صبری بکن عشقمو بازم ببینم مگه تو نگفتی عاشقا برات عزیز ترن پس بگو فرشته ی مرگم نیاد دور برم
سعید؛امممممممم?
دخیا ثانیه شمارو شروع کردن
10_9_8......3_2_1
جججججججججججججججیغ سعید هم از بازی پرت شد بیرون سهیل حالا باید از م شروع میکرد
سهیل:می‌دونم بی قراری ویی لای ویی لای لای دلم و نده بازی گل من توکه نازی ویی لای لای ویی لای لای توکه ماه منی میمیرم آخه بی تو تونگو ک برو دوست دارم دوست دارم
چنددور همینجوری چرخید ک فقط منو درسا و میلی و آرتی تو بازی مونده بودیم
نوبت درسا بود ک سریع مثل جت از جاش بلند شدو ژست خوانندگی گرفت ب خودش و شروع کرد به خوندن
دری:دوست پسرش ازوناس ک شلوار تنگ ب پاش خودشم ازونا ک میده پز باکلاس داره دیوونم می‌کنه با اون موهاش میزنه بیرون ازون روسری اون چشاش داره نگاه می‌کنه منو اون لباش قرمزه مثل انار..خخخ بقشیو یاد ندارم
بعد یه نفس عمیق کشید همه پوکیدم از خنده آخه خیلی جالب خوند?هر کلمه ایی میخوند یه قر میداد
آرتی:آخه اینا چیه گوش میدید دختر????
درسا یه جیغ زد گفت بخون تا ثانیه شمار شروع نشده
آرتی یه سری تکون داد و گفت:
رو تاریکیا رو تاریکیا بهم شک نکن اگر چه گمم پناهم بده گل گندمم تو این لحظه ای که ماتیم بهم من از تلخی تو ناراحتم بگو چی شده که همراهمی تو هم مثل من کمی مبهمی پناهم بده اگه بی کسم که از عمق

1398/06/07 13:56

شب به تو می رسم پناهم بده که ناباورم مگه میشه که ازت بگذرم
پسرا باهم گفتن:جووون
باز چند پور چرخید ک دری باخت جیغ ما رفت هوا بعداز چند دور بازی میلی گیر کرد چون قبلش گفته بود تا آخرش و بلده (قاون بازی اینه اگه اول اینکه شروع کنی بگی تا تهشو بدون اشکال با ی و بگی برنده میشی) کرد و اونم باخت فقط منو آرتی مونده بدیم ک مهری گفت:داداش دستم ب جورابای بو گندت نبازی
تری:اجی میتونی این الاغارو ببری
آرتی چپ چپ نگاش کرد ک زدم زیر خنده
+تا تهشو بلدم
دخترا: جججججججججججججججیغ جوووونم
+این
نمی پرسم چرا ؟!
از چه زمانی ؟!
چطوری ؟!
به چه کسی ؟!
فقط می پرسم ؟!
منو چند فروختی ؟!
و ادامه ی آهنگ

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#fatii

1398/06/07 13:56

#پارت20

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

سری رفتم اتاقم مانتوی خاکستری رنگمو ک قد قسمت جلوش تا رون بود به صورت هفت هشت و پشت لباس دنباله دار تا زیر زانو یه کمربند چرم با پهنا زیاد میخورد ب لباسم یقه لباس هم تا کنار کمر بند بازه ک مجبوری یه لباس یقه پوشیده زیراین لباس بپوشیم وگرنه?? که یه بلوز یقه اسکی سیاه می‌پوشم
استینشم ساده و بلند
یه روسری زمینه خاکستری با یه عالمه حاشیه رنگی و قشنگ روش
شلوارمم شلوار براق مشکی نود سانتم و برداشتم بعد پوتین های ساده که پاشنه دو سه سانتی بود به رنگ خاکستری وقهوه ایی پوشیدم جوووونممم هلووو شدم هلووووو?
یه رژ لب مات زرشکی زدم و خط چشم مشکی نازکی کشیدم بعد یه حاله خاکستری رو پلکام زدم یکمم ریمل برا حجم بیشتر مژهام
موهامو طبق معمول کج ریختم تو صورتم
وقتی از تیپم مطمئن شدم از اتاق زدم بیرون و رفتم پایین ک پسرا از دیدم سوت زدن خخ فرهاد دیونه سوت بلبلی میزد
دخترا هم کم کم پیداشون شد نفس یه تیپ خانومانه زده بود مانتو بلند سفید شلوار مشکی روسری سفید و کفشهاشم مشکی یه رژ مات صورتی رو لباش
مبی یه مانتو بنفش تنگ تا رون روسری مشکی با طرح های گل بنفشه
کفش و شلوارشم مشکی
تری و دری هم مثل هم پوشیده بودن یه مانتو کوتاه تنگ قرمز جیغ با شال و شلوار سفید با کتونی قرمز موهاشونم مثل من کج ریخته بودن تو صورتشون
سحر هم ک بعداز دوروز تنهایی بالاخره ب ما پیوست اون هم مانتو سفید و قرمز
پسرا هم بیخیال خخخخ هرجور ک عشقتون میکشه تصورشون کنید??
هر کدوم سوار ماشین‌های خودشون شدن منم رفتم تو ماشین آرتی ک سهیل اومد پیشمون نشست
پیششششش ب سوووووی شهربازی????

...

با جیغ جیغ پیاده شدیم تو راه کلی تو سر کله سهیل زدیم
سهیل:خب گودزیلاها حالا میخایین صوار چی شین؟
+تو از همه بهتر سواری میدی آخه بچگیامونو یادته دلم لک زده برا سواری دادنات
سهیل حرصی نگام کرد ک همه زدن زیر خنده
سهیل:بله دیگه منم دردونه ننه بابام بودم سواری هم می‌گرفتم
+جوووونتت دراد حسووود?
خواستیم ادامه بدیم ک تری با جیغ گفت: وووووایی ? تونل وحشششششششت
مبی گفت وای ن تری اصلا حسش نیست
دری:عزیزم تو نیا ما میریم مگه ن؟
+نه?
دوتاشون چپ چپ نگام کردن و گفتن:نگگگمه نیایی بزور میبریمت
+مرسسسی ابهت
تری نیششو باز کرد و گفت:همینه ک هست
+د میخام صدسال سیاه نباشه?
با کلی کل کل و مسخره بازی پسرا رفتن بلیت بگیرن هی مسخرمون میکردم ک میریم پس میوفتیم ولی ما حرف حرف خودمون بود«خفه بااااو??»

سهیل بلیت هارو داد دستمون و گفت:اینم بلیت بدو بریم
یک ساعت تو صف بودیم خخخ مردم چ دیونه

1398/06/07 13:57

انا برا ترسوندن خودشون صف بستن یکیشم خود الاغم خخخخ
با کلی حیرونی بالاخره نوبتمون شد ووویی چ تاریکه چشم چشمو نمی‌بینه
یه چراغ کم نور قرمزی اون دور بود
این کیه جلوم دیگه یکم زوم کردم روش ک دیدم سحرع آهسته رفتم پشت سرش گفتم پخخخ
یه جیغ فرا صورتی کشید و در رفت از جیغ اون چند تا دختر دیگه هم جیغ زدن??
+سسسسحر کجا بابا من بودم
تری و دری ک شاهد شوخیم بودن زدن زیر خنده یکم ک جلو تر رفتین تاریک تاریک شد ک یهو یچیز سفیدی اومد جلو صورتم +ججججججججججججججججججججججججججیغ ننه دختررررت شهید شدددد خوردنشششششش
همه جیغ میزدن و در میرفتن
تو اون هیری ویری نمی‌دونم کدوم گوساله ایی سوم پروند ک شطرق خوردم زمین ک همون حاله سفیده سریع اومد سمتم و زد سر شونم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ سری بلند شدم و در رفتم با سرعت نور ک خوردم به یه سنگ
صدایی اومد:آخ چته ؟
+وووا تو ادمی؟
صداهه:نپس هیولام?
آهسته گفتم+ایششش مثل سنگ میمونه یابو
مثل اینکه فهمید چون تند گفت:یابو عمته ....
ازش دور شدم مرتیکه بیشخصیت خوش صدا ایششش صداش خیلی قشنگ بود الاغ حیف فرهنگ نداش بوزینه?
یکم ک جلوتر رفتیم یهو حس کردم

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatii

1398/06/07 13:57

#پارت21

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

یکی زد سر شونه ام برگشتم چیزی ندیدم آخه نور خیلی کم بود
یه قدم ک رفتم یچیزی فرو رفت تو پهلوم جیغی زدم و برگشتم باز چیزی نبودد وووایی این نقشه قتل منو کشیده
یه قدم دیگه ک بر داشتم حس کردم زیر پاهام خالی شد خاستم بخورم زمین ک سریع تعادلمو حفظ کردم برگشتم یه فش +18 به طرفی ک اذیتم می‌کنه دادم
خیلی ترسیدم ولی جیکم در نمیا یچیزس افتاد روم وووووایی اصلا نمی‌تونستم دستو پامو تکون بدم
زیر پاهام خالی شد خاستم بخورم زمین ک سریع تعادلمو حفظ کردم برگشتم یه فش +18 به طرفی ک اذیتم می‌کنه دادم
خیلی ترسیدم ولی جیکم در نمیا یچیزس افتاد روم وووووایی اصلا نمی‌تونستم دستو پامو تکون بدم چیشششدع من الان چیشدم؟؟؟ترسیدم و گفتم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ نهههههههه
یه صدایی از کنار گوشم اومد چون سروصدا زیاد بود نتونستم بفهمم کیع تا جایی فهمیدم گفت:ای زهرما.....جیغ جیغو
+تو کی هستی من الان چیشدم چرا فقط میتونم حرف بزنم؟
که احساس کردم آزاد به خودم اومدم سریع بلند شدم
الان چیشد؟
اوف بیخی با یکم استرس داشتم ولی منکه مبارزه بلدم و کسی نمیتونه اسسبم برسونه ولی اگه..اگهه...نهه نسیم اون مررردع دیگه نیسسست?
یکم ک جلوتر رفتم زوم کردم به دور بر بچهارو ببینم ک احساس کردم تری و دیدم سریع رفتم اون سمت ک یه نور سفید زیادی زوشت شد تو صورتم هیییییع چشام اگه بیشتر باز میکردم از حلقه درمیومدن?قیافه من
دخترای جمع تا نور افتاد جیغ زدن ک گفتم:ای مرررگ یه نور بود جیغ زدنتون چیه
تری یهو جییغ زد:نسیمممم
چون کنارم بود از جیغش ترسیدم و یه هین بلند کشیدم
+ای مرررگ و نسیم چرا جیغ میزنی الاغ؟
تری آروم گفت:آخه فک کردم کنارم همون روحس خوبه نزدمت?
تو همین هیری ویری یه صدا گوش خراشی بلندی اومد ک صورتم از این صدا جمع شد و دخترا و بعضی پسرا جیغ زدن تا چشامو باز کردم نور و دیدم آخر تونل بودیم دخترا دستمو گرفتن بردن بیرون تا برگشتن
زدم زیر خنده
+ووووووووووواییی خدا قیافشششونو
تری شاکی گفت:هان چیه قیافمون چشه
دری تا تری و دید زد زیر خنده و گفت:افتتتضاح آبجی
کم کم حال دخترا خوب شد و قهقشون رفت هوا
پسرا هم پیدامون کردن از بین اون جمعیت اوناهم تا دیدنمون زدن زیر خنده
رفتیم با دخترا تو سرویس بهداشتی خوبه من فقط یکم زیرچشام ریخته اشکی نرختم ک پخش صورتم شه ولی دخیا همه اشکشون مث بارون ریخته بود?و ریمل هم تا کنار دهنشون پخش شده بود درست عین هیولا
بعداز درست کردن چهرمون رفتیم بیرون پسرا هنوز میخندیدن ک گفتم:هرهرهر ب ریش عمتون بخندید ما یکم دل داشتیم رفتیم

1398/06/07 13:57

شما چی همون یکم دلو نداشتید
دخترا هم وارد بحث شدن و دخنشونو سرویس کردیم ک سحر و نفس زیاد حرف نمیزدن ک مهرداد و میلی بلند شدن رفتن سمتشون
میلی دست سحر و گرفت و گفت فشارت افتاده
بعدروکرد ب ما گفت:منو سحر میریم میاییم
بعد دست سحر وگرفت و رفت میلی هم بدون حرف دست نفس و گرفت و برد
آرتی هم رفته بود مثلا آبمیوه بخره وقتی برگشت بستنی هم تو دستش اومد ججججججججججججججججججججججججججیغ جووونمی بستنی?
بچها هم اومدن یکم ک حال دخیا خوب شد با هیجان گفتم:دخیا بریم ترن هوایی?
نفس و سحر چپ چپ و یه فش نامحسوس دادنم ک سهیل گفت:نسی خودت نترسی خواهر گلم اینا پس میوفتن میمونن رو دستتا گفته باشم
تری:نه بابا توهم بلدی نظر بدی
سهیل:مگه مثل تو ناقصم نتونم
تری:آره عشقوم همه بدون من ناقصن
بعداز کلی شوخی قرار شد بریم شام بخوریم آخه ساعت نه شب بود
پسرا رفتن کنارهم یه پچ پچی کردن بعد اومدن سوار ماشینا شدن و حرکت کردن
منم مثل یه پرنسس گرفتم خوابیدم?
سهیل:نسیم ...عوووی نسیمم ...
یکم نزدیک ترم شد و گفت:نسسسی...
یهو چشامو باز کردم و گفتم:پخخخخخخخخ
خخ بدبخت چنان ترسید پرید عقب ک سرش محکم خورد به سقف ماشین همه زدن زیر خنده سهیل آروم رفت بیرون و هی فش میداد زیرلبی بهم

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#fatii

1398/06/07 13:57

#پارت22

من??و??تو باهم زیر بارون☔️

جای باصفایی بودتوی جنگل بودیم تقریبا یکم ازجاده ی خاکی که بانمای سنگ بودکه کنارشون لامپ های قارچی بزرگ رنگی بودن که فضارو قشنگ تر میکرد صدای موزیک لایت جالبی درحال پخش بودیکم که جلوتر رفتیم چند تا آلاچیق دور تادور چیده شده بود یه حوض که فواره های اب که رنگارنگ میشد خیلس جای لاچکری برد توی هر آلاچیق تخت گذاشته بودن که باپارچه های سنتی وگلیم باچند تا پشتی دگه چیدمانش خودتون تصور کنید ☺️
رفتیم سمت یه تخت نشستیم که یه گارسون بالباس باحال(باعرض پوزش از گارسونای عزیز) قرمز سفیدی امد سمتمون وگفت چی میل میکنید؟
بعد منو روگرفت سمتمون هممون کوبیده سفارش دادیم .
بعد ازرب ساعت غذامونو اوردن با تمام مخلفات گذشتن جلومونو وبعد گارسنه گفت:
چیز دیگری میل ندارید؟
-نوچ مرسی برو ?
بعد از رفتن گارسن فرهاد باد انداخت تو گلوش و گفت:
برین کنارمیخام پیازو بشکونم?
سهیل گفت:
بیخیال برادر میرینی مارو از غذا خوردن هم میندازی.

فرهاد یه گوه نخور به سهیل گفت وآستین هاشو زد بالاو دستشو مشت کرد و محکم کوبید روی پیاز کهوپیاز از هم پاچیدو پخش هواشد

میلی دهنشو باز کرده بود که بزنه زیر خنده که یه تیکه پیاز افتاد تودهنش که سریع انداختش بیرون که لبخندژکوند زدو گفت:
بیا داداش گذاشتم دهنت

که یکی محکم زد تو سرش
پسرا میخندیدن که یه سوت برا گارسون زدم که سریع امدو پسراهم ساکت شده بودن روکردمرسمت گارسون وگفتم:
یه پیاز برامون بیار
یه چشمی گفت ورفت اورد وبعداز اجازه گرفتن رفت
میلی بادی توی گلوش انداخت و گفت:
بده من ضعیفه دستت اوخ میشه
یه نگاه مکش مرگ ما کردم که نیششو برام باز کردو گفت:

اصلا بزن دستتو سوراخ کنـ

@manootoo_baham_zirbaroon

1398/06/07 13:57

من??و??تو باهم زیر بارون
#پارت23
استینمو زدم بالاو با مهارت محکم کوبیدم روی پیاز که قشنگتیکه تیکه شد منم یه لبخند مفرورانه براش زدمو گفتم:
بپا نریزه

میلی :چی نریزه

-پشمات?

دخترا زدن زیر خنده که سهیل زد پس سرم ?


خلاصه وقتی رسیدیم ویلا عنه خودمونو انداختیم روی مبلا که سعید گفت:
من فردا صبح زود مجبورم حرکت کنم برم

+چراچیشده

-یه کاری برام پیش امده

یه اوکی گفتم و بچهارو ترک کردم و رفتم چیش بوس لالا?

بعد از رفتن سعیدمبی هم رفت

دوسه روزی از رفتنشون میگذشت ما هم همین جوری ول و الاف میچرخیدیم که ارتی گفت:
نسیم ما هم فردا حرکت میکنیم میریم دیگه کارام خیلی افتاده عقب باید برم بهشون برسم منم یه اوکی گفتم اخه دلم خیلی برای اون دوتاالاغ تنگ شده بود(ابراز احساساتت تو حلقم)?

با سهیل و ارتی رفتیم بازار برا مامی و بابا اون دو تا الاغ (بازم☺️) سوغاتی خریدیم برای مامی یه پیراهن زنانه که کلی سنگ دوزی خاصی شده بود به رنگ مشکی با رنگ های طلایی برای تکی یه تاپ دامن مجلسی خردیم با یه کلاه دوره ایی که یه گل پر برگ برای پانی هم یه ست کیفو شال ست بایه نیم تنه با دامن پیلی دارتا روی زانو برای باباهم یه ساعت طلایی بایه پیراهن شیری رنگ براش خریدم

بعداز خداحافظی از بچه ها سهیل گفت
میمونه همراه با بچه ها میادش


ایییییی احساس کردم موهام داره کنده میشه که یه جیغییی کنار گوشم زده شد که سیخ نشستم هاج و واج به دورو بر نگاه میکردم که این دوتا گوساله که نیششون تا بنا گوش بازبود و دیدم یکم که نگاشون کردم گفتم:
اینجا چی میخاییننننننننننننن؟؟؟؟کی جیغ زددددددد ؟؟؟ چرا موهام کشیده شدنننننن؟؟؟واخرین سوال فیلسوفان????
@manootoo_baham_zirbaroon

1398/06/07 13:57

#پارت24

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

وا این دوتا خل چل اینجا چی میخان?
اصلا از کجا فهمیدن من اومدم
پانی:به مخ پوکت فشار نیار به حمیده (دختر مریم خانم)سپرده بودیم تا اومدی خبرمون کنه بیاییم سوپریزت کنیم?
+ای خبر مرگتون بیاد سوپریزتون کجا بود کشتید منو..جججیغ این چه طرز بیدار کردن یه دوشیززززس
تکی:زرششششک
پانی:پلووووووو
+مرگ کنید?
پانی یهو دستمو محکم کشید ک شوت شدم از تخت پایین ک باسن خوشگلم درد گرفت
ججججججججججججججججججججججججججیغ الاغ چخه چرا رم می‌کنی یهو
تکی:نکبت بجای اینکه بگی دلم براتون سوراخ شده بوود تحملم تاق شده بود فش میدی بوزینه
یکم نگاش کردم تو سکوت ک نیششو برام باز کرد
+الان دقیقا توجه کردی داشتی زر می‌زدی....من اونجا کییییف کررردم کییییف
پانی:ایش از خداتم باشه باهاتیم
یه چخ چخ گفتم خخ رمز بین ما ستاعه ینی داری زیادی زر میزنی خفع? برا خودمون چینی میحرفیم?
بلند شدم غرغر کنون رفتم دسشویی
رفتم جلو آینه
+جووووووووووون ننه چی ساختی هلووووو?یه قر ریزی هم دادم
بعد بلند زدم زیر اواز
+اییی بگم براتون ننم دختری داره شاه نداری صورتی داره
که پانی داد زد:خرندارع
+بیشششوور
منم کم نیوردم و گفتم:راس گفت صورتی دارم پانی نداره
تکی زد زیر خنده ک پانی با خنده گفت:توکه میایی بیرون
ووویییی این ینی فاااتحححه یه فکری اومد تو سرم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ ججججججججججججججججججججججججججیغ.. ججججججججججججججججججججججججججیغ
پانی سرید تو گفت:چییش...
آب و پاشوندم تو صورتش و فلنگو بستم ک یه جیغ فرا زردی کشششید
از اتاق زدم بیرون و سوار خودرو سینیم شدم?ویییژ و آخرش تَق ب کله خوردم زمین ک خییلی دردم گرررفت
+اییی ننه ممردم
نگاهی به بالا کردم تکی دلشو گرفته بود می‌خندید پانی با دهن باز منو نگاه میکرد
+چیه پرنس آسیب دیده ندیدی؟
پانی:ن الان میبینم
بعد مثل گاو اومد پایین ک سری فرار کردم
همینجوری ک دور تادرور مبلا میچرخیدیم ک یهو یچیزی خورد تو سر پانی بعد افتاد پایین
یه نگاهی ب من کرد یه نگاهی ب پایین
که صدای مامان یهو اومد
مامی:ووووایی ...خخخخ....خاک عالم ت سرت نسیم..
+وووا چرا من مامان?
_نمیدونم حالا همینجوری...خخخخ پانیذ جون قیافت خیلی قشنگ شد یه لحظه
پانی:والا ساحلی جون همچین شما زدید اگه به خر زده بودی الان پس افتاده بود
+وووووا پ چرا تو پس نیوفتادی?
_نسسسسسسسسسیمممم بمیر
که یه دمپایی دیگه هم خورد تو صورتش?????
پانی با حرص گفت:خخخخالععه??

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#fatii

1398/06/07 13:58

#پارت25

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

پانی با حرص گفت:خخخخخالعععه
زدم زیر خنده ک مامان اومد کنارم نشست و کوبیدم ت سرم ?
+ممممامممممان
_یامان
پانی گفت:دمت گرم خاله
مامان رو کرد به تکی و گفت:بیا بزنمت خاله
تکی:دلت میاد خالهههه
+نه از گُردش میاد
مامان با تکون سرش حرفمو قبول کرد
بچها نیم ساعت نشستن بعد رفتن مامان رفته بود آشپزخونه آسه آسه رفتم تو آشپزخونه مامان پشتش ب من بود
+ججججججججججججججججججججججججججیغ مامان سووووسک
مامان از جاش پرید و با وحشت نگام کرد و گفت:چیی ؟...چه مرگته عجوزه چرا جیغ میزززنی
یکم سرمو خاروندم و با حالت خنده داری گفتم:خواستم بترسونمت...
بعد نیشمو باز کردم ک مامان با حرص ماهیتابه رو برداشت افتاد دنبالم
خخخخخخ با جیغ در رفتم
من بدو مامان هم بدو
رسیده بودم ب در خونه ک برم تو حیاط که نگاهی ب پشت سرم کردم مامان یه قدمیم بود پاک گیر کرد ب میزی ک اونجا بود و پرت شدم??سریع چشامو بستم
یکم ک گذشت دردی و احساس نکردم الان چیشد افتادم نیوفتادم
چشامو ک باز کردم دیدم تو بغل یکیم که داره شونهاش میلرزه عع اینکه شونهای باباجون خودم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ بابا
بابا از ترس به هین کشید و انداختم از بغلش بیرون
بابا:ای....چی بگم بهت آخه دوردونه چرا جیغ میزنی ترسیدم
+زنت منو دعبا کلد☹️(زنت منو دعوا کرد)
بابا خندید که مامان با ماهیتابه محکم زد ت باسنم
سریع باسنمو گرفتم و گفتم:ایییی.....اییییی مرررردم...اییی صاف شدمممم☹️....دیدی بابایی زنت دستاش میپرن یهو
مامان چپ چپ نگام کرد و گفت:چش سفید...آرتان بیا بریم تو این تا صبح هم اینجا وایسی فک میزنه
+بیتلبیت?
مامان :قربون تو با تربیت
+برن ان شالله?
بابا بلند زد زیر خنده سرمو بوسید رفت سمت مامان
منم صحنه عشقولانه رو ترک کردم و رفتم اتاقم گوشیمو برداشتم زنگ زدم به سهیل
سهیل:به به ببین کی زنگ زده
+وایسا نگا کنم ببینم کی زنگ زده
سری رفتم پایین گفتم:کی زنگ زد
بابا ک رو مبل نشسته بود چایی میخورد با تعجب گفت:کی زنگ زد
مامان گفت:منکه صدای زنگی نشنیدم
صدای خنده سهیل میومد
+کسی زنگ نزده الاغ چرا دروغ میگی
_وااایی نسی عاشقتم دختر
+وظیفته پسر
یهو صدای سهیل جدی شد و گفت:نسیم
منم مثلاً جدی شدم گفتم:هن سهیل
_فردا شنبس؟
+جدی شدی ک بپرسی صبح شنبس?
_نه تو بگو بهت میگم
یچیزی شده ک صدای سهیل یکم ترسیده و جدیه
+آره سهیل شنبس
_یا خددددا??‍♂

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatii

1398/06/07 13:58

#پارت26

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔
+آره سهیل شنبس
_یا خدددا??‍♂
چیشدع مگه سهیل همیشه بیخیال چرا نگرانه چرا صداش میلرزه؟
+سهیلی چیشده مگه
مامان بابا داشتن نگاهم میکردن ک مامان اومد سمتم گفت:چیشده نسیم سهیل چیزیش شده؟
سرمو ب علامت نه تکون دادم گفتم:سهیل نگرانمون کردی بگو دیگه
خندید و گفت وووایی نسی نیستم حیف ببینم قیافت و..
+ججججججججججججججججججججججججججیغ سهیل ای کووووفت بگیری خر
مامان از جیغم پرید و یه هین کشید و زد ت سرم و رفت پیش بابا و هی فشم میداد ک بابا قهقهه میزد?
سهیل:نسی گوشیو بده بابا دلم براش تنگ شده
یه اوکی گفتم و رفتم دادم گوشیو به بابا رفتم نشستم رو پاهای مامان ک چپ چپ نگام کرد و گفت:نگاش کن دختره لنگ دراز نشسته رو پاها من?
نیشمو تا ته براش باز کردم ک پاهاشو از هم باز کرد شطرق افتادم رو زمین
+اییییییییییی دایییم درد گرفت...ماامممان☹️
_کوفته پلو
+نموخام☹️..زرشک پلو میخام?
مامان نگاهی با بالا کرد ک گفت:وااا اراتان کجا رفت؟؟
سری برگشتم دیدم نیست
+جا تره ولی بچه نیست
مامان زد تو پهلوم با پاهاش گفت:خره بابات بچس؟
رفتم جوابشو بدم ک بابا گفت:پ ن پ پیرم من خانوم
بعد یه پشت چشم نازک کرد ک غش کردم از خنده
+جووووووووووون بخورمت پیشی ملوس
همزمان زدن تو سرم?
+اصلا نمیخوووورمت پیشه جنگولکی..باش برا خانومت ایشششش
بابا اومد جواب بده ک
+باباااااا سهیل چی گفت!!!؟؟؟
_هیچی احوالی گرفت
مامان مشکوک گفت:اگه احوال میخواست بگیره تو چرا بلند شدی رفتی ک ما نشنویم؟؟؟
بابا با حالت بامزه آبی گفت:آخه ن اینکه بودمم گوش میدادین..(یه اشاره به من کرد و گفت)این خانوم هم ک مثل میمون چسبید بهت...میموندم حواسم پرت میشد نمی‌فهمیدم چی میگه سهیل
+بابا کوالا میوسبه ن میمون?...میمون بپر بپر میکنه
........
ججججججججججججججججججججججججججیغ ججججججججججججججججججججججججججیغ ججججججججججججججججججججججججججیغ
سریع چشامو باز کردم سیخ نشستم رو تخت نگاهی ب گوشی ک صدای ضبت شده خودمو تکی و پانی خر بود ک درحال جیغ زدن بودیم کردم عععععع?
من خابم میاد حس دانشگاه نیس اوووف چشام داشتن بسته میشدن ک خودمو ب کله پرت کردم رو زمین ک درد گرفت سرم
+اییییییییییی سسسرم...مامان عععر??
ک مامان سری اومد تو اتاقم منو پخش زمین دید زد زیر خنده گفت:تو هنوز همینجوری بیدارمیکنی خودتو مثل مگس خودتو میکوبی ب درو دیدار?
دید دارم فقط نگاش میکنم ک چشاش و لوچ کرد و یه لبخند مرموزی اومد سریع نشستم ولی دیر شده بود

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatti

1398/06/07 14:00

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

#پارت27

دید فقط نگاش میکنم ک چشاش و لوچ کرد یه لبخند مرموزی زد اومد سمتم سریع نشستم ولی دیر شده بود نقشه شومشو خالی کرد پارچ آبمیوه رو خالی کرد رو سرم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ مامممممان ععععر چسبناک ششششدم دانشگاه ددددارم?
سریع در رفت نگاهی ب خودم کردم قرمز شده بودم شربت آب انار بودن حیفشون
با حرص بلند شدم رفتم تو حموم تو آینه قدی نگاهی ب خودم کردم خندم گرفت موهام چسبیده بودن بهم صورتم لک قرمز افتاده بود لباسمم خیس خیس مثل موش آب کشیده شده بودم
سریع یه دوش سرسری گرفتم حولمو پیچیدم دورم رفتم بیرون مثل همیشه مشکی پوشیدم اما مدلش فرق میکرد با قبلیه نگاهی ب گوشی کردم ک همون لحظه صفحش خاموش شد رفتم سمتش باز کردم دیدم تکی چندتا تماس و یع پیام داده بود
_الاغ جونم امروز من ماشین بردم.دنبال پانی هم رفتم خاله زنگ زد گفت دیر میایی مامیریم تو بیا منتظرم عنتر
مانتو مشکی ک از کمر درز میخورد و دامن کلوش بود یه وجب پایین تراز زانوم شلوار لی تنگ مشکی هم پدرم در اومد تا پوشیدمش و مقنعمو سرم کردم موهامو اینبار زدم بالا حوصله کج و نداشتم یه تل کشی نازک مشکی هم برا محکم شدن موهام زدم بعد رفتم توی دنیای دخترونه ی صورتیم(اتاق ارایشیم)یه رژ مات زرشکی زدم و
ست کیف کولی و دستی ک شمال خریدم و برداشتم دفتری سیمی بزرگمم گذاشتم تو کولم رفتم سمت پلها شلوارم تنگه نمیشه با سینی برم پایین داشتم مثل آدم میرفتم پایین ک زد ب سرم مثل پرنسسا بیام پایین پله اول و ک پا گذاشتم بخیر گذشت رفتم دومیو برم پاک پیچ خورد به کله افتادم از پلها
+ججججججججججججججججججججججججججیغ
و در نهایت اون دو ستا پله رو افتادم ک بابا زد زیر خنده مریم خانم هم خنذش گرفته بود هم ترسیده بود سریع دوید سمتم کمکم کرد بلند شدم و هی زیر لب به سازنده پلها فش میدادم عووف
رفتم سمت بابا ک بلند شد سرمو بوسید با خنده گفت:جیزیت نشد پرنسس?
مامان زد زیر خنده ک چپ چپ نگاش کردم و یه نگاهی ب پارچ آب پرتقال ک سریع فهمید و از جلوم برداشتتش?
نگاهی به ساعت کردم دیدم 8/5
+ججججججججججججججججججججججججججیغ دیرم ششششده
سریع از صندلی بلند شدم ک بابا یه لقمه بزرگ نون پنیر گردو داد دستم گرفتمش و دویدم سمت در کفشای پوتین مشکیمو پوشیدم سویچ ماشینو از کشوی کمد دیواری برداشتم و رفتم
توی راه هی از بین ماشینا ترکاف میکشیدمو با سرعت میرفتم که یه ماشین یهو پیچید جلو تعادلمو یه لحظه از دست دادم ولی با مهارت دوباره بدستش آوردم ولی اون ولکن ماجرا نبود انگار میخواست تصاوفی حتما رخ بده که هی کاری میکرد

1398/06/07 14:00

تعادلمو از دست بدم ولی منم کم الکی نیس ک چندساله دارم تو پیست ماشین شرکت کردم و همش هم اول شدم با سرعت و مهارت از کنارش رد شدم یکم ک گذشت نزدیک دانشگاه بودم دیگه که یهووو....

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatii

1398/06/07 14:00

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

#پارت27

دید فقط نگاش میکنم ک چشاش و لوچ کرد یه لبخند مرموزی زد اومد سمتم سریع نشستم ولی دیر شده بود نقشه شومشو خالی کرد پارچ آبمیوه رو خالی کرد رو سرم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ مامممممان ععععر چسبناک ششششدم دانشگاه ددددارم?
سریع در رفت نگاهی ب خودم کردم قرمز شده بودم شربت آب انار بودن حیفشون
با حرص بلند شدم رفتم تو حموم تو آینه قدی نگاهی ب خودم کردم خندم گرفت موهام چسبیده بودن بهم صورتم لک قرمز افتاده بود لباسمم خیس خیس مثل موش آب کشیده شده بودم
سریع یه دوش سرسری گرفتم حولمو پیچیدم دورم رفتم بیرون مثل همیشه مشکی پوشیدم اما مدلش فرق میکرد با قبلیه نگاهی ب گوشی کردم ک همون لحظه صفحش خاموش شد رفتم سمتش باز کردم دیدم تکی چندتا تماس و یع پیام داده بود
_الاغ جونم امروز من ماشین بردم.دنبال پانی هم رفتم خاله زنگ زد گفت دیر میایی مامیریم تو بیا منتظرم عنتر
مانتو مشکی ک از کمر درز میخورد و دامن کلوش بود یه وجب پایین تراز زانوم شلوار لی تنگ مشکی هم پدرم در اومد تا پوشیدمش و مقنعمو سرم کردم موهامو اینبار زدم بالا حوصله کج و نداشتم یه تل کشی نازک مشکی هم برا محکم شدن موهام زدم بعد رفتم توی دنیای دخترونه ی صورتیم(اتاق ارایشیم)یه رژ مات زرشکی زدم و
ست کیف کولی و دستی ک شمال خریدم و برداشتم دفتری سیمی بزرگمم گذاشتم تو کولم رفتم سمت پلها شلوارم تنگه نمیشه با سینی برم پایین داشتم مثل آدم میرفتم پایین ک زد ب سرم مثل پرنسسا بیام پایین پله اول و ک پا گذاشتم بخیر گذشت رفتم دومیو برم پاک پیچ خورد به کله افتادم از پلها
+ججججججججججججججججججججججججججیغ
و در نهایت اون دو ستا پله رو افتادم ک بابا زد زیر خنده مریم خانم هم خنذش گرفته بود هم ترسیده بود سریع دوید سمتم کمکم کرد بلند شدم و هی زیر لب به سازنده پلها فش میدادم عووف
رفتم سمت بابا ک بلند شد سرمو بوسید با خنده گفت:جیزیت نشد پرنسس?
مامان زد زیر خنده ک چپ چپ نگاش کردم و یه نگاهی ب پارچ آب پرتقال ک سریع فهمید و از جلوم برداشتتش?
نگاهی به ساعت کردم دیدم 8/5
+ججججججججججججججججججججججججججیغ دیرم ششششده
سریع از صندلی بلند شدم ک بابا یه لقمه بزرگ نون پنیر گردو داد دستم گرفتمش و دویدم سمت در کفشای پوتین مشکیمو پوشیدم سویچ ماشینو از کشوی کمد دیواری برداشتم و رفتم
توی راه هی از بین ماشینا ترکاف میکشیدمو با سرعت میرفتم که یه ماشین یهو پیچید جلو تعادلمو یه لحظه از دست دادم ولی با مهارت دوباره بدستش آوردم ولی اون ولکن ماجرا نبود انگار میخواست تصاوفی حتما رخ بده که هی کاری میکرد

1398/06/07 14:00

تعادلمو از دست بدم ولی منم کم الکی نیس ک چندساله دارم تو پیست ماشین شرکت کردم و همش هم اول شدم با سرعت و مهارت از کنارش رد شدم یکم ک گذشت نزدیک دانشگاه بودم دیگه که یهووو....

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatii

1398/06/07 14:00

#پارت28

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

یکم ک گذشت نزدیک دانشگاه بودم دیگه که یهوو یادم اومد آهنگ نزاشتم ایشششش
(خخخخخخخخ چیه فک کردید اتفاقی افتاده برام?چش حسودام کوور من حالا حالا ها هستم)
تو پارکینگ دانشگاه پارک کردم بدو رفتم تو کلاس ک دیدم در کلاس بستس تق تق در زدم ک صدا خفیفی اومد
: بفرما
چشامو بستم نفسمو حبس کردم درو باز کردم رفتم داخل ک پام گیر کرد ب لولای در خواستم به کله بیوفتم ک سریع چشامو باز کردم و خودمو گرفتم
صدا خنده ریزی میومد چشم چرخوندم دیدم پانی و تکی با چندتا از بچها بودن چشقوره ایی بهشون رفتم ک استاد یه اهم کشید ک سریع نگاش کردم جوونم کفش ورنی براق ازین مدل جدیدا پوشیده شلوار نخی مشکی کت مشکی با پیراهن سورمه ایی پوشیده بود نگام و بردم بالا تر تا چهرشو دیدم گفتم:
+نهههههههههههه?
خندش گرفت ک سریع خوردتش و گفت:خانوم این موقع اومدی وقت کلاس و گرفتید بفرمایید بیرون
+سع...
یه چشمقوره کوچکی اومد و گفت:بیرون
+ای بابا اسسسستاد بزارید بیام دیگه
با حرص استاد و کشیدم ک لبشو ب دندون گرف و چشاشو بست تا خندش نگیره
_خیلی خب بفرمایید بشینید
یه ایش زیر لبی گفتم ک چپ چپ نگام کرد نشستم کنار اون دوتا گولاخ
یکم ک جو آروم شد گفت: معرفی کن خودتو خانم تازه وارد
یه ابرومو دادم بالا گفتم:دوشیزه نسیم رضایی
همه زدن زیر خنده ک سریع سرشو انداخت تو دفتر روبروش خخیخیخی
بعداز چندمین گفت:منم استاد نقشه برداری شمام
اصلا باورم نمیشد سعید استادمه
بعد خیلی خشک و رسمی ادامه داد ک یکی از پسرا دستشو گرفت بالا گفت
:استاد
برگشت و گفت:بله
:اجازه برم دستشویی
سعید:دارم درس میدم ملکی
من گفتم:استاد ایشون ترموستاتش بهم ریخته می‌ریزه ها
همه زدن زیر خنده ک پسره برگشت نگام کرد ک خودشم زد زیر خنده
سعید هم خندش گرفته بود هم مثلا میخواست جدی باشه ک گفت:بفرما آقا برو ک جو کلاس و بهم ریختی
که پسره سریع رفت بیرون کم کم جو ساکت شد
نیم ساعتی گذشت ک من هی جوو وبهم میریختم ک آخرش سعید با نگاهش ازم خاهش کرد خفه شم?
چون دختر ماهیم قبول کردم و سساکت شدم
سعید یه خسته نباشی گفت و رفت بره ک گفتم استاد
برگشت نگام کرد گفتم:شماهم خسته نباشی
خخخ بدبخت دهنش سرویس شد امروز
تا استاد رفت همه ریختن سرم
تکی:چش سفید استاد و از کجا می‌شناسی؟؟؟
پانی:وووایی الاغ تک خوری کردی؟
یکی از دخترا:اشناهاتونه
یکی دیگر:نکنه دوسش داری
سومی:ووواقعاا دوس....
+ججججججججججججججججججججججججججیغ خفه شید عع? من اصلا نمی‌شناسم این استاد و وسلام
یه پسره گفت:آره جون عمت
+آره جون عمت راس میگم...حالا چ گیری دادید ب

1398/06/07 14:01