The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و تو باهم 💏زیر بارون ☔

4 عضو

#پارت84

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

تشنگی بهم فشار اورده با اینکه موقع کار خیییلی اب خوردم ولی بازم تشنمه رفتم تو اشپزخونه دریخچال و باز کردم ولی هیچ پارچ یا بطری ابی نیس?
اخه سرما کی اب سرد میخوره بغیراز من ? والا مردم ک مثل من دیونه نیستن نگام ب قهوه جوش خورد اره قهوه بهترینه ارامش دهندس
همه خسته و کوفته رو کاناپه وسط حال افتادن
ک با سینی قهوع و کیک شکلاتی رفتم سمتشون فرید تا متوجهم شد صاف نشست گفت:ای دمت گرم دختر بیا ببینم چی اوردی با خودت
بعداز دادن قهوه ب بچها رفتم بالا ببینم اتاق جچوری شد همچی همونی بود ک میخواستم فقط یچیزی کم داشت اونم عروسکام
ججججیغ عالی شد حالا همونی میخواستم ?
صدا سهیل از پشت سرم شنیدم
:پس این عروسکارو برا اینجا میخواستی
برگشتم سمتش نیشمو باز کردم براش
شب برا شام زنگ زدم غذا سفارش دادم هم شد شیرینی اتاقم هم پول کارکردی ک برام کردن بچها?
*****
سعید قراره برا کشیدن نقشع ساختمون مدرن یا یه شرکت مدرن تقسیم بندیمون کنه با ترم اخری ها آخه چکاریه وقت گیر آورده ها
منکه هنوز ترم آخری هارو ندیدم ??‍♀
همه دانشجوهای ترم آخر ک با سعید داشتن تو محوطه بودن ماهم توی کلاس موندیم تا با سعید بریم پیش اونا
بیشترشون پسرن تا دختر ایش سعید روی یکی از سکوها نشست با صدا جدی گفت ساکت همگی بخش مهمی از این ترمتونه که با کامل کردن اون نمرتون و میگیرین
بچها خوشحال شدن ک امتحانی قرار نیس گرفته بشه ک با حرف بعدی سعید خوشحالی همه خوابید
:نقشه باید همه جووره تکمیل باشه یه ایراد کوچیک نمره کم میشه
نقشه نباید هیچ کم و کاستی داشته باشه و باید نوشته باشید برام ک هرکدوم کدوم قسمت نقشه رو کامل کردید ک من بتونم نمره رو براتون بزارم فهمیدید؟
بعضیا سری تکون دادن بعضی ها هم آروم یه بله گفتن
سعید اخمالو نگاهی ب دفترش کرد گفت تعداد سال آخری ها کمتراز ترم اولیان پس بعضی از گروها سه نفره میشن و حق هییچ گونه اعتراض برای عوض کردن هم‌گروهی های خودتون ندارید
بعدشروع کرد ب تقسیم کردن
تکتم با محمد مهری با لیلی افتاد
محمد سال آخری بود پانی هم با مهتاب شعبانی افتاد مهتاب سال آخریه
ای بابا چرا من و نمیگه گوساله
اسم چندتا از بچهارو دیگه خوند کلافه نگاهی به سال آخری ها انداختم ک با دیدن یکی کفم برید نهههه اشتباه دیدم حتما?
ک با خوندن اسمش توسط سعید مطمئن شدم ک اشتباه نکردم اما این چطووور ؟؟؟؟


@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده:
#Fatu??

1398/06/07 14:27

#پارت85

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

سعید:نسیم رضایی با آرشام تهرانی
تکی خندید گفت:کوفتت بشه الاغ
رو کردم بهش گفتم تو می‌دونستی با آرشام هم دانشگاهیم؟
تکی:آره یه بار دیدمش..ولی یادم رفت بهت بگم?
+حالا زیادم مهم نیس برام
_اره جون داییت واسه همین کم مونده شاخ دربیاری
پانی امروز خیلی کم حوصلس اصلا تو بحث من و تکی شرکت نمیکنه با چش ابرو اشاره ایی بهش کردم ک ینی چشع؟ تکی شونه ایی انداخت بالا ینی نمیدونه چشه
کلاس با سعید تموم شد ک تکی گوشیش زنگ خورد مادرش بود مجبور شد کلاس بعدی و بپیچونه بره انگار کار واجبی داشت
با پانی رفتیم سمت بوفه کیک آبمیوه سفارش دادیم ک پانی سرش و انداخت پایین
+ببینمت پانی چیشدی؟
سرش و آورد بالا چشاش اشکی بود با بهت گفتم پااااانی چیشده؟؟؟؟چشات چرا اشکین دختر؟
انگار منتظر همین حرفم بود یهو زد زیر گریه با دهن باز داشتم نگاش میکردم سریع رفتم کنارش کشیدمش تو بغلم گفتم اجی قشنگم چیشدع تورو؟
_نسی ...نسی من یه مشکلی دارم ک تابحال ب هیچ کدومتون نگفتم...
باز زد زیر گریه وا ینی چیشدع ک پانی حتی ب منم چیزی نگفته
+پانی بگو جون ب لبم کردی دختر
با دستمال دماغشو پاک کرد گفت بریم بیرون بگردیم حس کلاس بعدی و ندارم
باشه ایی گفتم پول کیک آبمیوه رو حساب کردم باهم رفتیم سمت ماشینم
یک ساعتی بود ک همینجوری تو خیابونا الکی پرسع می‌زدیم پانی قصد حرف زدن نداره تا خودش نخواد هیچی نمیگه?
تا شب همینجوری دوردور کردیم پانی یکم آروم شد رفتم درخونشون تا خواست پیاده شه گفتم صبر کن پیاده نشو
سوالی نگام کرد ک پیاده شدم زنگ خوتشونو زدم پدرش جواب داد ازش خواستم بیاد دم در درو برام باز کرد رفتم تو حیاط ک پدرش بسرعت اومد سمتم گفت چیزی شده دخترم؟ پانیذ کجاس؟
+سلام خوب هستید..پانیذ تو ماشینه اگه اجازه بدید امشب پانی پیش من باشه
_ببخشید سلام دخترم خوبی انشاالله ..
+مرسی بخوبیتون
_چرا چیزی شده ؟
+ن اتفاقی نیفتاده می‌خوام یه امشب و با رفیقم دردودل کنم?
یکم با پدرش حرف زدم لحظه آخر تعارف کرد برم داخل ک قبول نکردم بعداز خدافظی رفتم نشستم تو ماشینو روشن کردم رفتم سمت ویلا
پانی با تعجب گفت:کجا داری میری دیگه از صبح هی دور زدیم منم آروم شدم...چرا نزاشتی خونه پیاده شم؟
+چون قرارع شب پیش من بمونی
_جددی بابا اجازه داد؟ینی خبر داره ؟
+پ ن پ خبر نداره منم دارم میدزدمت?
دیگه هیچی نگفت بی‌حال تراز اونی بود و فکر میکردم اه لنتی هیچی هم نمیگه
این چند وقت غافل شدم ازش دوستی من و پانی خیلی دیرینه تراز تکتمه امکان نداره چیزی از هم پنهون کنیم
ماشین و تو پارکینگ عمارت پارک کردم

1398/06/07 14:29

باهم پیاده شدیم منتظر بودم پانی تا ویلارو ببینه جیغ بزنه و از قشنگیش با ذوق تند تند حرف بزنه اما درکمال تعجب نگاه کوتاهی بهش انداخت ی آه کشید راه افتاد ?ن جدی جدی این یه مرگیش هس?
وقتی باهم رفتیم داخل صدای غش غش خنده بچها کل خونه رو گرفته بود
پانی وایساد گفت:نسی نمیشه بدون دیدن من من برم تو اتاق؟
+نوچ نمیشه..ب من ک نمیگی چته لااقل بیا یکم دور هم با بچها باشیم ذوحیت عوض شع
خاست اعتراض کنه دستش و کشیدم بردم تو حال فرید تا من و دید گفت:بسم الله جن اومد
+جن داییتع گولاخ
فرید:داداش ایکبیریته?
سهیل زد پس سر فرید گفت خفه
دست پانی و کشیدم ک کنار خودم قرار گرفت گفتم :بچعا پانی ..پانی بچعا
فرید غش غش خندید گفت :ریدی با این آشنا کردنت
پانی لبخند پراز غصه ای نشست رو لبش ک یه ویشگون ریزی ازش گرفتم ک جیغش رفت هوا

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده
#Fati??

1398/06/07 14:29

#پارت86

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

پانی:چته بیشور چرا ویشگون میگیری؟
+بی تربیت گستاخ...حقته باید امشب عمچی و یادت برع
دوباره غم نشست تو چشماش ک چشم غره ایی بهش رفتم ک سریع نگاش و ازم گرفت
اینقدر با بچها مسخره بازی در آوردیم اینقدر خندیدیم ک کلا یادم رفته بود برا چی پانی و آوردم اینجا
فرید لحن بامزه ای داشت خاطرات سربازیش و برامون تعریف میکرد
:آقا جاتون خالی سرهنگی ک بالا سرمون میومد خیلی لجباز و خودخواه و مغرور بود یه صدا کلفتی هم داشتا حرف میزد آدم خرابکاری میکرد تو شلوارش?
گیر داده بود ب من دیگه خیلی رو مخم بود با بچها نشسته بودیم بیکار برا اولین بار اونا اسرار کردن ک اداشو دربیارم..(بعد مثل این ممادربزرگا زد رو پاهاش گفت)چشتون روز بد نبینه جونا داشتم مسخرش میکردم ک یهو دیدم همه قرمز شدن بعد رو ب بنفش شدن خواستن سیاه بشن ک...
دیگه هیچی نگفت همه منتظر آدامش بودیم ک تکیشو داد ب مبل خودشو باد زد سهیل حرصی زد تو سرش گفت لال شی برا همیشه ادامه زرزرت و بگو
فرید دست سهیل و زد کنار با صدای نازکی گفت:دستت و بکش مردک دراز...محرمی گفتن نامحرمی گفتن ..(چشاشو ریز کرد ب سهیل نگاهی کرد گفت)ببینم قصدت چی بود از دست زدن به من هان بگو ببینم.. کم کم دارم شک میکنم رابطمون(با ناز یکم خندید و با عشوه موهاشو داد کنار )سهیل عزززیزم می‌دونم ک ارزوته با من باشی ولی خ..
سهیل با یه حرکت افتاد دنبالش فرید تا حرکت سهیل و دید پا ب فرار گذاشت و با صدا نازک جیغ مانندی گفت:وووووواییی چرا رم کردی درازک زشت ... حقیقت تلخه برات
مردع بودیم از خنده سهیل بدبخت نمی‌دونست بخنده با این و بگیرع بزنع بعداز کلی مسخره بازی نشوندیمش بقیشو تعریف کنه
هیچی دیگه دیدم همه دارن مثل آفتاب پرست رنگ عوض میکنن گفتم چ مرگتونه جن ک ندیدن خدارو شکر جن اینجا هم مرخصی گرفته پس چ مرگت...
با دیدن سرگرد ک دست ب سینه و ی تای ابروش و داده بود بالا یعنی بگم *** دروغ نگفتم خخخ گفت خب دیگه جن اینجا چجوریع؟ خلاصه رید روم همش میگفت گردگیری کن تا گردگیری تموم میشد می‌فرستادم آشپزخونه ظرفهارو بشور خداشاهده ظرفا تموم میشد می‌گفت برو فلان کار کن اون تموم میشد ی کار دیگه شب هم همش نگهبانی با من بود پدرم در اومد رفتم پیشش گفتم من گه خوردم اصلا من جن جر رفتم جون تو بیخیالم شو?
دلش سوخت بیخیالم شد تمام ?
****
با پانی رفتیم تو اتاقم با ذوق گفت واییی چه قشنگه اتاقت...ای جانم این عروسکا چ باحالن?
+چشات قشنگ میبینن گلم
دستشو گرفتم بردم کنار تخت خواب نگاهی ب تخت کردم ک پانی خندید گفت؛اتاق دیگه ندارین من شب بخوابم رو تخت

1398/06/07 14:29

ک جانمیشیم دوتایی?
یکم سرم و خاروندم گفتم چرا هسته دختر خالها و دایی های من فعلا نیومدن اینجا ..خخ اقاجون نمیدونه بفهمه نیومدن کشتشون??
پانی رفت تو اتاق فرزاد پسر داییم ک اتاقش دیوار ب دیوار اتاق منه
تا پانی پاشو از اتاق بیرون گف:اوووووولل..جووون اتاق روبرویتو ?
وا مگه اتاق روبروی م مال کیه؟
تا اسمش و خوندم چشام دراومد??

@manootoo_baham_zirbaroon
نویسنده:
#Fati??

1398/06/07 14:29

#پارت87

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

آرشام اتاقش رو ب رو اتاق منه..خخخ پ حق داره از اون همه سروصدا عصبی شه?
بانی با لبخند معنی داری نگام میکرد اومدم خیز بردارم ویشگونش بگیرم ک فرار کرد کثافت

*****
+مگه نگفته بودم که همتووون باید برید عمارت هااان؟ چه دلیلی داشت که نرفتید؟؟ نکنه فک کردید فقط منظور من به سهیل و نیسم هستش ؟؟؟
همه خالها و دایی ها سر بزیر فقط گوش میدادن بچهاشون ک از ترس جیکشون در نمیومد
آقاجون:حق استفاده از ماشین ندارید دیگه..باید برید کار کنید تا پول خرجیتون در بیاد...
بعد رو کرد سمت بزرگترها(خالها و دایی ها)بفهمم پول به حسابشون یا دستی بهشون دادید با من طرفید?
بعد آقاجون پاشد رفت توی اتاق مخصوص مطالعش
صدای نفس های راحت همه بلند شد ب سهیل نگاه کردم ک اونم نگام کرد دوتایی زدیم زیر خنده ??
رزا دختر خالم هم خندش گرفته بود با خنده گفت:زهرمار کثافتا بیشوووور نخندید
سهیل لپشو کشید گفت:حرص نخور رضا جون
سهیل ب رزا میگه رضا?حتی وقتی تو گروه خانوادگیمون چت میکردیم رضا می‌نوشت
رزا: ججججججججججججججججججججججججججیغ میکشمت بخدا سهیل
سهیل دست گذاشت رو گوشاش گفت: جیرجیرک جیغ جیغ نکن خوب نیست تا حاق کوچکت و دیدم اه اه حالم بهم خورد
رزا با حرص خیز برداشت افتاد دنبال سهیل
همه از خندع مردع بودیم?
شب خونه آقاجون من و سهیل موندیم
ازون شب ک پانی پیش من بود یک ماه گذشته ولی هنوز هیچی بهم نمیگه گوساله
*****
خسته از دانشگاه رفتیم با تکی خونه امروز دوشنبس تا شنبه کلاس نداریم قرار شد با بچها بریم کوهستون تا عصر جمعه
***
موعامو خشک کردم دم اسبی بستمشون بالا
اواخر زمستونع چون هنوز یکم سوز میاد اونم ما ک قرارع بریم کوه لباس گرم باید بپوشم
رفتم سمت کمد چندتا جاکت گرم و دوتا پالتو و دوستا سویی شرت برداشتم من ک استادم تو کثیف کردن لباس??‍♀
بعداز جمع کردن وسایلام رفتم پالتویی ک عاشقشم خیلی دوست دارم مدلشو
دورنگه سورمه ای بنفش ک قسمت جلو کوتاه بود بعد تیکه ای از همون پارچه دنباله دار دوخته شده شلوار چرم مشکیمو پوشیدم جوراب اسپرت هم پام کردم شال کلاه هم چندتا برداشتم گذاشتم تو چمدونم
رفتم پایین همه آماده بودن ووویی منکه الان از گرما میمیرم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ...زود حرکت کنیم ک الانه نزدیکه نیم رو شم?
همه خندیدن چمدون ب دست رفتن سمت در تا چمدوناشونو بزارن تو اتوبوس
چون تعدادمون زیاده قرار شد با اتوبوس ک مال یکی از پدر بچهاس بریم
رفتم کنار سهیل گفتم:داداششششششکم
با تعجب نگام کرد گفت:هان؟؟؟؟؟
هم خندم گرفت هم حرصم باز با همون لحن لوس

1398/06/07 14:29

گفتم:داداششششششیم
سهیل اینبار زد زیر خنده گفت:مرض کثافت با این لحن لوس چندشت ...اصلا هم خر نمیشم خودت بردار بیار ب منچه منکه نوکرت نیستم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ ..چندش خودتی بیشور ...معلومه ک نوکرمیع?
با دوتا انگشتش بینیمو فشار داد جیغم رفت هوا تا بینیم و ول کرد فرار کرد با جیغ چندتا فش دادمش ک با صدای بلند زد زیر خنده
****
وووووواییی چقدر اینجا باحالع کوها رنگی رنگین بعضی از کوها چند رنگن لایه لایه رنگین اینقدر قشنگ بودن ک چند لحظه مات موندم از این خلقت قشنگ الهی?
رفتیم بین چندتا کوه توی دره واسایلامونو پهن کردیم که یهو صدای داد رزا من و از جا پروند بسرعت جرخیدم دنبال صدا تا ببینم چیشد داد زد تا دیدمش چشام زد بیرون?

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده
#fati??

1398/06/07 14:29

#88

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

روی یه تیکه سنگ ژست خوانندها گرفته بود دستشم مثل میکروفون گرفته جلو دهنش با صدای جیغ مانندی آهنگ میخونه
+اخخخخخخخخخخ دلم بسووووووز وایییییییییییییییییی دلم بسووووووز بستنی می‌خوام من همش هر روز...عاششششششششق نشووووووووو ای دل عاششششششششق شدن خزه جررررررمیری میترکی این جریانا خزه....دوسسسسسست...
با پس سری ک سهیل بهش زد خفه شد با یه ژست خشم ساختگی به سهیل گفت:مگه مرض داری(بعد دوباره ژست خوانندگی گرفت)عر عر مگه مرض داری ..عرعر مغز خر داری....
همگیمون پوکیدیم از خنده سهیل زد پس سرش گفت: آدم شو خره...عر عر نکن زشته?...میترشی میمونی رو دست خاله بیچارم
رزا یه جیغ زد گفت؛خود خرت ترشیدی بیشووور
***
نهار ک خوردیم قرار شد بریم یکم کوه گردی کنیم خوراکی هامونو همراهمون برداشتیم حرکت کردیم
صدا جیرجیرک بین بوته ها گوشمونو کر کردن اه
+ججججججججججججججججججججججججججیغ گرممع
همه سرا یهو چرخیدن سمتم با چشمای وزقی زل زدن بهم
+زهرمار چرا مثل وزق زل زدن بهم همینجوری ترسناکین وای ب الان ک وحشتناک شدید
فرزاد :جون من گرمتع
+جون ب جونت کنم ک اصلا ارزش نداره ارع?
زدن زیر خنده فرزاد هم با خنده گفت: خیلی بیشوری ...هوا ب این سردی تو چجوری گرمته؟?
+بسختی ?
خخخ بدبخت قانع شد دیه هیچی نگفت فقط خندید زیرلب یه زبون دراز بهم گفت
نیشمو براش باز کردم سری تکون داد هیچی نگفت که نگام افتاد ب آرشام ک با پوزخند داشت نگاهم میکرد تا دید نگاش میکنم پوزخندشو پرنگتر کرد روشو برگردوند
ججججججججججججججججججججججججججیغ بزنم لهش کنم پسره الاغ ازخودراضی کثیف بدرک اصلا اینقدر پوزخند بزن ک دهنت یه وری شه الهی?
دیگه قله کوه و فتح کردیم ک از خستگی بچها خودشونو انداختن رو سنگا
از خستگی نالیدن من زیاد خسته نشدم ولی گرما کلافم کرده آخه بگو مجبوری این پالتو گرم و بپوشی?نمیتونم درش بیارم آخه سرده?
پفیلاهاوو پفکارو باز کردیم دایره وار نشستیم با اسکل بازی سهیل و رزا ک فرزاد هم بهشون اضافه شد خوردیم و کلی خندیدیم
***
از دیروز تو کوهیم همه جارو گشتیم دیگه جالب نیست برامون شاید برا بچها باشه ولی برا من دیگه تکراری شد هیچی برا سرگرمی نداریم
....
دور آتش نشستیم ب صدای ترق تروق هیزما ک دارن می‌سوزن گوش میدم خیلی لذت بخشه برام حس آرامش میده بهم که صدای نت گیتار بعد صدای قشنگ رسای ب خودم اومدم

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده
#fati??

1398/06/07 14:30

#پارت89

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

نوید(برادر نگین)چشاشو بسته بود با حس میخوند نگاهم ب دستایی ک با مهارت روی نت های گیتار میرقصیدن موند
چه قشنگ میرنه کثیف آرشام با مهارت خاص خودش برای آخرین بار محکم کوبید ب نت های گیتار صدای بلندی تشکیل داد
دست زدیم براش دخترا ازش خواستن دوباره بزنه و خودش بخونه
یکم ناز آورد آخرش هم ژست گرفت ب آرومی شروع ب زدن گیتار شد
نمیدونی الان اونکه جلو چشماته یه بیماره که خیلی دوست داره
تو نمیدونی چه حالی داره و هیچوقت نمیفهمی چه احساسی بهت داره
عاشق دیوونگی هاته تا تو رو میبینه میلزه
با خودت لج میکنی یا من عشق من بی حدو بی مرزه
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
کارمو بیشتر از این مشکل نکن
روزای خوبمونو باطل نکن
عاشقتم دل دل نکن
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
کارمو بیشتر از این مشکل نکن
روزای خوبمونو باطل نکن
عاشقتم دل دل نکن
این دل دیوونه بسته راه چشمامو
واسه اینه داری میبینی تنهامو
داری میبینی چه دلتنگم دارم بی وقفه 
میجنگم مبادا ول کنی روزی تو دستامو
باشه من میرم قبول تو کجا میخوای بری بی من
باشه من میرم قبول خوب نگاه کن پشتمو مردم چیا میگن
بدتر از این حالمون میشه ولی بهتر نه بازم
هرجوری دوست داری با این قلب من تا کن
خوب نگاه کن حالمو بعد باهام دعوا کن
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
کارمو بیشتر از این مشکل نکن
روزای خوبمونو باطل نکن
عاشقتم دل دل نکن
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
دل دل نکن این دلی که عاشقته ول نکن
خودتو عشقم بی میل نکن آره دل دل نکن
کارمو بیشتر از این مشکل نکن
روزای خوبمونو باطل نکن
عاشقتم دل دل نکن
(آهنگ امیرعلی دل دل نکن)
ووووایییی لنتی چ صدددددایی داره کثااافت کثیف پرچررک?)
دخترا جیغ می‌زند پسرا دس و سوت آرشام ی نگاهی ب جمع انداخت ی پوزخند زد ک نوید زد تو سرگفت :مرتیکه خز
همه زدیم زیر خنده ک آرشام یه چش غرع به فرید زد بعد گیتارش گذاشت کنارش خیره شد ب اتیش
من آخرش ب راز این ک چرا اینقدر یخه و تو خودشه و میفهمم??
فضول هم سهیله من نیستم?
دوساعتی موندیم دیگه خیلی سردمون شد آتش ک نفسای آخرش بود خاموش کردیم
سهیل:بریم دیگه...دو سه روزه

1398/06/07 14:30

اینجاییم تکراری شد برام??
همگی موافقت کردیم وسایلامونو جمع کردیم راه افتادیم بریم

@manootoo_baham_zirbaroon

1398/06/07 14:30

#پارت90

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

+سعید خز تراز این یارو آرشام نبود بزاریش هم گروهی من؟
سعید:نسیم ناحقی نکن خز چیه دیگه؟....یارو جونت از دست اون بیناموس نجات داد
?پوووف چشامو ی دور چرخوندم گفتم:لازم نیست دم ب دقیقه بهم این و بگید می‌دونم خودم چندبار خواستم تشکر کنم حتی نگاهمم نکرد پسره مغرور
سعید شونهاشو انداخت بالا گفت من دیگه کاری از دستم بر نمیاد
+پووووووف توام بابا این یارو هیچ کار نمیکنه حتی حاضر نیس بیاد جلو تا بگه بیا کارو شروع کنیم
+تو چرا نمیری جلو بهش بگی خب؟
راس میگهااا
+خخخخ دیوونه خودت غرورت نمیزارع بری جلو توقع داری اون کوه غرور بیاد جلو
+ایشششششش??
*****
هووووف حوصلم سر رفته اوووهه چه همه اتفاق تو این مدتی که ما اینجا اومدیم افتاد
تعدادی از بچها با ما نمیساختند و نمی‌تونستیم کنار هم آروم بمونیم اقاجوووون ها تصمیم گرفتن ک اونارو بفرستن ویلای مجاور بغل همین ویلا اصلی
(دوستان همه رو بهتون معرفی میکنم که در طول رمان قاطی نکنید اسم ها و شخصیت هارو)
تعداد نوه های آقای منوچهر که پدر بزرگ تکتمه با خود تکتم و برادرش توهان چهارتائن
عمو محمدعلیش دوتا دختر داره پری و پریسا ک ما با هیچ کدومشون نتونستیم بسازیم رفتن ویلا مجاور
عمو محمدحسینش هم دوتا پسر داره ارشا و ارشیا
ارش 22سالشه چهرتن بانمکه و باحاله ارشیا24سالشع فوق دیپلم داره الان هم توی یه شرکت سازنده شامپو گیاهی سرکارع
خانواده هادی که پدر بزرگ آرشام میشه نمی‌دونم ک آرشام تک فرزنده یا خواهر و برادر هم داره بوزینه هیچی بروز نمیدع
ولی با تعدادی ک اینجا هستند با خودش چعارتائن
خاله مهناز آرشام یه دختر از خود راضی مغرور مارموز داره ک از لج من نرفت توی ویلای مجاور ایشششششش
خاله به نازش هم بچه‌اش نگین و برادرش نوید هستن
خانواده خودم ک از همه شلوغ تر و پایه شلوغی و شیطنتیم و من عاششششق تک تکشووونم
دایی کوچکیم (آرشا)ک عشق خودمه الان یک سال و خورده ای یه ک رفته کانادا بیشووور دلم یه کوچولو (تنگ)شده براش
خاله مهتاب دوتا دختر داره که یکیشون رزا خل چل دیونس و متاسفانه هانیه خواهر رزاس☹️
خاله مهراوه هم سع تا بچه داره
آرمینا خل چل دیونه
آوین و آوینا دوقلوئن معنی اسمشون هم آب زلال_دختر پاک
مهناز هم دوتا داره فرزاد تقریبا آرومه خیلی زود ب زود با کسی شوخی نمیکنه
فائزه هم ک یه دختر از خود راضیه بخاطر اینکه کنار من نباشه رفت ویلا مجاور فرزاد هم بخاطر اون رفت بهههتر ایش
دایی مهران گل خل چل خووودم چهارتا بچه دیووونه به تمام معنا داره ک از ترکیه هفته دیگه ای میان اینجا کنار ما تو ویلا

1398/06/07 14:30

باشن آریان شخصیت جالبی داره ب موقعش شوخ و دیونه ولی در ظاهر و خیلی اوقات اخمالو و تخس26سالشه
آیسان اسمش ریشش ترکی فارسیه ب معنی ماه اونم هم چون سنش ب آریان نزدیکه همچنجور اخلاقی داره25سالشه
اما الیکا ورایکا پایه پایه در همه حال درحال خنده و دیونه بازین دوتاشون عین این دقوهان اما یک سال تفاوت سنی دارن 23_22
دایی مهراد چهارتا دیونه مثل من و سهیل داره سپنتا 25سالشع معنی اسمش پاک و مقدس
رسپینا (دختر)به معنی پاییز 24 سالشه
سوشا 22سالشه به  معنی منجی، موعود آخرالزمان دین زرتشت - سوشیانت، نجات دهنده، نام هریک از موعودهای دین زرتشتی که هر هزار سال یکی از آنها ظهور می کند
رستا همسن منه19 سالشه معنی اسمش هم رهایی یافتن رستگار شدن
دایی مهراب هم چهارتا داره ماشاالله هیراد 24 سالشه همه میگن کپی جونی های خود داییع
نیهان 22 سالشه
هومان 20 و نهال هم همسن منه
و اخرین خاله ک عشق منه دوتا بیشتر نداره یکیش علی مذهبی خودمون ک هیچ جوره حاضر نشد بیاد ویلا گفت من می‌خوام با آقاجون و زندگی کنم آقاجون اوایل یکم ناز آورد ولی از خدا خاسته قبول کرد نوا هم 18سالشه تازه مدرسه رو تموم کرده که خاله گفت هنوز بچس برا مستقل شدن و نزاشت بیاد
وووایی ک چقدر حرص خورد ازین بابت و من چقدر خندیدیم بهش?

@manootoo_baham_zirbaroon

1398/06/07 14:30

#پارت91

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

اوووف دوماه دیع باید این پروژه سعید گوسفند و تحویل بدیم الان دوماهه ک منتظرم این عنتر بیاد بگه بشینیم کار کنیم ولی از بس مغروره اصلا پا پیش نمیزاره
هووف رفتم در اتاقش در زدم جواب نداد
چند بار در زدم بازم جواب نداد عع عع نگا این بیشووورو نگا کن الان دیدم رفت تو اتاقشا
درو باز کردم نگاهی سرسری ب اتاقش کردم ک دهنم باز موند?
چقدررر اینجا خوشگله دیوار بغل کلش قفسس ک ب حالت لوزی ک وسط اون لوزی ها یه تخته گذاشته و شمع مشکی گذاشته روش
تمام اتاقش رنگ مشکی بعضی جاهاش آبی روشن در کل محشر بود اتاقش سرم و چرخوندم اون طرف اتاق و ببینم ک نگام رو دستهایی ک دور هم پیچیده بودن موند هههههی این...اینکه دست یه ادمع?
سریع سرم و آوردم بالا ک با دیدن صورت آرشام ترسیدم
+ههههیع?
یه ابروش پرید بالا به پوزخند زد و گفت:خوش میگذره بهتون ک انشاالله؟
+هان؟
پوزخندش بیشتر شد
وا این چرا پوزخند میزنه؟من چرا هنک کردم ؟
+اههههههه‍ههههههههههه
با صدام از جاش پرید و چپ چپ نگام کرد ازین حرکت زدم زیر خنده
با حرص گفت:چیز خنده داری دیدین ؟
یه نوچی کردم که گفت؛چکار داری؟
+هان؟چکار دارم؟من اصلا چرا باید تورو کار داشته باشم؟
یه دور چشماشو چرخوند با حرص گفت؛ د اگه کارم نداری بیخود یک ساعت دم اتاق من وایسادی و دید میزنی ک چی بشه؟
هان؟من دارم اتاق این و دید میزنم نگاهی ب حالت خودم کردم فقط سرم و بردم داخل اتاق بقیه بدنم پشت در توی راهروس و مثل این دزدا فقط سرم داخل اتاقه??‍♀ من برا چی اومدم در اتاق این
صاف وایسادم در و تا ته باز کردم که یهو یادم اومد
+اهاااا یادم اومد
یه تای ابروش پرید بالا با حالت مسخره ای دست زد گفت؛افرین عمو جون صد آفرین ب این هوش بالات...بدو برو برگت و بیار چندتا ستاره بزنم تو دفترت
این بیششششور داره من و مسخره می‌کنه خیلی کثییییفی
پامو محکم کوبیدم تو ساق پاش ک از درد یه دادی زد ووووایییی گرخییدم بیشور این چجور داد زدنیع?
خم شد پاشو گرفت صورتش سرخ سرخ شده بود با حرص نگام کرد آروم آروم چشماش و تنگ کرد
این چرا همچین می‌کنه شده مثل این گاو وحشیا ک پارچه قرمز گرفتن سمتشون
یهو افتاد دنبالم از حرکت یهویش ترسیدم
+ججججججججججججججججججججججججججیغ ...رم کردی یهو چرااا
_تو وایسا نشونت میدم رم کردن ینی چی!
با یه حرکت خاص پریدم رو سقف ماشین سهیل سریع برگشتم سمت آرشام دیدم با چشای گشاد داره نگام می‌کنه زدم زیر خنده ک ب خودش اومد نگاهی به اطراف انداخت بعد یهو اونم پرید رو ماشین ازین حرکت یهوییش جیغم رفت هوا و از پشت سر خواستم

1398/06/07 14:31

بیوفتم
+ججججیغ

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده
#Fati??

1398/06/07 14:31

#پارت92

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

با صدای تقی بعد آخ فرید نگامون چرخید رو فرید ک پخش زمین شده بود
چشام زد بیرون هممون مات مونده بودیم ک نگین یهو منفجر شد?
ههمون ب خودمون اومدیم زدیم زیر خنده فرید نگاهی ب هممون انداخت ب آرشام ک رسید دید داره میخنده کفشش و درآورد پرت کرد سمتش گفت رو آب بخندی بیشرف بخاطر تو خوردم زمین
آرشام با خنده گفت:چرا من !من گفتم بخور زمین؟
_ن خیر ندیده تو نگفتی برا اینکه جلو خندم و بگیرم هی خودمو جمع کردم ک اخرشم لیزخوردم افتادم
ازبس خندیده بودیم دل‌درد شدیم آیسان گفت بریم بیرون دور دور همه موافقت کردیم رفتیم آماده شیم
##
سعید با عصبانیت رو کرد ب دوتامون گفت: ینی چی ؟چرا اینهمه لج بازین شما دوتا...بخدا قسم اگه نقشه و ب من تحویل ندید میندازمتون
من:سعی...
سعید:سعید بی سعید بزرگ شدید یه ماه بیشتر وقت ندارید من بهترین نقشه و از شما میخواهم ینی بهترین شما دوتا باید باشین
آرشام:شک نکن ک من بهترینم
سعید:من ن آرشام ما
یه دور چشماش و چرخوند گفت:اوکی
من:سعید ینی چی ما بهترین باشیم؟
سعید:ینی شنا باید نمره بیست بگیرید و اگه بشین 19/99 افتادید
من با جیغ آرشام با بهت با صدای بلند باهم گفتیم...

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده
#fati

1398/06/07 14:31

#پارت93

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

من با جیغ آرشام با بهت با صدای بلند باهم گفتیم:
من:داری زززززززززززززر میزنی سعید!!
آرشام:چی داری میگی سعید!؟
سعید چپ چپ نگام کرد و خیلی ریلکس گفت:همینکه شندیدین بهترین نمره باید مال شما باشه?
کثافت پرچرک عنتر گوسفند بیشووور *** خر الا..
سعید:هووویی ‌...
+چیع؟
سعید:چیه و مرض...جلو خودم داره فحشم میده
+هان؟ فوشت میدم؟
چشام و ریز کردم ک ببینم چی میگع ک
+نهههههههههه?...نگو ک داشتم بلند بلند فکر میکردم
سعید چپ چپ نگام کرد آرشام زد زیر خنده گفت:حقت بود همشون سعید
نیشمو برا سعید باز کردم ک سعید هم خندش گرفت
سعید زد رو زانوهاس از جاش بلند شد گفت: منتظر نقشتونم
بعد مثل گاو رفت بیرون ب ما دوتاهم اجازه بحث نداد
نگاهی به آرشام انداختم بیخیال لم داده رو مبل با ژست دختر کش مسخرش با گوشیش ور می‌رفت
پوففف مارو باش سعید چجوری ازمون خواسته بهترین باشیم ??‍♀?
منم پس بلند شم برم تو اتاقم کنار این خودشیفته هم نباشم بهترع
_کجا؟
با صداش متوقف شدم نگاش کردم دیدم داره دست ب سینه و ابرو پریده بالا نگام می‌کنه
+ب توچه کجا
اخماش رفت تو هم با عصبانیت گفت:ببین بچه جون با من یکی ب دو نکن حوصلت ندارم الان هم بتمرگ اینجا کار داریم
خودت بتمرگ عمت بچس ب من میگی بچه کثافت بی‌تربیت ببین بزززرگ جووون حوصله قارقار کردنت ندارم خب...تمرگیدن هم کار توعه ...بدبخت بیچاره هیشکی حوصله موندن با تو نداره چشاتو باز کن و ببین همه ارزوشونه با من حتی حرررف بزنن
پوزخندی زد گفت:ببین اینکارت و جبران میکنم
زدم زیر خنده با حالت مسخره ای گفتم:ووووووویی ترسیدم آقا دزده .... نمیگی قلب این دختر زیبا باایسته با این حرفا?..همیشه اینجوری کم میاری تهدید می‌کنی؟?
با لحن سرد گفت:

@manootoo_baham_zirbaroon

پارت کوتاه

1398/06/07 14:32

#پارت94

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

با لحن سرد گفت:هه...همیشه برا خودت رویاپردازی میکنی?
کثیف ب من میگه خیال پرداز
+بب.....
با صدا سهیل حرفم و خوردم
-اهههههههه ببندید دیگه خوردید مخمو از بس مثل دوتا مرغ بیوه قوت قوت کردن
+ایییی بمیری سهیل مرغ بیووه
آرشام بلند شد رفت کنار سهیل یچیزی در گوشش گفت سهیل چشاش گرد شد از تعجب بعد یهو دوتاشون زدن زیرخنده☹️خودتونین اگ ب من فوشیدین
بیخیال اون دوتا خل مغز رفتم بالا تو اتاقم لباسام و عوض کردم ی تاپ مشکی با یه شلوار دامنه ای مشکی پوشیدم موهامم ی وری بافتم انداختم رو سرشونت راستم ای بابا کاغذ a2برای نقشه کشی ندارم ک شاید آرشام داشته باشه اتودم و پاکن اتودیم برداشتم کیف وسایلای ترسیم هم برداشتم(ینی تو کیف خط کش و گونیا و از اینا هستش)از اتاق زدم بیرون آیسان هم همون لحظه اومد بیرون از اتاقش
اتاقش کنار اتاق منه ک قبلا مال فرزاد بود گفت:به به نسی خانوووم
+عق عوق آیسان نیسان ?
تا این حرف و زدم فرار کردم آیسان با حرص افتاد دنبالم من غش غش می‌خندیدم اون با حرص می‌گفت وایسا ی نیسانی نشونت بدم کره خر?
وووایی شلوارم خیلی گشاده همش تو دست و پامه?
چندبار خواستم کله پا شم ک خدا رحم کرد
برگشتم ببینم آیسان هنوز دنبالمه ک پاچه شلوارم رفت زیر پام پرت شدم سمت جلو چشامو بستم و..
+جججججججججججججججججغ


@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده
#Fati???

1398/06/07 14:32

#پارت95

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

+ججججججججججججججججججججججججججیغ
افتادم رو یچیز سفتی چون ب صورت افتادع بودم دماغم بینهایت درد گرفته بود
حتی نای اینکه چشامو باز کنم نداشتم
+خدامرگت بده نیسان الهی خیر نبینی
صدا خنده جمعی اومد سریع چشمام و باز کردم رنگ سبز دیدم وا؟
پارکت خونه مگه سبزه ؟
خاک تو سرت نسی مگه این پارکته این پارچس پارچ..
چچچچی پارچه ینی من افتادم تو بغل یکی ؟؟؟؟
سریع سرم آوردم بالا ک با چهره سهیل روبرو شدم با خنده داشت نگام میکرد
سریع صاف وایسادم محکم کوبیدم تو ساق پاش ک دادش رفت هوا :زهرخر الاغ چرا میخندی
نیشش برام باز کرد برگشتم سمت نیسان زبونمو براش درآوردم همه بچها بودن نشستم کنار آرشام ک چشای همه زد بیرون آخه جا کنار تکتم هم بود برا نشستن
بی‌توجه ب اونا رو کردم ب آرشام ک دیدم با ی تای ابرو پریده بالا داره نگام میکنه? گفتم:چیه تیک داری؟....(ولش کن باو نسی اوفا?) بیا بریم سراغ طراحی والا دیگه وقتی واسمون نمونده
سری تکون داد و گفت:باشه برا ی ساعت دیگه فعلا حالش و ندارم
+باششدد
برگشتم سمت بچها دیدم همشون مثل بز زل زدن بهمون و چشاشون زده بیرون تنها کسی که ریلکس نشسته بود سهیل بود با تعجب ب سهیل گفتم:اینا چ مرگشونع؟
سهیل:والا حق دارن تو این دوماه هخش نقش مرغ بیوه بازی کردید...الان ک مثل دوتا مرغ معقول دارید حرف میزنید باهم اینا تعجب کردن
آرشام:مرغ خودتی بوزینه
+عوی سعیل میام میکشمتا...هی برا من مرغ مرغ می‌کنه
سهیل اومد جوابم بده ک تکی یهو زد زیر خنده با تعجب نگاش کردیم ک نهال گفت:یا خدا همه دیونه شدنا
تکی زد رو زانوهاش بهم نگا کرد خن ش شدیدتر شد
وا چرا ب من میخنده نگاهی به خودم کردم شاید یچیزی و اشتباهی پوشیدم یا اتفاقی افتاده باشه ک این یهویی زد زیر خنده بعد از کلی گشتن دیدم ن هیچی نیست ک این خوش خنده بخواد بخنده ک با صدا تکی دست از گشتن برداشتم
با خنده گفت:نگرد..?نگرد لباست ایرادی نداره..?..یاد اون لحظه ای که افتادی تو بغل سهیل افتادم
دوباره زد زیر خنده
خندم گرفت گفتم : مرض کجاش اینقدر خنده داره ک تو میخندی
تکی:آخه با حالت بامزه ای نگاه کردی ببینی تو بغل کی افتادی?..
+خخخخخخ مرض نخند
نیهان با خنده گفت:آخه فکر کرد نینجلی نجات دهندش شاهزاده سوار پیکان سفیدشه
همه زدن زیر خنده با خنده کفشمو پرت کردم سمتش ک جاخالی داد گفتم:زهرمار ..خودتونو مسخره کنید

###

یه اتاقی طبقه بالا رو اختصاص دادیم ب اتاق کار من و آرشام
ی میز بزرگ برا نقشه کشی و سه تا صندلی چوبی هم برا تشستنمون گذاشتیم وسایلا مورد نیازمونم ی گوشه گذاشتیم
کنار پنجره هم

1398/06/07 14:32

ی قالیچه پهن کردیم برا موقعی که میخواییم رفع ایراد نقشه بشینیم. رو زمین
###
رو ب رو آرشام نشستم منتظر زمان بندی آقام
بعداز رب ساعت سر از برگه آورد بالا خیلی جدی گفت این هم زمان بندی چون وقت نداریم باید فشرده کار کنیم
+اوک
_حالا هم پاش...
با صدای زنگ گوشیش حرفش نیمه موند
_الو؟
-....
_نمیتونم امروز بیام!
-...
_کار دارم باشه برا بعد
-...
کلافه دستی تو موهاش کشید گفت_اک تونستم میام
بعد قطع کرد چندبار دستاشو با حالت کلافه ای کشید رو صورتش یهو از جاش بلند شد
ایش الاغ ترسیدم اینارو تو دلم گفتما??
گفت:پاشو آماده شو بریم بیرون وسایلای مورد نیازمون و بخریم
اینکه کار داشتا بمنچه شونمو انداختم بالا رفتم اتاقم هنوز سوز سرد میاد پالتو پشمیمو پوشیدم کاملا سادس بندش و حالت پاپیون بستم کلاه بافت مشکیمو پوشیدم با شلوار جین مشکی جسبونمو رفتم پایین هرچی نگا کردم کسی و ندیدم اس دادم ب سهیل گفتم بهش میریم بیرون با ارشام .پوتین ساق بلند مشکی پوشیدم همون لحظه هم آرشام اومد جووون بابا چ تیپی زده توله سگ...

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده
#Fati??

1398/06/07 14:32

#پارت96

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

یه کاپشن مشکی با طرحهای ریز سفید نامقارن و بدون ریتم عینک آفتابی هم پوشیده دیوث موهاشم طبق معمول زده بالا شلوار جین مشکی جسبون با کفشهای اسپرت مشکی ک کفی آن ب اندازه س سانت سفییید
ایش دیوث خوشگل
بدون توجه به من زد بیرون کثافت زشت من چرا ب تو گفتم خوشگل بیلیاقت ایش?
رفتم بیرون آقا تو ماشینش منتظر من بود حقشه الان لجبازی کنم منم برم سوار ماشین خودم شم
همینجوری جلوی در وایساده بودم و ک تصمیم بگیرم چکار کنم ک آرشام با حرص پیاده شد از ماشینش گفت:د منتظر گوسفندی گاوی چیزی ک جلو پات سر ببرن؟د بیا سوار شو
اخمام کشیدم توهم ب من تیکه میپرونی کصافت میدونم چکارت کنم دیوص
همه وسایلارو خریدم داشتیم از مغازه بیرون می اومدیم که با صدا ی دختر ک من و مخاطبش گرفته بود وایسادیم
_ای جااااانم چ بهم میایین شما دوتا
هان؟ من و کی بهم میاییم
دختر بانمکیه چشمای مشکی لبای خیلی ناز و گوشتی توپر دماغ کوچیکی چشمای خیلی نایزی داره با اون مژهای بلند و پرپشتش یه چشمکی بهم زد گفت:ماشاالله خیلی بهم میایین چندبار از کنارهم رد شدیم متوجهتون بودم ..دوتاتون مغرور ولی دوست داشتنی
+منظورت چیه ؟ من کی؟
آرشام بی‌حوصله گفت:اگ بحثتون تموم شد بریم من کار دارم
چیشششش: نخیر توبرو من کار دارم
شونه ای انداخت بالا رفت
نگا رفتاااا ?
داشتم ب رفتنش نگا میکردم ک با جیغ این افریته ?از جام پریدم
_وووووایی ایووول
پوکر نگاش کردم گفتم:دقیقا چی ایول
_شما عاشق هم میشین
+خخخخخ دیونه...
_منکه رامیبرم شما عاشق هم میشن تدیگه ب م میگی
اینقدر تند حرف زد ک نفهمیدم چی گفت با تعجب گفتم:هان؟چیشد الان؟
یکم نگام کرد یهو زد زیر خنده زد تو پیشونیش گفت:ببخشید با لحجه حرف زدم...میشه بریم یجا بشینیم؟ من متاسفانه گم شدم?
نگاهی به قد و هیکلش کردم بهش میخورد اول یا دوم راهنمایی باشه گفتم:باشه بریم ی کافه نزدیک اینجا هست بشینیم توهم زنگ بزن ب خانوادت خبری بده بهشون
سری تکون داد با تاکسی رفتیم کافع....

###

+خب تعریف کن بگو بچه کجایی؟
_کرمان
+کرمان؟ چیشده اومدین اینجا برای زندگی یا مسافرید؟
_مسافریم اومدیم جهیزیه برا ابجیم بخریم
+عزیزم مبارکش باشه
یکم از بستنیش و خورد گفت:راستی میشه من ی زنگ بزنم ؟
+مگه گوشی نداری؟
لبخند غمگینی زد گفت:داداشم نمیزازع بگیرم
+واااا
نیششو باز کرد گفت:والاا
زنگش و ک زد گوشی و داد بهم گفت:مرسی..راستی چند سالته؟
+20توچی
_جدددددی من 18 سالمه
بستنی پرید تو گلوم گفتم؛چنننند؟؟؟
زد زیر خنده گفت:چیه بهم نمیاد 18سالم باشع؟تازه من خوبم ابجیم 6سال ازم بزرگتره

1398/06/07 14:32

ولی همسن من میخوره خیلی ریزه میزس
+وووایی خودت ک خیلی ریزه میزه ای ...وای یعنی دو سال بزرگترم ازت کلا?

1398/06/07 14:32

#پارت97

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

اومد چیزی بگه ک یه پسر زد تو سرش با لحجه خودشون گفت:خاک ع ت سرت کج خر کجا رفتی یهو؟...رامیبری چقه دنبالت کشتیم
عع دیدی یادم رفت اسمش و بپرسم?
دختره نیششو باز گفت :رفتم او پارچِوو نگا کردم ورگشتم دیدم نیسن هرچی گشتم ندیدمتون
یارو:خلخو وخی بریم مانی اینا لردن زودی بیا گرمه شلیدیم
دختره:خلخو ت برو من خدافظی کنم میو
پسره سری تکون داد رفت دختر برگشت سمتم گفت:داداشم بود علی
سری تکون دادم گفتم ؛اسم خودت چیه؟
_فاطمع ام و شما؟
+نسیم
_ای جانم چ قشنگع اسمت
تشکری کردم پول بستنی هامونو حساب کردم ک فاطمه با خجالت گفت:شرمنده بخدا..پول بستنی خودمو میزاشتی خودم حساب میکردم
دست انداخته دور گردنش گفتم:نیازی نیست عسلم بریم ک مانی منتظرته
یهو وایساد گفت؛تو لحجه مارو فهمیدی؟
یکم سرم و خاروندم گفتم:راستش یا مانی اینایی فهمیدم
زد زیر خنده گفت پس پیش ب سوی مممانی
وا چرا اینجوری کرد باهم از کافه زدیم بیرون فاطمه یکم نگاه ب پور بر کرد بعد رفت سمت سه مرد و دوتا خانوم ک یکی ازون خانما خیلی ریزه میزس فک کنم خواهرشه ک تعریفش و کرد
تا رسیدیم بهشون فاطی با صدای بلند گفت:زندگیتون اومد‌..خوشومد
علی گفت:عق میگم چرا یهو بو گ..ا اومد مگو این فاطیو اومد
همه زدیم زیر خنده ک فاطی با حرص زد تو بازو علی گفت خیلی کثیفی علی
اونیکی خانمه یکم پیرو شکسته شده معلومه مادر فاطمس آبجی فاطمه رو کرد ب من گفت؛ممنون واقعا ک از فاطمه مراقبت کردین
لبخندی زدم گفتم+کاری نکردم
فاطی برگشت سمتم گفت بزار خانوادم و بهت معرفی کنم
اول گرفت سمت علی دستشو گفت: متاسفانه برادرمه?
علی زد تو سرش گفت:ا خداتم باشه
فاطی زبونش و درآورد گفت:نیس بفهم نیسسس??
علی خواست جوابش بده ک پدرش گفت:ول کنن سرم رفت
فاطی سری تکون داد گرفت سمت خواهرش گفت:زهرا ابجیم همونی ک بهت گفتم
واقعا حق با فاطمه بود خیلی ریزه میزس اصلا بهش نمیخوره بیست و خورده ای سن داشته باشه
زهرا دستش و گرفت سمتم گفت:خوشبختم
+همچنین
بعد گرفت سمت مردی ک کنار زهرا وایساده بود حتما مانی همینه دیگه
فاطی:شوهر زهرا حسین
چشام زد بیرون با تعجب گفتم:فکر میکردم اسمشون مانی باشه
فاطی و علی زدن زیر خنده ک فاطی گفت:ما ب مامان میگیم مانی ?
+خخخ وای چ جالب
بعدگرفت سمت مادرش یا ب قول خودش مانیش گفت:مامانم مریم و بابام محمد
بعد رو کرد ب من گفت :ایشونم فرشته مهربون ک گوشیش و داد بهم زنگ زد و من و مهمون کرد ب بستنی نسیم
مادرش با لبخند گفت:الهی خیر بینی دخترم خدا خیرت بده
پدرش هم ازم تشکر کرد
وایی مگه من چکار کردم ک اینجوری ازم

1398/06/07 14:33

تشکر میکنن؟
##
با هزار بدبختی راضیشون کردم ک بیان برای نهار خونمون زنگ زدم ب مریم جون گفتم تدارک ببینه برای غذا
تو ماشین علی و فاطی از بس کل کل کردن و مارو خندوندن دل‌درد شدم با اینکه بیشترحرفاشونو نمی‌فهمیدم ولی اونایی و ک می‌فهمیدم خیلی باحال بود
##
وقتی رسیدیم خونه همشون دهنشون باز موند تا خونه رو دیدن
فاطی:حرووومتون نسیم چه نازه اینجا
+خخخ مرسی

1398/06/07 14:33

#پارت98

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

مامانش ی ویشگون گرفت ازش ک فاطی ی جیغی زد مادرش چش غرع رفت براش
مامان و مریم جون اومدن استقبال مادر فاطی با خجالت گفت:شرمندتونیم بخدا این موقع ظهر مزاحمتون شدیم
مامان با مهربونی اومد سمتش دستاش و گرفت گفت:این چ حرفیه مهمان حبیب خداست.. بفرمایید
با مریم جون هم احوال پرسی کردن رفتن تو خونه از سرو صورت فاطی کاملا مشخص بود ک داره از فضولی میترکه
+فاطی!
سریع برگشت سمتم گفت:جون
بریم اتاق من هم من لباس عوض کنم هم یکم بیشتر آشنا شیم
مث جت ازجاش پرید گفت:ای قربون دهنت ...بزن بریم
مامان خندید گفت:ماشاالله دخترتون خیلی شاد و سرزندس خدانگهش داره براتون
مامان فاطی هم تشکر کرد ماهم نموندیم بقیه حرفارو بشنویم رفتیم بالا
فاطی با شگفت گفت:خدای من اینجا قصرهههعه?چقدر خوشگله لنتی
+قابلتو ندارع
بادی تو گلوش انداخت و گفت:پس تا آخر این برج خالی کنین اینجارو
زدم زیر خنده گفتم:خیلی زبون درازیا
_اوووووووو کو تا من و بشناسی
لبخند نشست رو لبم کلا این دختر برام شیرین بود خیلی دوست دارم
###
ب سهیل زنگ زدم گفتم ک مهمون دارم بیاد گفت نمیتونه فلا با پسرا می‌خوایم بریم شمال
مامان هم گفت بیاد علی داداش فاطی وهم با خودشون ببرن تا علی اینجا احساس تنهایی نکنه
###
مامان نزلشت فاطی اینا برن گفت باید بیان همینجا چندروزی ک تهرانن آخه فاطی اینا خونه کرایه کرده بودن از وضعیتی ک معلومه ب پول خیلی نیاز دارن برا جهیزیه زهرا
الان دو روزه ک خونه مونن
##
تکی:خب فاطی جون بتعربف ببینم
_از چی تعریف کنم برات خواهرم ??از چی بگم برات انتظار داری چه چیزی از جیب من دراد؟به جز کاغذ سفیده پاره ، خوب آره رفیق
..حرف توشه ، ولی با خودکار سفید
توام مثل منی ، توام کم درد نداری
درد اصلیت اینکه تو همدرد نداری
من کسی نیستم با این زخما دردم بگیره
ولی این اشکها رو کی میخواد گردن بگیره ؟
از چی بگم
تکی با خنده گفت:دهنت سرویس الاغ خیلی باحال بود ?
رو کردم ب تکی گفتم:از پانی چ خبر ؟هرچی زنگش میزنم جواب نمیدع ... دانشگاه هم ک نمیاد
تکی:نمی‌دونم والا معلوم نیس خبر مرگش کجاعه تو این چند روز?
دست فاطی و گرفتم ب تکی گفتم:شب میرم درخونشون ‌..الان بیا بریم فاطی و با بچها آشنا کنم دوست دارم دوست شیطون جدیدم و بهشون معرفی کنم
فاطی نیششو برام باز کرد گفت:بلاشو یادت رفتا?
تکی زد تو سرش گفت:خخخ دیونه گمشو بریم پیش یه مشت دیونه خل چل مثل خودت
فاطی:باشه پس من آماده شم بریم
تکی با تعجب گفت:خوبی ک ...مگه می‌خوای بری بیرون ک آماده شی
چشمکی ب فاطی زدم گفتم آماده شو
مانتو مشکیش و پوشید شال

1398/06/07 14:34

زرشکیش وهم انداخت رو سرش قشنگ موهاش و با گردنش و پوشوند برگشت سمتمون گفت بریم
تکی خیلی تعجب کرده بود ولی هیچی نگفت خب حق داره من کجا و فاطی کجا?
من برام مهم نیست ک تاپ شلوارکی برم جلو پسرا ولی فاطی اوووج بیحجابیش جلو پسرا آستین س ربه?
###
وقتی باهم آشناشون کردم ب ی اخلاق دیگش هم پی بردم ک دربرابر پسرا ناخواسته مغروره و تخس
ایسان ک بغل دستم نشسته بود آروم گفت:الاغه مگه نگفتی دختر شیطونیه و شاده و اله و بله؟
مثل خودش آروم گفتم:هنوزم میگم
آیسان با خنده گفت:خو تو دیونه ای بابا این دختره مثل کوه یخه
خندم گرفت ولی هیچی نگفتم با صدای فاطی سر دوتامون چرخید سمتش
فاطی:سلام آقا ارشام?
آرشام با دیدن فاطی شکه شد گفت:تو همون ؟
فاطی:بله بله من همون پیشگوعم?
آرشام خندش گرفت و با حرفی ک زد چشا هممون زد بیرون????

1398/06/07 14:35