The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و تو باهم 💏زیر بارون ☔

4 عضو

#پارت113

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

ک با دیدن آیسان خشکم زد
بیششششششرف لباسای من و پوشیده هی قر میده فرید هم میخونه هم می‌رقصه همراش اونا دیگه هم از خنده پوکیدن و دست میزنن
هم خندم گرفت هم حرصم ک بدون اجازه رفته تو اتاقم و لباسمو پوشیده
ب چ حقققققی دست ب کمد لباسی من
ججججیغ لبااااااس من و پوشیده الان جر می‌ره
+جججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججججیغ میکشمتتتتتتتتتتت نیسسسسسسسسسسسسسسسسسسان ززززززرد
آیسان با جیغم پرید با وحشت نگام کرد یهو زد زیر خنده زبونی برام در آورد قر کمری داد با ناز دخترونه ای گفت:بهم میاد
خندم گرفت کثافت چ عشوه ای میاد
دیوییدم سمتش گفتم:بهت حالی میکنم بهت میاد یا ن
همه زدن زیر خنده ایسان هم پا ب فرار گذاشت هی من بدو اون بدو من بدو اون بدو سرعتش کم شد در همون حالت با خنده گفت:نسی غلط خوردمممم.....گوه خوردن و گذاشتن برا همین روز کثافت مثل گاو ندو دنبالم قرمز ک نپوشیدم
از خنده ترکیده بودم بچها ک درختارو گاز میزدن
ی لحظه سست شد منم از چند قدمیش پریدم رو کولش ک از ترس دادی زد خودش گورخید?
موهاشو گرفتم کشیدم گفتم :من گاوم هان ‌...
هم میخندید هم از درد می‌نالید گفت:خخخخ ایییی توله وحشییی اییی خخ نکش عمممممممممممه
موهاشو بیشتر کشیدم گفتم:عمه و مرررررررض .. جججججججیغ لباس من و میپوشی حالا
بابا با خنده پهلوهامو گرفت منو از روی کول این نیسان زرد آورد پایین رو ب آیسان با خنده گفت: رو هیچی ن رو لباساش خیلی حساسه حواصت باشه دیگه نپوشی?
مامان نمی‌دونست بخنده یا ن آیسان با تخسی رو ب مامان گفت:دس شما درد نکنه عمه خانوووووووم بخنید ن جون من بخندین
مامان زد زیر خنده ایسان و بغل کرد گفت:با این توله در نیوفت ن حریف زبونش میشی ن حریف زدنش??
آیسان چپ چپ نگام کرد ک تا ته زبونمو براش درآوردم گفتم:الاغک دررررار لباسمو تا جر نرفته ‌...جر بره کشتمت 800 هزارررررتمن پول دادددددم بابتشششش?

####
شب شام بچها خونه ما خوردن بعد باهم
همگی رفتیم ویلا

##

مانتو شلوارمو با تاپ شلوارک ک مثل سرهمیه پوشیدم یقه قایقی و دو تیکس قسمت بالا پارچه راه راه سفید سیاه و شلوارکم قرررمز ی پاپیون از جنس بالا تنه هم جلو لباسمه یا تل هم از جنس دوتاشون برای جمع کردن موهام پوشیدم وسایلامو زدم زیر بغلم رفتم سمت اتاق آرشام.....

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati?♥️

1398/06/07 14:42

#پارت114

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

دم اتاقش رسیدم در زدم منتظر شدم مادمازل بیاد بیرون بعداز چندمین اومد اون هم مثل من وسایلاشو برداشته بود ب سمت اتاق کار رفتیم
تیشرت مردونه مشکی با شلوار ورزشی پوشیده (برای رفع فضولی?)
نشستم رو صندلی نگام ب مقوای بزرگی ک روی میز پهن بود افتاد ک با خطوت سیاه ک روش کشیده شده بود با کنجکاوی نگاه دقیقی بهش کردم ک چشام زد بیرون اینکه نقشس تقریبا نیمی از نقشه کشیده شده رو برگه اما آرشام گفت ک فقط خطوط اولیهو اندازه گیری رو کشیده
با بهت برگشتم سمتش خونسرد نگام میکرد با حرص گفتم:خوشت میاد حرصم بدی??
سعی کرد جلو خندش بگیره موفق هم شد پا رو پاش انداخت گفت:این اوله راه یادت ک نرفته سعید چی گفت
زیر لب اروم گفتم:ن زرزراشو یادمه?

###

ایییی گردنم شکست مدادمم هم نیاز ب تراش داره ترررراششششکم تراشششی کوشی
یکی زدم تو مغزمعیوبم ک این فکرها بیرون بیاد از تو سرم تراش کنار دست آرشام بود گفتم:تراش و بده
سرش هم بالا نیورد کثافت
حرصم و در میاره ایی حرصمو در میاره لبخند کجکولی زدم با آرامش مصنوعی گفتم:آرشام..تراش و بده
نیم نگاهی انداخت گفت:خودت برش دار دستم بنده
هه بجهندم خم شدم تراش و برداشتم ک نگاش افتاد بهم سریع سرش و خم کرد رو برگه اخماش هم رفت توهم نگاهی ب خودم کردم خندم گرفت خط بین سینم مشخص بود?آقا خجالت کشیدن?
تراش و برداشتم مداد و تراش کردم مشغول کشیدن شدم
^_^ دوساعت بعد
دیگه چشام داره تار میشه سرم و تکون دادم ک دیدم بهتر شه بخاطر چاقویی ک خوردم خیلی خون از دست دادم الان هم صدرصد فشارم افتاده بخاطر این همه ساعت سرم و انداختم پایین
ب ساعت نگاه کردم ساعت دو نیم شبه??‍♀
بدون توجه به آرشام ک غرق نقشه بود بلند شدم برم یکم از آب پرتقال بخورم شاید شیرینش یکم حالمو بهتر کنه
تا از جام بلند شدم چشام سیاهی رفت و سرم گیج رفت افتادم رو صندلی صدای بدی داد انگار آرشام فهمید حالم خوش نیست ک صداش و از نزدیکم شنیدم :چیشدی؟ سرت گیج رفت؟
چشام کم کم خوب شدن صورت آرشام دقیقا روبروی صورتم بود آروم لب زدم:چشام سیاهی رفت و سرم گیج رفت
سری تکون داد رفت لیوان پراز آب پرتقال کرد برام آورد مجبورم کرد تا تهشو بخورم?
لیوان و دادم دستش گفتم:بهترم بریم سر کارمون
اخماش و کشید تو هم گفت:لازم نکرده برو بخواب بقیش باشه برا فردا
+اما من ...
_هیس اما و اگر نداریم برو استراحت کن
+خودت چی؟
یکم گردنش و ماساژ داد گفت:یکم دیگه کار میکنم میخوابم
+نوچ یا باهم میریم استراحت یا باهم میشینیم کار میکنیم ...
نگاه عمیقی بهم انداخت سری تکون داد گفت:پاشو برو یکم

1398/06/07 14:43

استراحت کن
بی توجه بهش چرخیدم سمت نقشه مداد و برداشتم خواستم شروع به کار شم دستم و گرفت کشید سمت خودش ک افتادم تو بغلش چشام زد بیرون نگام روی سینه سیسپکش موند کم کم نگام و ارودم بالا روی چشاش ....

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati?♥️?

1398/06/07 14:43

#پارت1
#پارت2
#پارت3
#پارت4
#پارت5
#پارت6
#پارت7
#پارت8
#پارت9
#پارات10


????????????????????????


????????????????????????
تازه واردهای عزیز نیازی نیست این همه برید بالا بزنید روی پارت مورد نظر میاد بالا براتون??

1398/06/07 14:43

#پارت115

نگام روی چشاش موند دیوث چه چشای نایزی داره تو مایه های خاکستری سبز و ابی و طوسی انگار پالت رنگ و پاشیدن تو چشاش من دارم چی می گم الان دارم از ارشام تعریف میکنم ؟؟؟

نگام ی دور دور دستامون ک گره خورده بودن توهم افتاد چشام زد بیرون به خودم اومدم سریع خومو از تو بغلش کشیدم بیرون نگامو همجا چرخوندم جز چشاش با ی شب بخیر سریع از کنارش رد شدم اووووف این بیجنبه بازیا چیه در میارم من انگار برای بار اولین باره ک توی بغل یه پسر رفتم منکه همش تو بغل ارشامو سهیل و ارتی و حتی توی مهمونیا با پسرای اقوام تانگو یا حتی رقصای دیگه هم راحتیم پس این گر گرفتن صورتم چیه بیخی باو عمدی نبود ک

پس جیس بوس لالا

###

سعیل:نسی بخدا بلند نشی موهاتو میکشما

تو خواب باخماری گفتم:گوع نخور ...

یچیزی محکم زد تو سرم ک از ترس جیغی زدم سیخ نشستم ی چشم تا ته باز ی چشم اصلا باز نمیشه ب انگل محیط (سهیل) ☺ نگاهی انداختم ک بالشت و برد بالا محکم کوبید تو سرم کاملا خواب از سرم پرید

+جججججججججججججججججججججججججججیغ میکشششششمت

پا ب فرار گذاشت افتادم دنبالش باصدا بلند غر میزدم و فوشش میدادم

+توله خر جرعت داری وایسا میکشمت کثیف بدقواره مزاحم خواب پرنسسی من میشی عنتر

سهیل از خنده مرده بود ولی واینمیستاد که من بزنمش کثیف رفت سمت نشیمن پشت سر یکی قایم شد با خنده ب طرف گفت: جان داداش جلوشو بگیر هار شده

+من ی هاری نشون تو بـ....

با دیدن ارشام ک با نگاه شک زده با کمی خنده نگام میکنه خفه شدم یهو نگاش سرد یخی شد و زل زده بهم پووووف نگاهمو مث خودش یخبندون کردم لبخند مضخرفی بهش زدم گفتم: صلام ممنون منم خوبم...سهیل بیا زشته پشت کــوچیــــــکتـــراز خودت قایم شی خر

ارشام دست ب سینه شد پوزخندی زد رو کرد ب سهیل ک پوکر داشت ما دوتارو نگاه میکرد گفت : راست میگه داداش برو پشت بـــــــزرگتراز خودت قایم شو

با چشم ب من اشاره کرد سهیل با خنده سرش و گرفت بالا دستاشو ب حادعا گرفت بالا گفت: دیوونه نشم از دست این دوتا صلوات

من: الهم صل...

ارشام:الهم صل الا...

دوتامون همزمان گفتیم سهیل  با حرص گفت مرض و الهم صل الا چه با همهن هماهنگن همش هم مثل دوتا مرغ بیوه می افتید ب جون هم دیگه کار سختیه

بیخیال از اون دوتا رفتم بال تو اتاقم نگام ب خودم توی اینه قدی افتاد خشکم زد نگام از روی انگشتای پام تا روی موهای مثل شیرنر اوردم بالا یه تیشرت خیلـــــــــــــــــــی گشاد با شلوار خیلـــــــــی خیلـــــــــی گشادتر صورتی ک شل و ول افتادن نگام و چرخوندم رو صورتم جججججججججججججججججججججججججججججیغ این چه وضعشه رژم کلا پخش شده حق

1398/06/07 14:43

داش ارشام شکه شه و بهم بخنده کثافت

####

بیحوصله ب مزخرفات سعید گوش میدادم ک با خوندن اسمم توسط گوسفند(سعید) ب خودم اومدم وایسادم منتظر بهش نگاه کردم ک با حرص گفت: خانم رضایی میشه بهم بگین من تا الان داشتم چیکار میکردم و چی میگفتم؟؟

بدون توجه ب مکتنم گفتم: داشتی زر..(یهویی ب خودم اومدم با پت پته گفتم)زر..

سعید ب سختی جلو خندش و گرفت و مثلا جدی گفت: داشتم زر ...؟؟؟ خب بقیش

+داشتین زر..زر...اها داشتین زرت کتاب و درمی اوردین

کلاس رفت رو هوا سعید هم خندش گرفت گفت : برو بیرون رضایی

+عع سع...

سریع با صدای بلند گفت: بیرون

کیفمو برداشتم رفتم سمتش جوری ک بچها نبینن زبونمو در اوردم براش اروم گفتم : داشتی زر میزدی پرچرک کثیف

بعد دوییدم سمت در ک گفت : بعدا باهاتون کار دارم

برگشتم سمتش گفتم: این مشگل من نیست ک کارم داری...در زمن وقت قبلی ندارین سرم شلوغه

1398/06/07 14:43

#پارت116

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

بیشرف من و بیرون میکنه خخخ رفتم تو بوفه ی دانشگاه شیرکاکائو گرفتم منتشظ تکی موندم تا کلاسش تموم شه پانی هم از اونروزی ک فهمید جنسیتش فرق میکنه قید دانشگاهشو زد من و تکی چقدر زدیمش من موهاشو میکشیدم تکی دست و لباساشو بازم قانع نشد ک بیاد عنتر تماس تصویری گرفتم با فاطی بعداز چند دقیقه تماس و برقرار کرد

فاطی:ججججججیغ نسسسی خوبی بیشور بیمعرفت

از جیغش خندم گرفت گفتم:من بیمعرفتم یا تو ک الان ی هفتس رفتی و خبری ازت نیس

با ذوق گفت: داریم کارای عروسی این جلبک و میکنیم

ک همون لحظه پس سری خورد پشت بندش صدای زهرا اومد: جلبک خوتی کثیف

فاطی نیششو باز کرد بعد رو کرد ب من گفت: چه خبر از مجنون(ارشام)

چپکی نگاش کردم ک نیششو باز کرد یهو جیغی زد ک دو متر پریدم

+ای درد بچه چرا جیغ میزنی

فاطی با ذوق گفت:برج چهار عروسی این دوتا زشت پچله

+ایووووووول....

+ججججججججججججججججیغ میکشمت سعید

افتادم دنبال سعید پرچرک اونم پا ب فرار گذاشت درهمون حالت باخنده گفت: مرگ گثیف خب میاس تو هپروت نری

بالاخره بعداز کلی بدو بدو گرفتمش الکی ک این همه سال کلاس ورزشی نرفتم ☺ با حرص موهاشو میکشیدم کثافت  توله قاه قاه میخنده (.)

ارشا با خنده من و از سعید جدا کرد محکم بوسیدتم گفت :وحشی خانوم اروم بگیر

چپ چپ نگاش کردم ک دوتاشون زدن زیرخنده

####

نزدیک عیده و ما قبل از تعطیلات عید باید پروژه(نقشه) رو تحویل بدیم ☹ خییلی کار داریم هنوز تقریبا نیمی از نقشه کامله

####

خیلی جدی ب ارشام گفتم:............

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati?♥️

1398/06/07 14:43

#پارت117

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

خیلی جدی به ارشام گفتم:دو هفته دیگه تا تعطیلات عید نمونده ما هنوز نیمی از نقشه رو کامل نکردیم ..پس بیا دست دوستی بدیم تا تموم شدن این پروزه

ارشام سری تکون داد دستامونو ب هم فرشوردیم گفتم: الان دوستا دوستیم اوکی؟ ☺

اون هم لبخندی زد گفت: دوستیم تا اخر این پـــروژه☺

کثاافت پس چی فکرکردی مجبوریه این دوستی منم تمایلی با تو ندارم بیشور کثیف زشت ایناری تو دلم گفتم

لبخندی زدم گفتم: دوستیــــم تا اخـــــر این پـــــروژه

باهم رفتیم توی اتاق کار مشغول شدیم

###

ارشام: باید بریم عکس از چندتا ساختمان بگیریم

+برای چی؟؟؟

-مگه سرکلاس سعید نمیری؟؟

+اونجلسه ای انداختتم بیرون دیوث

ارشام زد زیرخنده گفت: چرا نکنه پارازیت انداختی؟

پشت چشمی نازک کردم با حرص گفتم: خیر ایشون پارازیت انداختن..

ارشام زد زیرخنده گفت: بله بله حق باشماس مادمازل

نیشمو باز کردم براش گفتم: بله بله همینطوره همیشه حق با منه☺

سری تکون داد گفت پاشو اماده شو بریم چنئتا ساختمون عکس بگیریم

مث خودش سری تکون دادم رفتم توی اتاقم اول یه دوش سرسری گرفتم پریدم بیرون با شونه برقی موهاموشونه زدم و خشک کردم بالا دم اسبی بستمشون رفتم سراغ کمد لباسیم اووووم چی بپوشم ؟؟؟

اها سرهمی نازنینمو میپوشم

سرهمی مشکیمو بیرون کشیدم از کاورش انداختمش رو تخت چون یه کوچلو سوز داره هوا و سرده کت خاکستریم که بلندیش تا رونمه هم برداشتم انداختم رو تخت رفتم راغ کمد شال و روسریهام *-* یه شال مشکی ساده برداشتم رفتم سمت میز ارایشم یکم پنکک زدم ب صورتم یه رز جیگری هم زدم رو لبم برق لبم هم مالیدم روی روژم ک عالــی شدم یه خط چش مشکی نازک هم کشیدم تکمیل شد ارایشم لباسامو پوشیدم فقط کفش مونده ک اونم کفش کالج مشکی خوجلمو پوشیدم نگاهی توی اینه ی قدی ب خودن انداختم بیســت ☺

رفتم پایین ک ارشام روی کاناپه نشسته بود منتظر من انگار صدای پامو شندید سرش و بلند کرد اومد چیزی بگه ک با دیدنم سکوت کرد حرصی نفسشو داد بیرون

نه بابا الکی الکی  لباسامون تقریبا ست هم شده تیشرت مشکی ساده با شلوار کتون مشکی و کفشای ورزشی مشکی یه گرم کن خاکستری هم پوشیده

+ایشششش کی میگه مثل من لباس بپوشی

ارشام ادایی دراورد برام گفت من زودتر اماده شدم پس حتما تو امدی دیدی من اینجوری پوشیدم رفتی ست کردی

زبونمو براش دراوردم گفتم:ارزو بر جوانان عیب نیس...رویا پردازیت حرف نداره

ارشام نگاهی ب ساعت مارک دارش کرد گفت: وقت کل کل با تورو ندارم..جایی کار دارم زود باش

زیرلب اروم گفتم:کم اوردی وقتو بهونه کردی

چپکی نگام

1398/06/07 14:44

کرد گفت: شنیدم چی گفتیا

منم خیلی تخس برگشتم سمتش گفتم: گفتم ک بشنووی

بعد جلو ترا از اون رفتم تو حیاط خواست بره سمت ماشینش ک سوتی زدم برگشت سمتم ک با یه تای ابرومو دادم بالا گفتم: با ماشین من میریم ☺

1398/06/07 14:44

چماشو بازو بسته کرد و گفت: ببین من کار دارم ...تاکارم تموم شد میرسونمت باید سریع برم جایی

شونه ای بالا انداختم گفتم: بله متوجهم ک کار داری اما اینبار با ماشین من میریم ک مثل دفعه قبل توی جاده نزاری بری

پوفی کشید گفت: باشه زود بریم سرخوش رفتم سمت اشین نشستم در خونه رو با ریموت باز کردم تا نشست درو بست گفتم مقصد؟

تا ادرس و داد پامو تا ته گذاشتم روی گاز ک ماشین با صدای بدی از جاش کنده شد ارشام با چشمایی از حدقه زده بیرون نگام کرد

از بین ماشین ها لایی میکشیدم ک ارشام با حرص گفت: یواشتر برو عجله کجا رو داری؟

+فازش ب سرعتشه☺ مگه نگفتی جایی کار داری

-گفتم دارم ولی نمیدونستم که توی دیونه قراره اینجوری رانندگی کنی

زدم زیر خنده گفتم: بیخی پسر من توی مسابقات رانندگی همش اولم ( با شیطنت ادامه دادم) خودت ک یکبار دیدی حتی تورو هم بردم

با حرص گفت: شانسی بود اورنروز حالم خوش نبود

زدم زیر خنده گفتم باشه توکه راست میگش با حرص روشو برگردوند دیگه هیچی نگفته به مقصد ک رسیدیم زدم رو ترمز ک بازهم صدای جیغ لاستیکای ماشین بلند شد ارشام یه نفس راحتی کشید و پیاده شد زدم زیرخنده با صدای بلند گفتم: ترســـــــو
چپکی نگام کرد و رفت سمت ساختمان

@manootoo_baham_zirbaroon

#نویسنده

#Fati??

1398/06/07 14:45

#پارت118

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

وارد ساختمان شدیم از یه کارگری خواستیم مارو ببره پیش مهندس ساختمان رفتیم طقه چهارم ک مهندس و درحال حرف زدن با کارگها دیدیم هی زیرلب با خودم غر میزدم

+ایییی مجبور بودم مشکی بپوشم...همجام خاکی شده...اییی نگا نگا ریده شده تو لباسم...اینجارو نگا سفیــد شده

ارشام چپکی نگاهی بهم انداخت پشت چشمی براش نازک کردم ک حرصی گفت:ســرم رفت...اوف اروم بگیر دیگه

+ایششششششششش باید از صدای دلنشین من لذت ببری بیمصرف

پوکر نگام کرد با حالت لوس مانندی گفت: هانی ...دلنشین جون گلم کمتر زیرلب اواز بخون (صداش حرصی شد ادامه داد) وقـــت نداریم

پشت چشمی نازک کردم براش زیرلب یه لوس بارش کردم جلوتراز اون راه افتادم سمت مهندس جون ☺

یه مرد تقریبا 27-28با کت و شلوار توسی قدش هم ماشالله علمه با رسیدن من بهش نگاش افتاد بهم به کارگرها گفت برن سرکارشون برگشت کاملا سمتمون ک ی نگاهی ب من یه نگاهی بکناریم ک ارشام لوس میباشد انداخت که یهو با ذوق رو ب ارشام گفت:کرخر معلوومه کجایی(همدیگه رو کشیدن تو بغل)رفتی و یادت رفت ی رفیقی داری ک چشم ب راحته

ارشام هم محکم فشارش داد گفت : شرمنده داداش یهویی شد نشد بیام

شرو کردن ب حرف زدن این من بودم هی زرزر میکردم ک کار دارم پنج دقیقه ای همینجوری ب حرفای بیپایانشون گوش دادم دیدم ن قصد تموم کردن ندارم

غر زدم: حاج تهرانی عجله داشتیـــــا انگار

دوتاشون برگشتن سمتم ک با غضب نگاهی ب ارشام انداختم ک دوستش زد زیرخنده گفت: تقسیر منه خواهر شما ببخشید حاجی مارو

خندم گرفت ولی جدی برگشتم سمتش گفتم: ما برای کار دیگه ای اومدیم اینجا

مهندس سری تکون داد رو ب ارشام گفت: داداش کارت چیه تا خانوم نزده مارو

زیرلب جوری ک فقط خودم بشنوم گفتم:اخرش هم همینجوری میشه

مهندسه زد زیرخنده ارشام هم خندش گرفت چشام گشاد شد از تعجب منکه یواش گفتم این دوتا چجوری شنیدن؟؟اصلا بشنون بهتر?

مهندس با دستش مارو هدایت کرد ب ی سمتی تا رسیدیم ب اتاقش بعداز چایی خوردنشون ارشام یه سری توضیحات لازم و داد مهندسه که فهمیدم اسمش میثمه سری تکون داد گفت باشه مشگلی نیست میتونین تو قسمتی ک مهندسا درحال کشیدن نقشه هستن عکس بگیرید و هرجای دیگه ای ک دوست دارید

ازش تشکر کردیم راه سمت دفتر مهندمهندسین زحمت کش نقشه کش خخخخ????

پام گیر کرد ب سیم هایی ک ولو شده بودن رو زمین و..............

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati☃❄️

1398/06/07 14:45

#پارت119

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

پام گیر کرد ب سیم هایی ک ولو شده بودن روی زمین و ب کله شوت شدم توی کیسه ی کچ ?

صدای خنده ی بلند ارشام رفت رو مخم اومد کنارم دستمو گرفت بلندم کرد با غضب نگاش کردم ک چندبار دستشو کشید روی دهنش جلو خندش و گرفت نگاهی بخودم کردم همجام سفید شده از عصبانیت کم مونده همینجارو با تمام مسعولینش رو سرشون خراب کنم به ارشام نگاهی انداختم ک سعی داشت نگاش ب من نیوفته تا نزنه زیرخنده تا بیشتر عصبی نشم کثافت میتونست من و بگیره نزاره بیوفتم با حرص بهش گفتم:من میگرفتی دستات درد میگرفتن؟??

برگشت سمتم لبخند حرص دراوری زد بهم گفت:اره...ن اینکه کوچلوویی ترسیدم بگیرمت خودمم همرات پخش زمین شم?

با جیغ:کـــــــــــع من چــــــــــاقم اره

خون خونموداره میخوره دیوث ب من میگه چاق

ارشام با شیطنت ک تا بحال ازش ندیده بودم گفت: ن دلنشین جاان شما باربی مگه من گفتم چاقی حرف تو دهن من میندازیا

من اگه اینکارت و تلافی نکنم اسمم و میزارم گوزشانس☹بدون توجه به ارشام رفتم با پرس جو سمت شیر اب تا خودمو مرتب کنم

زیرلب غرمیزدم:کثافت خرکارتو تلافی میکنم..(باحرص?)که اگه منو میگرفتی همرام پرت میشدی ارههههه..(دستامو زدم ب کمرم ) یه چاقی من نشونت بد....

نگاه رو کارگرهایی ک با چشمای گرد نگام میکردن موند ای وای زشت شد برای بیشتر زایه نشدنم نیشامو تا ته باز کردم ک بیشتر ب کج و کوله بودن شبیه بود تا لبخند دندون نما??? دیدم همینجوری وایسادن نگاه میکنن با جیغ گفتم: چــــیع نگاه میکنن؟

سری دود شدن ینی اینقدر با جذبم ژون ژون?

با کلی بدبختی لباسامو تمیز کردم ولی چون مشکی رنگ لباسم قشنگ مشخصه منکه عمرا با این لباسا عکس بگیرم رفتم بیش ارشام ک طبقه ی پااین وایساده بود پیش مهندس و باهم حرف میزدن رفتم مهندس تا من و دید چشاش زدن بیرون گفت:چرا این ریختی شدی تو؟?

ارشام زودتراز من گفت: با کله شیرجه زدن تو کیسه ی کج بعد قاه قاه خندید?
ای حرصم گرفت ای حرصم گرفت ولی چهرمو خونسرد نشون دادم با لبخند ارامش بخشی ک خدا میدونه ب چه سختی رو لبم نشوندم?

مهندس قرمز شده بود از خنده

ارشام رو کرد ب من گفت:هانی نگفته بودی عاشق کچی...خوب نبود اینجوری شیرجه بزنیا...میگفتی میخریدم برات

هردوتاشون زدن زیرخنده دندونامو روهم فشردم ک چیزی نگم

با خونسردی ظاهری گفتم:من با این لباسا عکس نمیگیرم

ارشام گفت:مشگله توعه منکه وقت این و ندارم مادمازل برن لباس عوض کنن یا با همین لباس عکس میگیری یا خودم تنهایی عکس میگیرم☺

ک خودت عکس میگیری ی عکسی من نش.نت بدم کیف کنی ارم سری تکون

1398/06/07 14:45

دادم گفتم باشه پس صبر کن برم لباسامو دوباره اب بزنم

با اینکه از حرکات ارومم تعجب کرده بود سری تکون داد و من عقب گرد کردم

کثافت حرص من و درمیاره کم مونده بپرم رو سرش تا میخوره بزنم برگشتم سمتش اومدم چیزی بگم که یهو با دیدن صحنه رو بروم از خنده منفجر شدم??????????.......


@manootoo_baham_zirbaroon

#نویسنده

#Fati??

1398/06/07 14:45

#پارت120

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

با دیدن ارشام منفجر شدم از خنده تمام هیکلش سفید شده الان وقته تلافی زبونیه تلافی عملی خودش با موفقیت انجام شد نیازی نبود من کاری کنم و فسفر بسوزونم

مهندس ک با دهن باز نگاش میکرد ?رفتم سمتش دستمو بردم زیر فکش اروم دهنش و بستم چشمکی براش زدم و زدم زیر خنده که ارشام اییییی حرصش گرفت ایییییی حرصش گرفت خندمو خوردم با هزار بدبختی رفتم سمتش و گفتم: ارشامی جووووونم نگفته بودی اینهمه گچ دوست داری ک خدا از اسمون برات نازل کنه

یکی از کارگرها اشتباهی کیسع کچ و خالی کرده بود پایین ک دقیقا فرود اومدن رو سر کی؟؟ ارشـــــــــام دیدیدینگ?

با عصبانیت زیرلب غرید:حرف نزن?

بعد رفت سمت شیر اب زدم زیرخنده زبونمو براش در اوردم گفتم وای وای ترسیدم

میثم(مهندس)ک ازخنده رو ب موت بود گفت: تو دیگه کی هستی دختر چطور جرعت میکنی با ارشام اینجوری حرف بزنی

برکشتم سمتش گفتم:همینی ک هست

میثم: نمیترسی از ارشام؟

زدم زیرخنده گفتم:مشخص نیس تمام بدنم داره بندری میزنه از ترس...باو ترس کیلویی چنده مگه خوناشامه ک بترسم ازش?

خندید و سری تمون داد و زیرلب مثلا جوری ک من نشنوم گفت:ولوله

ارشام بعداز نیم ساعت دل از شیر اب کند تا ب ما رسید با دیدنش زدم زیر خنده موهاشو تقریبا تمیز کرده بود همه لباساش سفید سفید شدن برا من فقط قسمتی از لباسام کثیف شده

خودمو جدی نشون دادم گفتم: خوب الان ما برای خنده و شادی و دیدن برف بازی ک از طبقه یبالا بر سر ارشام خان فرود می ایند و ایشان را ب یک ادم برفی زشت تبدیل میکند نیامدیم....ایی نفسم رفت

میثم زد زیرخنده گفت: یواش بابا مردی

ارشام با عصبانیت نگام میکرد و هیچی نمیگفت سرم و کج کردم و ادامه دادم:هانی نمیدونستم ایـــــــن همه عاشق کچی که خدا برات اینجوری بفرسته که سوپرایزت کنه...میگفتی میخریــــدم برات?

کم مونده بیاد تیکه تیکم کنه گوشیم و از تو جیبم در اوردم گفتم:حاضری عکسامونو بگیریم

چشاشو بست و غرید: نسیم با عصاب من بازی نکن بریم لبایامونو عوض کنیم

+نوچ من که مثل تو بیکار نیستم ک مادمازل برن لباس عوض کنن یا با همین لباسا عکس میگیری یا تنهایی عکس بگیرم نظرت چیه؟؟

میثم پوکید از خنده زد رو شونه ارشام گفت:جواب های هویه داداشم

ارشام با ارامش مثلا ولی زایه بود ک داره دیونه میشه از حرص و عصبانیت گفت:نسیم تمومش کن بریم??

نمیدونم دلم سوخت ازش یا چون خودم هم همون درد و داشتم اروم گفتم: بزار یه عکسی بگیریم همینجوری برا پروژه نه یادگاری

میثم هم با ذوق گفت: اره اره راس میگه این میشه یه خاطره ب یادموندنی

اشام

1398/06/07 14:46

سری تکون داد گوشیمو دادم دست میثم گفتم سلفی بگیر ستاییمون بی افتیم سری تکون داد گوشی و گرفت رفت چند قدم جلو تر من نیشامو باز کردم ارشام هم خندید عکس گرفته شد

+جججججججججججججججیغ عالی شد

ارشام: برام ارسالش کن
+از طریق چی؟
-وات یا هرچی ک دوست داشتی دیگه
یکم سرم و خاروندم گفتم شمارت و ندارم که
ارشام خندید گوشی و از میثم گرفتم دادم دستش گفتم شمارت و سیو کن سری تکون داد بعداز کمی ور رفتن گوشی و داد دستم ک با چشام زد بیرون???‍♀........

@manootoo_baham_zirbaroon

#نویسنده

#Fati??

1398/06/07 14:46

#پارت121

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

چشام زد بیرون این خودشو عـشقــــــــم*-* ذخیره کرده بیشرف چپکی نگاش کردم ویراش کردم اسمشو گذاشتم انگل☺

نیشمو تا ته باز کردم براش ک مشکوک نگام کرد براش عکسو ار طریق وات ارسال کردم..

از میثم خدافظی کریم رفتیم سمت ماشین ک ارشام وایساد گفت: بده خودم رانندگی میکنم

زدم زیرخنده گفتم چیه ترسیدی لابد اونبار؟

چپکی نگام کرد گفت:نخیر...

با خنده گفتم:پس بپر بالا

پوف کلافه ای کرد نشست تو ماشین کمربندشو بست طبق عادتم پامو تاته گذاشتم رو گاز ماشین از جا کنده شد نگام افتاد ب ارشام با اخم ب رو ب رو خیره شده بود

سرعتم و کمتر کردم با تعجب نگاهی بهم انداخت و هیچی نگفت

صدای زنگ گوشیش بلند شد پوف حرصی کشید گفت:جانم؟

مرض وجانم ن باون پوف حرصیت ن ب این جانم گفتنت ()

ارشام:نمیتونم بیام چندبار بگم؟

ارشام: ای بابا کار دارم باید برم ویلا لباسامو عوض کنم برم ساختمان پژمان!!!!!

ارشام: شب هم نمیتونم بیام بندازش برای تعطیلات عید

ارشام:هرجور راحتین

بعد گوشی و قطع کرد کلافه دستی توی موهاش کشید زدم اهنگ مورد علاقم صداش هم بردم بالا چون ماشین سیستم داره خیلی حال میده اهنگ با صدای زیاد گوش کنیم
«معــین.....ضــد»
تو همه برای منی و من، اگه تو نباشی چه بی کسم…●♪♫
انقده تو خوبی؛ که در عجب!●♪♫
من به گردِ پاتم نمی رسم…●♪♫
بهتره که دورم نشی، ازم●♪♫
خنده هات؛ برای دلِ منه●♪♫
کلِ سرزمینِ وجودِ تو؛ حقِ منه! آب و گلِ منه!●♪♫
با تو بهترم… با تو بهترم…●♪♫
گل فقط برای تو؛ می خرم…●♪♫
حرفِ تو؛ به گوشم میره فقط
من برا عالم؛ همه کرم!●♪♫
همه *** و کارِ دلِ منی…●♪♫
آروم و قرارِ دل منی…●♪♫
با تو خوب و بد واسه من، یکی●♪♫
پاییز و بهارِ دل منی…●♪♫
───┤ ♩♬♫♪♭ ├───
رسیدیم به ویلا رفتم توی حیاط ماشین و پارک کردم پیاده شدیم رسیدیم ب در منتظر شدم اول اون بره تو بعد من ک اگه کسی تو حال نشسته باشه حواسش پرت ارشام شه من در برم خیخیخیخیخی حالا هی من چش ابرو میپروندم ک برو تو هی اون چشم ابرومیپروند ک من برم تو :/

حرص دوتامون در اومد ومو برگردوندم اومدم برم تو ک توی در گیر کردم نگام افتاد ب ارشام دیدم اون هم میخواست بره تو نگاهی ب هم کردیم زدیم زیر خنده پرت شدیم تو حال ک با صدای هییین یکی همونجورخم بودم خشکم زد اروم اروم چشام و باز کردم که همه بچها با چشای گشاد شده و دهن باز زل زدن بهمون سریع مثل جت صاف شدم ک صدای وی وره ای (لرزش)خنده ارشام و شنیدم برگشتم سمتش یواش گفتم چرا رو سایلنتی؟

برگشتم سمتشون ک همونجوری با تعجب زل زده بودن بهمون

1398/06/07 14:46

عصابم ریخت بهم با جیغ گفتم: مرض الاغا چتونه ادم ندیدین؟
سعیل ک کنار نیسان نشسته بود زد پس سرش گفت : بیداری؟
نیسان ب خودش اومد اون هم زد تو سر سوشا ک کنارش نشسته بود سوشا زد تو سر رایکا و...... همینجوری زدن تو سر کناریشون کم کم جو شد جو بازی با مسخره بازی میزدن تو سر همدیگه و قهقه میزدن من میگی با دهن باز داشتم ب خلمغزا با دهن باز نگاه میکردم من و ارشام موقیت جیم شدن و ک برامون جور شده بود جیم شدیم رفتم تو اتاقم نگاهم افتاد ب اینه زدم زیرخنده خخ بدبختا حق داشتن تعجب کنن همجام کچی بود ارشام از من بدتر بود

رفتم حموم دوساعت خودمو سابیدم فک کنم از هفت لایه پوست دو تا کلا گذاشتم برا خودم
موهامو دور حوله پیچوندم حولمو هم پوشیدم پریدم بیرون از حموم یه تاپ شلوارک صورتی خرسکس پشمالو پوشیدم خودمو پرت کردم روی تخت خواب دستمو گذاشتم زیر سرم ب اتفاقات امروز فکر کردم کم کم چشمام گرم شد
......
تا کمر توی نقشه بودم که گوشیم زنگ خورد نگاهی بهش انداختم با ذوق جواب دادم

1398/06/07 14:46

#ادامه_پارات121

با ذوق جواب دادم: ارشـــــــــــــامکم
ارشام با تعجب سرش و از نقشه اورد بالا یه تای ابروش و داد بالا نگاهی بهم انداخت زبونمو براش در اوردم رومو برگردوندم

ارشا:خوبی عشق ارشا

+فدات جونوم...توخوبی؟

ـ خوبم فدات جیگر کجایی؟

+تا کمر تو نقشه

زد زیرخنده گفت : موفق باشی جیگولی

+خخخ فدات.. تو کجایی نمیایی اینجا؟

ـدوست داری بیام؟

با خنده گفتم: ن اصلا نمیخوام قیافه پرچرکت ببینم انرزیم تموم میشه نقشم میمونه رو دستم

زد زیرخنده و گفت:پس درو باز کن

همون لحظه در اتاق زده شد چشام زد بیرون دوییدم سمت در بیازش کردم ارشا با نیش باز داشت نگام میکرد

+ججججججججججججججیغ الاغکم

پریدم بغلش زد زیرخنده

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati???

1398/06/07 14:46

#پارت122

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

پریدم بغلش ک زد زیر خنده بغلم کرد گفت:توله ک با دیدن من انرژیت تموم میشه هان؟

نیشمو براش باز کردم گفتم:تو اینجا ؟اینجا کجا؟

باهم رفتیم توی اتاق آرشام با دیدن آرشا بلند شد باهم دست دادن و سلام و احوالپرسی کردن?

ارشا:خب چکار میکنن؟ ببینم

نقشه رو نشونش دادیم عین این فیلسوفا یک ساعت دقیق زل زد بهش
یهو نقشه رو داد دست آرشام زد پس سر من گفت:این بدبخت نمیدونه توکه می‌دونی از نقشه هیچی حالیم نیس همه نقشهای ایران ک تو مدرسه باید می‌کشیدیم و آرتی کشید برام?
آرشام زد زیر خنده من با حرص گفتم:د مرض داری یک ساعته مثل بز سرت و انداختی پایین دانشمند
بادی تو گلوش انداخت گفت:اینکه دانشمندم شکی نیست ضیفه
طبق عادت همیشگیم تا حرصم میگیره محکم میکوبم تو ساق پا طرف ایییی درد میگیره ایییی درد میگیره??
دادی زد از درد با حرص گفت:توله تو هنوز این عادت سُم پرونی و داری?
پشت چشمی نازک کردم براش
با کلی بدبختی آرشا و از اتاق انداختم بیرون کثافت نمیزاشت کار کنیم با آرشام خیلی خوب شدن انگار دوتا برادرن?? خخخ آرشا بهش میگه برار قلو(ینی برادر دوقلو)?
با آرشام تا ساعت دوازده شب همینجوری تا کمر تو نقشه بودیم
آروم سرم آوردم بالا آرشام با اخمای درهم سرش پایین بود با دقت داشت نقشه میکشید آقا من کرم نریزم نمیتونم حالا یک دو س....
نگام روی دیوار موند اون اوووون اوووون سوووسکه
چشامو بستم: ججججججججججججججججججججججججججیغ ججججججججججججججججججججججججججیغ ججججججججججججججججججججججججججیغ ججججججججججججججججججججججججججیغ
داد آرشام هم بلند شد با تعجب چشامو باز کردم ک دیدم با وحشت داره نگام می‌کنه دو طرف بازوهامو گرفت گفت:چی شده ؟چی دیدی؟
نگام بین چشمای خوشرنگ آرشام و اون چندش(سوسک)در گردش بود ک یهو پرید اومد سمتم جیغ فرا قرمزی کشیدم ک کم از آژیر توی جنگ ک آمادگی برای جنگ بود نبود?
چشامو بستم خودمو پرت کردم تو بغل آرشام با ترس ک صدام می‌لرزید گفتم:نججججججاتم بده دیوث نمی‌بینی دارم آژیر میکشم

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati??

1398/06/07 14:46

#پارت123

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

سرم و محکم توی سینه سفت عضلانیش فشار دادم.ارشام ماتش برده بود دستاشو دور کمرم حلقه کرد ک از فرود ناگهانی جلو گیری کنه

صدای بال زدنش رو مخم بود سرم و اوردم بالا کا با چشمای از حدقه دراومده ی ارشام رو به رو شدم چهرمو مثل پیشی های ملوس مظلوم کردم ک احساس کردم یچیزی روی شونه ارشام نشست اروم اروم نگامو چرخوندم رو شونش که با چندش ترین موجود دنیا رو ب رو شدم

ماتم برد دست و پاهام شل شدن یکمی تکون خورد دیگه نفهمیدم چجوری اژیر کشون خودمو از تو بغل ارشام پرت کردم بیرون و دوییدم سمت بیرون صدای قهقه ارشام بلند شد

پریدم تو سالن این کثیفا با این اژیر هایی ک من کشیدم نمیاس ببینن چ مرگمع ...خب ناحقی نکنم اتاق کار من و ارشام اینقدر از اتاق خوابهای بچها دوره ک اگه اینجا بمبی منفجر شه هیشکی نمیفهمه

اینقدر از سوسک میترسم از اون محمد بیناموس نمیترسم هردوتاشون چندشن با خودم درگیر بودم ک در باز شد ارشام با خنده اومد بیرون حرصی گفتم: نخنـــــــــد

خندش دو برابر شد گفت: شنیده بودم خانوما از سوسک میترسن ولی نمیدونستم در این حد

پشت چشمی نازک کردم براش که با خنده نگام میکرد چپکی نگاش کردم با حرص گفتم: ارشام یکی ازین لگدای معروفمو میخوریا

سری تکون داد گفت: برای امشب بسه

+ن تورو خدا بیا بس نباشه ساعت یکه شبه صب دانشگاه دارم خیر سرم اونم با کی استاد خشیمانـــــی

خندید اروم گفت: اوه اوه خشیمانی از30 نفر27 نفرو میندازه

+هـــــیع چیز دیوثـــــی...(اهاااای??)

ارشام خندید کمرمو گرفت سمت اتاق هلم داد گفت : بیا برو تا زبون کوچیکیت هم معلوم شد بیا برو بخواب

نیشم باز کردم رفتم سمت در اتاقم برگشتم سمتش با تهدید گفتم: وای ب حالت اگه کسی از این جریانات امروزمون خبردار شه بخدا قسم موهاشو با تیغ میزنم

خندید گفت: باشه بابا نیازی نیست تهدید کنی من راز دوستــــــامو ب کسی نمیگم

لبخندی زدم بسرعت چرخیدم برم تو اتاقم ک همونجوری وایساده خوابم نبرده ک .........

 @manootoo_baham_zirbaroon

#نویسنده

#Fati??

1398/06/07 14:48

#پارت124

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

که محکم خوردم توی در صدای خنده ارشام و شنیدم

+ ایـــــی ســرم الهی خیر نبینی پدرخر مگه من توی کثافت گوساله رو باز نکرده بودم

ارشام همچنان داشت میخندید با حرص برگشتم سمتش گفتم کوفت نخند که خندش بیشتر شد اومد سمتم من زد کنار در اتاقم و باز کرد با اجازه ایی گفت دستمو گرفت برد سمت تختم هاج و واج داشتم نگاش میکردم من و نشوند رو تخت دستاشو گذاشت روی شونهام و وادارم کرد بخوابم با تعجب گفتم:چرا اینجوری میکنی

با خنده گفت: کمکت کردم بخوابی تا نزدی دست و پایی از خودت بشکئنی

بیحال خندیدم ازوم زیر لب گفتم: شب بخیر دیگه هیچی نفهمیدم از بس این چندروز بیخوابی کشبدم ک محتاج به دقبقه ب خوابم

.................

*فاطی*

اههههههههههههه خسته شدم والا هی از این مغازه ب اون مغازه جر رفتم باو ایششش یکی دیگه عروسیشه خستگیاش مال منه حالا دارم مثل چیز ذوق میکنم ک عروسیشونها خیخیخی

رسیدیم خونه اولین کاری ک کردم کلر رو روشن کردم همه لباسامو در اوردم مثل ماست پهن زمین شددم اوخیشششششش مامامن چش غره ای رفت برام گفت: وخی بیا برو لباست بدور ایجو مخاب خابیدن نشد کار(پاشو برو لباست و بدوز اینجا نخواب،با خوابیدن کاری انجام نمیشه)

+اووووووووف مانی ول کن ترحضرت عباس خسیم(اوف مامان بیخیال شو تو رو ب حضرت عباس خسته ام)

(دوستان با لهجه مینویسم ک یکم از لهجه شیرین☺ ما بدونین)

با هزار بدبختی از جام بلند شدم رفتم سمت اتاقم که با رفتنم تو اتاق اهم در اومد

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati♥️?

1398/06/07 14:48

 #پارت125

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

با دیدن اتاق اهم در اومد جای پا نیس دیگه اه اه اینام همه خرت و پرتهاشونو ریختن تو اتاق من با حرص شوت زدم زیر لباسای پهن شده ی زمین زیر لب هی غر میزدم

همه وسایلای پخش زمین جمع کردماهنگ هندی مری و گذاشتم شروع کردم رقصیدن برا عروسی ابجیم با دخی خالم رو این اهنگ تمرین کردیم خیلی دوست دارم این اهنگ

زنگ خونمونو زدن مامان جواب داد بعد درو باز کرد بابا و علی نیستن اونا طرض زنگ زدنشون سه تا زنگ طولانیه حسین و زهرا هم تک زنگ میزنن منم خیلی متشخص دستم و میزارم رو زنگ برنمیدارم تا لحظه ای ک باز کنن درو

صدای بچهای خالم از راه پلها میومد اخمام رفت توهم هوووف خاله زینبمه ازش زیاد خوشم نمیاد ورهم اندازه(ینی همه رو بجون همدیگه میندازه)و ب شــــــددددت خسیس ایشششششششش

مانتومو پوشیدم شالم هم انداختم رو سرم از مهدی(پسر خالم که 13 سالشه)زیاد سخت نمیگیرم ک موهام و ببینه هنوز بچس خیخیخی

ب اجبار از اتاق رفتم بیرون لبخندی نشوندم رو لبم گفتم: سلام خوش اومدی

فایزه دختر خالم هفت سالشه من و خیلی دوست داره منم دوسش دارما ولی زیادی لوسه :/

پرید بغلم محکم چسبید من و رو موهاشو بوسیدم با خالم دست دادم

خالم با غر غر نشست: اووووف چقدر گرم شده ننوک

مامان رفت شربت درست کنه منم یه چند دقیقه ای نشستم دبدم اینجوری بمونم حوصلم میپکه و طبق عادت زینب خانم الان وقت غیبت کردنشه از جام بلند شدم بدون هیچ حرفی رفتم تو اتاقم درو بستم قدم اول و برنداشته بودم ک دختر خالم اومد تو اتاق گفت: میخوا چکا کنی؟

+لباسمو بدوزم

لباس مجلسی ک برای عروسی زهرا دارم میدوزم و از پلاستیک بیرون کشیدم نشستم شروع ب دوختن کردم ک گوشی مامان ک مثلا اسمی مال منه پیام اومد عمه فهیمس(فهیمه ک من بهش میگم فهیم)

فهیم«خوبی خار عاروس؟»(خوبی خواهر عروس؟)

من«خوبم تخوبی؟ شطو شد (چی شده) یادی ع من کردی؟»

فهیم«خبر توپی دارم برات خخخخ»

من«شطو شده ؟ خبریه؟»

با استرس ب گوشی زل زدم به گوشی که با لرزیدن گوشی پریدم رو سرش که با دیدن پیام خشکم زد

*نسی*

 

+ایییییییییییییی ارشام از بس راه رفتم جر واجر شدم تورو خدا وللش حالا حتما باید به حرف رفیق خلمغزت گوش کنی

ارشام کلافه دندوناشو رو هم فشارداد درهمون حالت گفت: وااااااییی نسی بخدا کچلم کردی چقدر غر میزنی اههه فردا باید این پروزه کوفتی و تحویل بدیم خب یکم دندون رو جیگر بزار دیگه یکم دیگه مونده

+جججججیغ الان چندمین بارته ک میگی یکم دیگه مونده؟؟؟

ارشام خندید گفت:اها ببین رسیدیم

با ذوق به دور برم نگاه کردم گفتم: ججججدی؟

ارشام  لبشو ب

1398/06/07 14:48

دندون گرفت: گفت: الان میرسیم

وایسادم سر جام این بیشعور من و مسخره میکنه جیغی زدم افتادم دنبالش ک زد زیرخنده پا ب فرار گذاشت

@manootoo_baham_zirbaroon

#نویسنده

#Fati??

1398/06/07 14:48

#پارت126

من⁦??⁩و⁦??⁩تو باهم زیر بارون☔

جیغی زدم افتادن دنبالش زد زیر خنده پا ب فرار گذاشت

+آرشام بهتره خودت وایسی من خودمو خالی کنم وگرنه بگیرمت موهاتو دونه دونه میکنممممممممم

در حالی که میخندید گفت:اره منم خرررر?

زدم زیر خنده گفتم:پس چی فکر کردی شک داشتی کی تو هستی عرعر ?

تو این دو سه هفته با آرشام خیلی خوب شدم اونقدری ک تو سر کله هم می‌زنیم و مسخره بازی درمیاریم دقیقا عین دوتا دوست ?

نگام رو دختر پسری ک در حال لاو ترکوندن بود موند دس از دوییدن برداشتم ک آرشام فهمید مشکوک وایساد گفت:هوی چرا وایسادی یهو؟
با فکری ک تو سرم اومد با ذوق برگشتم سمت آرشام گفتم؛بیا بیااااا

نوچی کرد گفت: خودتی

+جون آرشام نقشه ای دارم برا تو ن برا جوانان باکام دارم

آرشام با تعجب گفت:باکام دیگه چ صیغه ایه؟

برگشتم سمتش با حرص گفتم:خو ادمایی ناکامن ک هیچ کاری تو دنیا نکردن ولی این دوتا بزو ببین دارن از هم کام(بوسه لب?)میگیرن دیگه ????

آرشام زد زیر خنده گفت:ینی دیونه ی این ادبیاتتم

نیشمو براش باز کردم اومد کنارم گفت؛حالا میخوای چکار کنی؟

نقشمو براش گفتم ک از خنده مرده بود گفت:مردم آزار کثیف?

خیلی عادی رفتم سمت دختر پسره گفتم؛ببخشید؟
دوتاشون برگشتن سمتم رو کردم به دختره چشامو ریز کردم گفتم:من احساس میکنم قبلا تورو ...

بقیه حرفمو خوردم که دختره با کنجکاوی گفت:قبلا من و؟

ببنم تو داداش بزرگتراز خودت داری دیگه؟

سرشو تکون داد ک گفتم:رژ زدی اومدی بیرون دیگه ؟

حالت بدی گرفتم گفتم:وای بدبخت میشی می‌دونی چرا؟

با ترس سری تکون داد به نشونه ن ک زدم رو پیشونیم گفتم:داداشت داره میاد اینجا ...راستش من و اون...

بقیه حرفمو خوردم بجاش لبخند خجولی زدم ک دختر مثل جت از جاش بلند شد با وحشت گفت:وای سینا منو اینجوری ببینه می‌کشه منو

ایول اسم یارورو فهمیدم ?

سریع رژمو??در آوردم دادم دستش گفتم:بیا بگیر بزن حتی اگه کاری هم کنی پاک نمیشه لاک لبه?

با خوشحالی ازم گرفتش گفت:ووووای مرسی عزیزم مرررسی?

سرخوش گفتم:خوووواهششش گلم باشه مال خودت مبارکت?تازه خریدمشا ی بار فقط برای امتحان استفاده شده

سری تکون داد گفت:ن عزیزم فدات مهم نیس برام بد دل نیستم

بد دلت میکنم گلم لبخند بجنسی زدم بای بایی کردم گفتم:ب کارتون ادامه بده من سینا رو میکشونم ی پارک دیگه

چشاش برق زد گفت:باشه مممنووووون

یه لحظه دلم ب حالش سوخت اومدم بگم ک نزن ک دستم توسط آرشام کشیده شد بردتم پشت درخت با خنده گفت: این همه فک زدی حالا منتظر نتیجش باش

1398/06/07 14:50

+خخخخخ کثافتتتت مردم آزار

خندید گفت:حرف خودمو تحویل خودم میدی

زبونمو براش در آوردم گفتم:همینی ک هس

برگشتم سمت دختر پسره ک همون لحظه باهم درگیری پیدا کردن(خخخ منظورم همون بوسیدن همو)بعداز چنددقیقه ک گذشت خواستن از هم جدا شن اما....

@manootoo_baham_zirbaroon

نویسنده

#Fati??

1398/06/07 14:50