#پارت134
من??و??تو باهم زیر بارون☔
نگام افتاد ب آرشام که با پوزخند برگشت دستاشو برد تو جیبش رفت طبقه بالا سهیل متوجه رفتنش نشد که گفت:آرشام راس....
برگشت سمتی ک آرشام وایساده بود با دیدن جای خالی سرش و خاروند گفت:جا تره بچه نیس
زدیم زیر خنده همون لحظه یه پس سری محکم خورد تو سرم برگشتم عقب با دیدن سعید نیشامو تا ته باز کردم
##
آه دیشب رفتم خونه مامان خالهارو دعوت کرده بود تا ساعت سه نشسته بودن ایش
رفتم دشویی عملیاتی ک باید انجام میشد انجام دادم رفتم سروقت کمد لباسیم مانتو جلو باز حریر سورمه ایمو با زیرسارافنی جذب مشکیم و انداختم رو تخت شلوار مشکی نود هم پام کردم رفتم سمت میز ارایشم رژ قرمزمو زدم عینک آفتابی هم برداشتم رفتم سمت لباسام پوشیدمشون ....
رفتم دنبال تکی باهم رفتیم دانشگاه….
استاد خشیمانی داریم دوران دبیرستانم این درسوخیـــلی دوس داشتم ولی الان بااین استادداره حالم ازدرسش بهم میخوره دیگه چهارساعت امروز باهاش
خداواقعأبخیرکنه نیم ساعت بود که از کلاس میگذره ما انگار صد سال گذشته سرمو نود درجه به سمت چپم چرخوندم نگاهم به یه پسر بور سفیدی با ابروهای قهوای خوش فرمش توهم بودن انگاراونم خیلی ازاین استادخوشش نیومده نگام افتادروهیکلش وووووای عجب هرکولیه این جناب
رنگ لباسشوباچشاش بیشعور ست کرده طوسی رنگ چشاشو میگم انگارسنگینیه نگاموحس کرده چون برگشت به سمتم نگاه کردتوصورتم یه لحظه بهش خیره شدم بعدخیلی اروم وهمچنین باغرورسرموبرگردوندم وگوش کم کم داشت خوابم میبرد که کلاس تموم شداینقدرخوشحال شدم که نگو بعداز این که استاداز کلاس بیرون رفت یه کش قوسی دادم کتابمو کردم توکیفم با تکی از کلاس بیرون رفتیم روکردم به تکی گفتم بریم ویلا دیگه
گفت:نـــــوچ
باتعجب روکردم بهش گفتم:پس کجابریم؟؟؟
تکتم:الان ساعت دوییه داره دلم ازگشنگی حلقمم میجوعه
خندیدموگفتم:ای شکمو بریم
اون هم خندید رفتیم به رستوران روبه روی دانشگاه که دیدم تقریبأهمه ی بچه های دانشگاهم دارن میان برن اونجا
,دوتایی وارد رستوران شدیم وای اینجا دیگه کجاس قصره یا رستوران یه جای خیـــلی بزرگو دوطبقه و با دیوارهای فیبرکه به رنگ قهوای سوخته بودجذاب ترش میکردگوشه به گوشه میزوصندلی های دونفره بودوبقیه جاها چهاربه بالاوطبقه ی بالاهم همین جوریه دست تکی و گرفتم وبه سمت حیاط رستوران کشیدم وقتی که پاموتوحیاط گذاشتم بوی بهشتواحساس کردم یه لبخندروی لبام جاخوش کردیه حیاط بزرگ وفوقولاده شیـــک گوشه ی راست حیاطویه اتاق چوبی درس کرده بودن که به توسط گل های پیچ پوشیده شده
1398/06/07 14:53