The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و تو باهم 💏زیر بارون ☔

4 عضو

#نهال_128


به ‌طرفش پا تند کردم و با نفس نفس لب زدم
نهال_چی شده؟

دایان_هیس...رادین به هوش اومده...

با حرفش سرم گیج رفت و اشکام روی صورتم سرازیر شد....
نهال_باورم نمیشه....
زن عمو_باورت بشه نهاال...پسرم برگشت....
اشکام تند تند میریخت که دایان لب زد
برو ببینش....اول تو برو...

با حرفش معطل نکردم و به سمت رادین پرواز کردم......

با صدای اتاق نگاهش بهم افتاد....
تو نگاهش خوشحالی و ناراحتی میدیدم....
چشماش انگار داشتن باهام حرف میزدن....

جلو رفتم و دستشو گرفتم...
باصدای لرزونم اسمشو صدا زدم...

نهال_را..دیـ..ـن....خوشـ...ـحالم...کـه هسـ..ـتی...

بغضم با صدا شکست که دستشو پس کشید
رادین_دکـتر....دکتر...

با ترس از داد و بیدادش عقب رفتم و متعجب بهش نگاه می کردم
دکتر و پرستار وارد اتاق شدن
دکتر_چی شده؟

نهال_نمیـ..ـدونم...یهو شروع کرد به صدا زدنتون...

رادین_این خانوم و از اتاق بیرون کنید...
چی میگه...چی میخواد...مزاحمم شده...حرفای بی سر و ته میزنه....

دکتر_نسبتتون باهاش چیه؟

نهال_دختر عموشم ....یک جورایی معشوقه اش....قبل تصادفش باهم بودیم....خودکشی کرد....

دکتر رو به رادین کرد و گفت
این حرفات مربوط به خودکشیه؟

رادین_من چیزی یادم نمیاد....اصلا نمیشناسمش....

با حرفش دلم هری ریخت....یعنی باز فقط ازم استفاده کرد؟

فقط به خاطر نیازش باهام بود؟...ولی پس خودکشیش چی بود؟

با ورود همه تو اتاق از بهت بیرون اومدم...
دکتر تک تک اعضارو بهش معرفی می کرد ولی رادین نمیشناخت....

زن عمو غش کرد با حال رادین...
که بهش سرم زدن
دایان به سمت دکتر رفت

دایان_دکتر حافظشو از دست داده؟


@PeranSs_Ko

1398/05/17 23:59

#رادین_141


بغضش شکست و بلند گریه می کرد
از ته دلش....از عمق وجودش....
گریه هاش دلم و ریش می کرد

سرشو به قفسه سینه ام میفشردم ولی گریه اش شدید تر و صدا دار تر میشد....

نم اشک توچشمم جوشید...
لبمو روی سرش گذاشتم و بوسیدمش...
محکم تر به خودم فشارش دادم

خدایا چی تووجود این دختر گذاشتی که ارامشم و ازم گرفته....
چرا وجودش ارامش منه...

شونه هاشو گرفتم و کمی ازخودم فاصله دادمش...
به صورت گرد و سفیدش که حالا قرمز شده بود زل زدم....

رادین_دلبرنازم...زیبای من!
هرجابری کنار توام...جان جانام تویی...
زیبا تویی...رویا تویی
قسم به جان من...قسـم نرو!

میدونستم وقتی براش اهنگ میخوندم و دوست داشت...

رادین_نریز....هیش...یادته که!
گفتم اینا شیشه عمرمنه....
تازه سر پا شدم...باز جونم و نگیر...
من دلداده توام...هم نفس توام...
عمرمو نگیر...میخوام حست کنم...

نفس بریده لب زد
رفتی ازکنارم اما رفتنت پر ازمعما
گفتمت از عشق و باور
گفتی از نگاه اخر...

رادین_غلط کردم
راحت ازاین دل مرو که جانم میرود...
در کجا روانه ‌شوم صدایت میزنم
جان من رها به سوی تو شد...
نگاه من اسیر موی تو شد...

خواست حرفی بزنه که لباشو اسیر کردم

اشکم بین لبامون عبور کرد و طعم شوری اشک من و نهال باهم ترکیب شد....

نهال بی رمق سرشو عقب کشید که بی هیچ حرکتی فقط بین بازوهام نگهش داشتم و به خودم فشارش دادم
هرزگاهی صدای فین فین کردن دماغش بلندمیشد...

لبخندی روی لبم نشست...
تااینجاش که خوب بود...
دیگه طاقت کش مکش و دوری ندارم....



@PeranSs_KO

1398/05/18 12:14

#نهال_142


نیم ساعتی توبغلش بودم و حسابی عطرشو به ریه هام کشیدم...
تو چشم به هم زدن حس می کردم خوشبختی بهم رو کرده...

خودمو از تو دستاش بیرون کشیدم و به پاهاش نگاه کردم...

رد نگاهمو گرفت....
به سمتم خم شد و پاهاشو تکون داد

رادین_سالمه...پا به پات این پا راه میاد....
ببین منو

سرمو بالا اوردم که با انگشتش به شقیقه اش ضربه زد

رادین_این مغز مثل ساعت کار میکنه....

با لبای تَرم زمزمه کردم
نهال_پـس....ازدست دادن حافظت چی بود
پاهات....ویلچر....

رادین_کدوم حالتی دوستم داری؟
من همونی میشم که تومیخوای....

اشکام دوباره جوشید
نهال_من خودتو دوست دارم ....خود واقعیت...هرجوری که بودی
صادق و باهمون شکل و اخلاق و رفتار...
نه اون چیزی که خودم دوست دارمممممم


رادین_هیـــــــــــــس.....
اروم باش قندکم....ببخشید عمرم
من فقط طاقت از دست دادنتو نداشتم....

نمیخواستم جلوی چشمای من زندگی یکی دیگه بشی...
میفهمی که طاقت ندارم؟

اب دهنمو قورت دادم
نهال_نمیفهمم...نه....چرا اذیتم کردی
من که اون روز اومدم تواون جاده....چون میخواستم زندگی خودت باشم...
توچی میفهمی...؟
عذابم دادی....شب و روز گریه می کردم
عذاب وجدان داشتم که بخاطر اون روشا تنهات گذاشتم و بعدش بادایان نامزد کردم....

با حرفام شرمنده چشماشو روی هم بست که با زاری ادامه دادم
حافظت کار می کرد ولی انگ هر.ـزگی بهم زدی....
یادته؟
گفتی میری توخیابون سرویس میدی...
قلبم شکست....
هنوزم شکسته....بدکردی باهام....
مگه قلب من چقدر طاقت داره؟




@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:15

نهال_143


جوابی بهم نداد....
قطره اشک براقی بین ته ریشش پنهان شد

دلم میخواست سرشو بغل کنم و حسابی اشک بریزم و ببوسمش
بگم دوستش دارم...
ولی غرورم چی؟!.چند بار من کوتاه بیام و من در راس عشق باشم....

با دستم گونه هامو پاک کردم و شالمو مرتب کردم....

بلندشدم و کیفمو گرفتم تو دستم

نهال_از...این به بعد...فقط

رادین_هیییس....لال شو...
حرف از رفتن نمیزنی....بزنی ایندفعه تورو ازاین پنجره میندازم پایین....

نهال_ولی من میخوام یک مدت برای خودم باشم....
فکرکنم....
من ازت دلگیرم....رادین دلگیر!

یهو بلند شد که صدای ترق ترق مبل دراومد

دستشو زیر فکم زد و سرمو بالا کشید
زل زد تو چشمام و گفت
تو فقط مال منی....مــــــن!
توحتی برای یک لحظه بودن برای خودت هم باید ازم اجازه بگیری....
نهالم اذیتم نکن...

"اخ که میمیرم از لفظ
<میم>مالیکتت روی اسمم...."

نهال_در و باز کن!لطفا

رادین_الان که میخوامت....
ازم بیزاری....سیر شدی....
الان که مجنونم....کجا میزاری میری؟!

پشتمو بهش کردم که دستشو دور اندام نحیفم حلقه کرد و سرشو روی شونه ام گذاشت....

رادین_الان که وابستت شدم....نرو....
نهال به جان مادرم دوستت دارم....
توبمون....هرچی بگم رو چشمام...

میخواستم...میخواستم پیشش بمونم...اینجوری بهتر شد...

نهال_چـون...چون که میگی
نمیخوام کاری که باهام کردی رو باهات بکنم
میمونم...ولی نه طبق میل تو...
میمونم کنارت...ولی زیاد نزدیکم نشو...
ازم توقع زیاد نداشته باش....
دوست معمولی باش یک مدت کنارم....

چیزی نگفت که بین دستاش چرخیدم
چشماشو ازم دزدید....

نهال_چی شد؟
قبوله؟

1398/05/18 12:19

رادین_باش...قبوله...
ولی...نمیخوام کسی از وضعم فعلا باخبربشه...
همون رادین فلج که حافظه ازدست داده بمونم....
توهم اینجا باش...لطفا



@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:20

#نهال_144


سه روز از موندم پیش رادین میگذشت....
شبا میرفتم خونه و فردا ظهرش میومدم پیش رادین....

کاری باهام نداشت...به قول خودش فقط میخوا‌ست که کنارش باشم...

امسال باید کنکور میدادم...
تصمیم گرفته بودم که بخونم و یک رشته خوب قبول بشم!

برای چندمین بار فرمول فیزیک و حل کردم
ولی باز نمیفهمیدم....

کلافه کتاب و پرت کردم که با صدای رادین از ترس بالا پریدم

رادین_چی شده

نهال_وای...ترسیدم رادین...
چرخیدم سمتش که دیدم با بالاتنه لخت و یک شلوارک سبز
حولشم سرشونش بود
موهای خیسش روی پیشونیش ریخته بود....

با دو تا لیوان شیر روبه روم نشست

رادین_کجایی نهالک...

نهال_هان...هیچـ..ـجا...

رادین_درسا چطوره....چقدر تا الان خوندی؟

نهال_بد....هیچی...هرروزم تکراری...هیچ پیشرفتی توخوندن ندارم....
الانم فیزیک...توفصل دوم گیر کردم...
هیچ رقمه نمیفهمم....

رادین سری تکون داد و قلپی از شیرش خورد....

رادین_اول بگو میخوای چه رشته ای قبول بشی؟

نهال_مهندسی....مهندس عمران...

رادین_ووووووااااااااااووووووو.....!
پس حسابی کار داری....
برای خوندن میتونم کمکت کنم ولی شرط داره...

نهال_چه شرطی؟!

رادین_امروز میریم شمال...فقط تفریح...
توهم یک استراحتی بکن تا اماده بشی برای خوندن بی وقفه....

سری تکون دادم...راست می گفت...
یک تفریح برای روحیه ام لازم داشتم.




@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:20

#نهال_145


چمدونم و بلندکردم که جواد پیش دستی کرد و چمدون رو ازم گرفت....

جواد_شما بفرمایید من میذارم صندوق...

تشکر زیرلبی کردم و دستی برای عمو و بابا و مامان و زن عمو تکون دادم...
دایان هم سرکار بود...
دلم براش میسوخت...باید حتما باهاش صحبت می کردم...باید می گفتم که حلالم کنه!
دوست ندارم دلش ازمن شکسته باشه....

زن عمو_مواظب خودتون باشیدا....نهال جان وقتی رسیدید حتما خبر بده....

نهال_چشم زن عمو....

با تک بوقی راه افتادیم که رادین خودشو صاف کرد

رادین_اخیش...داشتم نابود میشدم اینقدر توخودم جمع شدم

ریز خندیدم که رادین از تو اینه نگاهی بهم انداخت و چشمکم زد...

رادین_واسا دیگه....نکنه میخوای باما بیای

جواد_ای ضد حال...
بیا بفرما....

ماشینو پارک کرد و با خداحافظی کوتاهی از ماشین پیاده شد

جواد_خوراکی ها هم توصندوقه

رادین_دمت گرم پسر مرسی...
بپر بیا جلو نهالک...

از وسط صندلیا خودمو رد کردم و حالا جای قبلی رادین رو اِشغال کردم

رادین خم شد دستم و گرفت
روی پاش گذاشت و با انگشتش خطای فرضی کف دستم میکشید...

قلبم به شدت خودشو به در و دیوار سینه ام میکوبید....
اخ که رادین با احساسم چه کارا میکنه....

اروم دستمو پس کشیدم
رادین چیزی نگفت....
رادین_کمربندتو ببند....


@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:20

#نهال_146

نهال_بستم...اهنگ نمیزاری

رادین نگاه کوتاهی بهم کرد و اروم لب زد
اهنگم برات میذارم عمرم...
دقت کردی چقدر لاغر شدی؟
چشمات گود شده...این چند روز باید حسابی بهت برسم...
جون تو عمر منه!
کم جون بشی منم ذره ذره نفسام کم میشه...

باحرفاش نفسام منقطع شده بود...
با حرفاش دلم زیر و رو میشد...

رادین_شیشه عمرمن!
نگاهم کن...

به حرفش گوش دادم و نگاهم و دوختم بهش.....

لبخندی زد و بوسی فرستاد....
رادین_عاشق چشماتم...

نهال_عه رادین...حواست به جلوت باشه...

دوساعتی تو راه بودیم و رادین همش داشت حرف می زد و قربون صدقه ام میرفت

مطمئنم بودم الان شدم رنگ لبو...

سیبای خورد شده رو یکی یکی تو دهنم میذاشتم و از طعمش همراه با اهنگ و دیدن طبیعت لذت میبردم....

رادین_هی...به ماهم بده...دلمون میخوادا

عاشق سیب بودم...به طرز بچه گانه ای ظرفمو قایم کردم
نهال_نمیدم...پرتغال میخوای؟

رادین_من سیب میخوام....
نهال_نداریم...
رادین_ازمال خودت بده

ابروهامو بالا انداختم
نهال_نمیدم...
یک تکه دیگه تودهنم گذاشتم که رادین ماشینو نگه داشت و به سمتم خم شد

رادین_نده...منم از سیب خودم میخورم

بعد از حرفش دندوناشو تو لپم فرو کرد اروم گاز زد

نهال_واااااییی نــــــــه!!!!

رادین_اووم جون چه خوشمزس...سیب من قرمزه....هاها....
چشم غره ای بهش رفتم که نگاهش روی لبم خیره مونده

نهال_رادین کار بد نکنی...برو عقب

رادین_میکنم...
تویک حرکت لباشو روی لبام گذاشت



@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:20

#نهال_147


با حرکت لباش روی لبام تنم گر گرفته بود و هیچ مقاومتی نمیکردم.‌.‌.‌.

ناخوداگاه دستامو دور گردنش حلقه کردم و همراهیش کردم.
خیسی لبام روی لباش یک حس امید و شادی رو درونم ایجاد می کرد.‌.‌.
چقدر بوسیدن کسی که عاشقشی خاص و نابه.‌.‌.‌

کمی ازم فاصله گرفت و بوسه کوتاهی گوشه لبم زد.‌.‌.‌

چشمامو ازش دزدیدم و حلقه دستامو شل کردم که دوباره خودشو بهم چسبوند.‌.‌.

رادین_نهال از من خجالت میکشی یا ناراحتی؟
میدونم شاید دیگه بهم اعتماد نداری.‌.‌.‌ولی به خداوندی خدا.‌.‌.‌من دوستت دارم.‌.‌.‌.شریک و یار زندگیم فقط تویی‌.‌.‌.‌.

از هیجان قفسه سینم تند بالا پایین میشد که از نگاه رادین پنهان نموند.‌.‌.

سرشو پایین برد و شالم رو کنار زد.‌.‌.‌

بی حرکت بهش نگاه می کردم که دکمه اولم رو باز کرد و چشم از چشمم برنمیداشت.‌.‌.‌.

اروم سرشو درحالی که نگاهش به من بود پایین برد و جناق سینم رو بوسید.‌.‌.‌


بابرخورد لبش به پوستم نفسم کشدار شد و چشمام بسته شد.‌.‌.‌.

رادین_خوشحالم.‌.‌.از ته دل.‌.‌.‌
خوشحالم که مال منی.‌.‌.‌.هنوزم با وجود من بدنت نبض میزنه.‌.‌.‌
بیا این دوری رو تموم کنیم.‌.‌.‌.دیگه تا ابد و یک روز مال من باش.‌.‌.‌.


لبم و تو دهنم کشیدم و دکمه مانتوم رو بستم که رادین با لبخند برگشت سرجاش و اروم ماشین و راه انداخت

رادین_لبات همیشه مزه خاصی دارن.‌.‌.‌




@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:20

#نهال_148


وارد ویلای اجاره ای که رادین گرفته بود شدم و به دیزاین شیک داخلش چشم دوختم
کوچک بود ولی خاص و مدرن بود...

بالذت به دور تا دورش نگاه کردم
یک اشپزخونه کوچک مشرف به دریا
یه حال چهل متری چوبی با شومینه که صدای جیلیزویلیر کردن هیزمش صفای عجیبی به روح و قلب ادم میداد....
با یک پنجره سرتاسری رو به دریا که الان غروب بود و دریا حس و حال نابی داشت

رادین_دوستش داری؟

باصدای رادین از جا پریدم
به سمتش چرخیدم و به چمدونای تودستش نگاه کردم

نهال_کمرت درد میگیره ها...بزار زمین

رادین شیطون ابروهاشو بالا انداخت و چمدونارو زمین گذاشت

رادین_ای به چشم خانومم...خانوم چشم قشنگم...خانوم ملسم

با خجالت رو گرفتم ازش و باصدای هیجانی گفتم

نهال_اعه رادین...بس کن دیگه

یهو دستاشو دورم حلقه کرد
رادین_چیه خجالت میکشی مثلا؟
اخ که خیلی خوشحالم نهال....دیگه هیچ وقت ترکم نکن...یک ثانیه هم نمیزارم ازم دور باشی


چرا دروغ ته دلم نسیم خنکی رد شد...
مگه میشه کنار همه وجودم باشم...
بدون یک سانت فاصله...ابراز علاقه کنه
تنگ به آغوش بِکِشَتم
مگه میشه دلم نلرزه....
دستم و روی دستاش گذاشتم و محسوس پشت دستشو با لبم لمس کردم

نهال_رادین بهم یک قولی بده...

رادین_من متعلق به توام...
جونم و بهت میدم قول که بماند!

نهال_هیچ وقت رهام نکن...
هیچ وقت بی خبرم نذار...واقعیت و بگو
دوتایی حلش می کنیم...
حل نشد بازم میمونم و با دردت میسوزم!



@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:20

#نهال_149


رادین_چشم امیدزندگیم.‌.‌.

پیشونیش و بهم چسبوند و خیره چشم های همدیگه شدیم.‌.‌.‌.

خدایا دیگه این حس رو ازم نگیر.‌.‌.قول میدم قدرش و بدونم
خدایا از موهبت الهیت توعشقمون قرار بده و بذار حامی هم باشیم.‌.‌.‌.

رادین_توفکری قندک
نهال_دارم ارزوی خوشبختی میکنم واسه خودمون

باحرفم گوشه لبم و نرم بوسید
ازم فاصله گرفت
رادین_برو لباساتو عوض کن بریم دریا.‌.
غروبه افتابِ.‌.‌.ارزومون براورده میشه

...***....***....***...***

پاهامو تواب کردم و بازوی رادین رو چسبیدم

نهال_نری جلوترا.‌.‌.من میترسم رادین
هوا داره تاریک میشه.‌.‌.خطرناکه

رادین_بیا.‌.‌.‌من پیشتم.‌.‌.‌
دستشو دور کمرم محکم کرد و سرم و زیر چونه اش چسبوند.‌.‌.

رادین_ارزو کن.‌.‌.‌
نهال_بلندبگم؟

رادین_هرطوری راحتی عسلم

نهال_فقط یک ارزو دارم.‌.‌.‌.
چه جهنم باشی چه بهشت.‌.‌.‌.‌
هرجاکه هستی مال من باشی.
خدایـــــــــا این پسره که کنارمه رو بذار یک گوشه پارچه هم بکش روش.‌.‌.بگو صاحب داره.

رادین قهقه ای زد و یهو هولم داد تو اب

رادین_ای وروجک من.‌.‌.‌

با نفس نفس سرمو از تو اب سرد بیرون کشیدم که رادین بی معطلی خودشو مثل مار دورم حلقه کرد و لباش مهر خاموشی روی لبام زد.‌.‌.
کم کم سرمای تنم با گرمای عشقمون عجین شد.‌.‌.



@PeranSs_Ko

1398/05/18 12:21

#نهال_150


پتورو رو دور خودم پیچیدم و کنار ‌شومینه نشستم...

نهال_رادین تو دیوونه ای

رادین_اره....تودیوونم کردی لعنتی

لبخندی روی لبم نشست...سرم و به حالت تاسف تکون دادم
نهال_من که میدونم سرما میخورم
حداقل تو برو لباساتو عوض کن بیا کنار شومینه تو مریض نشی بیوفتی رو دستم تو شهر غریب....

با حرفم رفت طرف پنجره و اروم باز کرد

رادین_اتفاقا میخوام مریض بشم...تب کنم شاید پرستارم تو باشی

نهال_رادین ببند اون پنجره رو توروخدا
جفتمون مریض میشیم

تخس ابروشو بالا انداخت که با حرص پتو رو روی زمین انداختم و به سمتش رفتم
پنجره رو بستم و لباسای خیسش چنگ زدم

نهال_درمیاری یاخودم دربیارم...

با حرف خنده شیطانی کرد
رادین_دربیار....من خستم...مرسی عسلم
یک مشت و مالی هم بهم بده دمت گرم
دیگه زن زندگی میشی

چشم غره ای بهش رفتم
نهال_پاشو برو تو حموم من میرم برات لباس بیارم
تنت پر از شن شده....بدو

رادین_بوس...بوس بده بهم

نهال_الان کثیفی

رادین_من هرجوریم باشم باید بهم بوس بدی
از اون بوسای هات و لوندت...چشمات خمار میشه



@PeranSs_Ko

1398/05/18 13:08

#نهال_151


رو ازش گرفتم و به سمت اتاق رفتم که صدای قدم هاش نشون میداد که داره پشت سرم میاد ....

بی توجه ای بهش وارد اتاق شدم براش لباس اماده کردم و روی تخت گذاشتم....

نهال_اینم لباسات عزیزم....برو

رادین یک ابروش و بالا انداخت
رادین_یابوسم و میدی یا میای حموم ....

نهال_راااادین

رادین_رادین قربون لپای قرمزتت بشه....

نهال_لوس

خندید و وارد حموم شد
منم با لبخند عمیق به سمت اشپزخونه رفتم و دو تا لیوان نسکافه اماده کردم
کیک دوقلوهای کاکائویی که توراه خریده بودیمم بازکردم و گذاشتم تو بشقاب

نسکافه هم فعلا خالی نکردم تو لیوان وگرنه خنک میشد....
دیگه هوا تاریک تاریک بود....

تمام برقای خونه رو روشن کردم که صدای تق در اومد ....

نهال_عافیت باشه عشقم...بیا کنار شومینه

خوراکمون و توسینی گذاشتم و از اشپزخونه خارج شدم که نگاهم به رادین افتاد
پشت به من نشسته بود
با اور کت قهوه ای....

نهال_جایی میخوای بری رادین؟!

جلو رفتم که بادیدن فرد مقابلم با وحشت جیغی زدم و سینی از دستم ول شد....




@PeranSs_Ko

1398/05/18 13:08

#رادین_152


باصدای شکستن و جیغ با وحشت از حموم بیرون پریدم و با هول و ولا حوله رو دورم پیچیدم

از اتاق بیرون زدم که بادیدن مرد غریبه ای که بازوهای نهال و گرفته بود و وحشیانه لباشو میبوسید گر گرفتم

نفهمیدم چی شد به سمتش حمله کردم و عقب کشیدمش....
چون حواسش به پشتش نبود و حضورم کاملا غافلگیرانه بود نتونست خودش و کنترل کنه

به شدت روی زمین افتاد که با پام لگدی به پهلوش زدم و خواستم لگو بلدی روJ حواله صورتش کنم که نگاهم تازه بهش افتاد....

پام روی هوا موند....اون اینجا چیکار می کرد...

کنارش زانو زدم که صدای ضعیف نهال به گوشم رسید

نهال_رادین توروخدا کاری نداشته باش باهاش....
همش تقصیر خودمه...نباید سر لجبازی با احساساتش بازی می کردم ....
دایان توروخدا حلالم کن....

دستم و زیر فک دایان گذاشتم و سرش و بالا کشیدم....

رادین_چجوری اومدی اینجا؟ازکجا پیدامون کردی

دایان_مهم نیست...مهم اینه صدای قلبم از کجا بیاد...هرجا باشه میرم سمتش....


رادین_خفه شو....تو برادرمی...نمیخوام بهت بی احترام کنم دایان...نمیخوام حرمت چندساله برادریمون بره زیر پام....
وگرنه به خداوندی خدا اتیشت میزنم چشمت دنبال ناموس من باشه



@PeranSs_Ko

1398/05/18 13:08

#نهال_153


دایان بلند شد و بدون توجه به رادین لباسش و مرتب کرد

به سمتم اومد و روبه روم ایستاد

رادین_دایااان....

دایان_نهال این رسمش نبود...

اشاره ای بهم کرد و بعدهم به رادین نگاه کرد
دایان_حموم واجب بودید انگار....
همش فیلم بود؟
حافظه پاک شده!پای فلج شده
همش فقط فیلم بود نه؟


نهال_نه...دایان بزار توضیح بدم

دایان_نمیخواد...به من چه...دیدنیارو دیدم
فقط یک سوال دارم....من چه خطایی کردم که اینجوری سوزوندیم....مگه کم عاشقت بودم؟
مگه گذاشتم خار به پات بره؟
حاضر بودم صدتا خار توچشمم بره ولی یکی توپای تو نره

اما توچیکار کردی ....رهام کردی...
رفتی دنبال دل خودت...دل من مهم نبود؟


به اینجا که رسید بغض کرد...برق اشک توچشمش اتیشم زد....

ناراحت بهم زل زده بود

دایان_حرفی نداری نه؟...باشه
خوشبخت بشی....
خواستم بگم من دارم برمیگردم لندن...
اومدم خداحافظی کنم با قلبی که پیشت جامونده....

بعد هم کاغذی رو روی زمین انداخت

دایان_بعدا میتونی بخونیش...تنهایی

عقب گرد کرد و به سرعت ازخونه بیرون زد

نهال_رفت...برو دنبالش رادین...برش گردون...

رادین_ولش کن...بذار باخودش کنار بیاد
نهال_راااادین...حالش خوب نبود

رادین_بیخیال نهال

از حرص جیغی زدم و خودم دنبالش دوییدم
چراغ ماشینش روشن شد که دستم و براش تکون دادم و اسمش و صدا زدم

نهال_دااایان صبرکن



@PeranSs_Ko

1398/05/18 13:09

#نهال_154


دستم و محکم روی کاپوت ماشینش زدم که سریع پیاده شد

بارون شدت گرفته بود که تو کمتر از یک دقیقه خیس از اب شدم

نهال_کجا میخوای بری تواین هوا

باحرفم سرش و بالا گرفت
دایان_اسمونم به حال من گریه میکنه...

نهال_مگه عزا داری اخه...نکن توروخدا اینکارا رو
بیا بریم تو...

دایان_نمیام....هرکاری داری همینجا بگو

یک قدم جلورفتم و دستم و روی دستش که روی در ماشین بود گذاشتم

نهال_به خاطر من بیا...

بادستش دستم و گرفت
با لمس دستم یک جوری شدم...استرس به جونم افتاد
نمیخواستم حالا که رابطه من و رادین مثل سابق شده باز خراب بشه

لبخند مصنوعی زدم هرچند زیاد مشخص نبود
نهال_بیا بریم تو...سکوت علامت رضایت است...

بدون حرفی دنبالم راه افتاد و وارد خونه شدیم که چشمم به رادین افتاد

جلوی شومینه با حولش نشسته بود و سرش و بین دستاش گرفته بود....

نهال_بشین اینجا تا ازلباسای رادین برات بیارم....

دایان دست از نگاه کردن برنمیداشت...
دایان_خودتم خیسی...

نهال_الان لباسام و عوض میکنم...

به سرعت وارد اتاق شدم و لباس خشک پوشیدم
یک دست لباس رادین هم برداشتم روی تخت گذاشتم...
در اتاق رو باز کردم و در حالی که موهام رو بالا سرم میبستم گفتم
نهال_دایان جان لباس برات گذاشتم بیا عوض کن....
مسیرم و به سمت اشپزخونه تغییر دادم
میخوام جو رو امشب عوض کنم
امشب برای همیشه باید تکلیفمون مشخص بشه....

تو حال خودم بودم که نرم گردنم بوسیده شد
وحشت زده چرخیدم که بادیدن چشمای سرخ و نم دار رادین جا خوردم...



@PeranSs_Ko

1398/05/18 13:09

#نهال_155


رادین_نهال تنهام نذار....توحق انتخاب نداری
تومال منی....ماال من....
هی دستاش دور کمرم بیشتر و بیشتر میشد....
از درد پهلوم اخی از بین لبام بیرون اومد که لبای اشکیش و به لبم چسبوند
چندین بار پشت هم بوسید....

نهال_له شدم...ای...توروخدا برو عقب

رادین_ببخشید...

نهال_من فقط عاشق توام...اگر روزی نگفتم عاشقتم...با دیدنت قلبم نلرزید...اون موقع بدون من مردم...
تو فقط مرد منی...

با هرکلمه حرفم اشکش روی گونه اش میچکید
تا حالا رادین رو اینجوری ندیده بودم...

نهال_توروخدا گریه نکن...تومردی

رادین_نیستم...غرورم تویی...غیرتم تویی....وجودم تویی...نباشی تا میشم....کمرم میشکنه...قلبم نمیزنه...
تونباشی ضعیفم...مثل الان....نهال یک بار ازت دست کشیدم و نتونستم
به خداوندی خدا نمیتونم نداشته باشمت...

نهال_میدونم شاهزاده من....یادته؟
کلمه برات اشناست؟

بین گریه اش خندید و لب زد
پرنسس من....

دایان_میشه یک لیوان اب بدید

با صدای دایان هول کرده از رادین جدا شدم...

دایان بی حس بهمون نگاه کرد و به طرف کاناپه رفت....

رادین_بهش بگو من و میخوای
بگو عاشق منی...اصلا چرا نگهش داشتی...

نهال_زشته رادین...اون غریبه نیست
دایانه ها....حالش خوب نبود....

رادین_میرم لباس بپوشم برگشتم این و دَکش کرده باشیا...

وقتی بحث عشق پیش میاد این پسرا مثل دوتا بچه پنج ساله تخس میشن که میگن این ماشین و عروسک مال منه...
قضیه امشب هم همینه...این دوتا سرمن تخس شدن....کاش هیچ وقت به اینجا نمیرسیدیم



@PeranSs_Ko

1398/05/18 13:09

#نهال_156


سینی نسکافه و شکلات روی میز گذاشتم و مبل رو به رویی دایان نشستم....

دایان چشم از صورتم برنمیداشت....حس می کردم از خجالت و مؤذب بودن عرق شرم از کل بدنم چکه میکنه ....

باناخنم بازی می کردم که صداش توجهم و جلب کرد

دایان_نهال...

نهال_بله
دستمال و به سمتم گرفت که سوالی نگاهش کردم
لبخندی چاشنی صورت بی حسش کرد و دستمالو روی لبم گذاشت

دایان_چرا خودت و زخمی میکنی...من حاضر نیستم یک تارموت کم بشه....

رادین_منم بودم همچین چیزی برای زن داداشم میخواستم....
ایشالا خار به پای زن داداش اینده ام نره....چخبر دایان...کار و بارت اوکیه؟

رادین درست کنارم نشست و دست دایان و پس زد
دستمال و روی میزگذاشت
با دستش چونه ام رو گرفت و به سمت خودش چرخوند

بعد ازچندثانیه لباشو حصار دور لبام کرد و با میک محکمی عقب رفت...

میدونستم صورتم قرمز شده
ازخجالت بدنم روی لرزه افتاده بود

رادین_دیگه خوب خوب شد!

دایان_خوب شد؟یک نگاه به قیافش بکن
برات متاسفم رادین...ناموس تو ناموس منه
حداقل جلوی من اینجوری رعشه به تنش ننداز
صورتش و نگاه...شده قرمز...داره ازخجالت جلوی من اب میشه
شعورت درهمین حده رادین؟
برات متاسفم....
لیوان نسکافه رو برداشت و به دستم داد که زیر لبی تشکری کردم



@PeranSs_KO

1398/05/19 21:07

#نهال_157


دایان_نوش جان زن داداااش...
زیرچشمی بهشون نگاه می کردم
انگار با چشماشون برای هم خط و نشون میکشیدن ....

قلپی ازنسکافم خوردم...
بادستم لبم و لمس کردم....خراشیدگی لبم مشخص بود...

نهال_میشه چیزی بگم؟
دایان_شما چیزها بگو...بفرما

رادین_بگو خانومم...

به جفتشون چشم غره ای رفتم و لب باز کردم تا چیزی بگم که گوشی دایان زنگ خورد...

دایان_ببخشید...

بعد ازحرفش به طرف خروجی رفت تا جواب گوشیش و بده
نهال_رادین خیلی کارت زشت بود
میدونی چقدر خجالت کشیدم

رادین_خجالتتو قربون....فدای شرم و حیای نگاهت بشه شوهرت

پشت چشمی نازک کردم
نهال_شوهر ندارم که

شونه هامو گرفت....بهم نزدیک شد
رادین_من برگ چغندرم؟

باخنده سرمو عقب کشیدم
نهال_نه ولی خب باید انتخاب کنم
اخه دو تا ازاین چغندرا موجوده که باید انتخاب نمایم....



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:07

#نهال_158


حرفم انگار به مزاقش خوش نیومد و با دست سیلی ارومی روی پام زد

نهال_حق انتخاب ندارم یعنی؟

رادین_نخیر...شما حق انتخاب نداری
فهمیدی؟

سرتق سرمو بالا انداختم که زیر لب گفت
الان حالیت میکنم
تو یه حرکت دستاشو زیر زانوهام انداخت و بلندم کرد
وارد اتاق خواب شدیم که در و قفل کرد
روی تخت انداختم و روم خیمه زد...

نهال_عه رادین...الان دایان...
نذاشت جملم کامل بشه که لبامو بین لباش گرفت و عمیق کام میگرفت....
هرازگاهی هم گاز ریز ازلب پایینم میگرفت ...

کم کم دستش رفت زیر لباسم و بدنمو لمس کرد

نفس کم اورده بودم...روی بدنم حساس بودم و به شدت قلقلکی...
حالا لبام اسیر بود و تنم بین نوازشای اروم رادین اسیر بود...

هم بی قرار بودم هم نفسم بند اومده بود...

با شدت سرم و به سمت مخالف کشیدم که رادین باچشمای خمار سرشو عقب کشید

رادین_جونم پرنسس من...

نهال_وحـ...ـشی ار..وم...نفـ.سم بنـ..ـداومـ...د.

رادین_من فدات بشم اخه....دلبری بخدا....
هیچکس برام به دلبری و دوست داشتنیه تو نیست



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:07

#نهال_159


بعد ازحرفش لباسم و ازتنم دراورد و دستاش روی هݪ..و های بالات نه ام نشست...

فشاری بهشون داد که ضعف رفتم و اهی ازبین لبام خارج شد...

این کارم رادین و وحشی تر کرد که با دهنش به جونم افتاد....
دیگه حوا‌سم نبود که دایانی اون پایین نشسته...
اه و ناله ام کل اتاق رو پرکرده بود....

رادین_جانم...فدای صدای نازت بشم...
صدات جادوم میکنه....

کم کم لخـ...ت شدیم ....رادین بین پاهام نشست و بادستش بدنم و ماساژ میداد که پاهام و دور کمرش حلقه کردم...

نهال_رادینم...

رادین_جونم...

نهال_دوستت دارم!

لبخندی زد و کامل روم خم شد و لبش استخون تره قوه ام رو لمس کرد
همزمان خودشو بیـ..ـی ن پام تنظیم کرد و.....

بالـ.ذت اه بلندی کشید و کنارم دراز کشید
رادین_توبی نظیری عزیزم....



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:08

#نهال_160


با برخورد نور توچشمم اروم لای پلکام رو باز کردم ....
صدای موج دریا به گوشم میرسید...
چقدر لذت بخش بود اینجوری بیدارشدن...

خواستم بلندبشم که دست رادین ماحکم تر دور کمرم پیچید....

رادین_کجا...خوابم میاد

نهال_جیش دالم...
رادین_جیشتو قربون

نهال_عه بی ادب...

رادین_بخواب....توبری ازبغلم خوابم میپره

نهال_وای رادین الان میریزه...

یهو دستشو بین پام برد
چون لخت بودم مستقیم دستش روی اون جام بود

ازبرخورد دست داغش حالی به حالی شدم

رادین_بیا...جلوشو گرفتم جیشت نریزه...
بخواب

کلافه پامو بهم فشاردادم و خم شدم به سمت رادین
گازی از گوشش گرفتم که دادش بلندشد

نهال_حقته

رادین_حقمه؟یادت رفته دستم کجاست؟



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:08

#نهال_161


خودمو عقب کشیدم ولی دیرشده بود...
دوتا انگشتش رو داخـ...لم کرد
جیغ بلندی زدم و پاهامو محکم قفل کردم

رادین شیطون چشمکی زد و شروع کرد به حرکت دادن انگشتش

ضربه ای به در اتاق خورد بعد ازاون صدای دایان

دایان_چی شده؟
نهال خوبی؟

رادین_چیزی نیست داداش...نهال سوسک دیده
الان میایم بیرون

با نفس نفس به بازوی رادین چنگ زدم
نهال_بس کن رادین...بیار بیرون...اخ

رادین_ای جونم....نهال خیلی خوبه که مال منی
خماری چشمات...نفس نفس زدنات...خیس شدن بی ن پ ات مال منه...

بعد از حرفش دستشو بیرون اورد و سمتم اومد
شقیقه ام رو بوسید و موهام رو پشت سرم انداخت....

رادین_برو کاراتو بکن اماده شو بریم بیرون

نهال_اول باید حمومم کنم...

رادین_چرا که نه عزیزم...دوتایی!

نهال_وای نه توروخدا...
ش
رادین بلندخندید و از روی تخت بلندشد
رادین_شوخی کردم

رو ازش گرفتم...لخت بود...هنوزم ازش خجالت میکشیدم....
ملحفه رو دورم پیچیدم و وارد حموم شدم....

شیراب رو باز کردم و تا وان پربشه بدنم روی کفی کردم...


@PeranSs_ko

1398/05/19 21:08

#نهال_162


بعد از شستن حسابیه خودم تن پوشم رو پوشیدم و بیرون اومدم...

موهای خیسم و دورم ریختم
عادت داشتم بعد ازحموم اول استراحت کنم بعد لباس بپوشم...
ولی الان باید میرفتم پایین....

سریع شورت و شلوارم رو پوشیدم
موهامو یه طرف ریختم و سوتینم رو پوشیدم ولی نتونستم ببندمش....

سرم و از لای در بیرون بردم و باصدای تقریبا بلندی رادین و صدا زدم.....

صدای در خونه که به گوشم خورد ادامه دادم
نهال_رادین بیا کارت دارم....

سریع سشوار هم به برق زدم تا موهام و برام خشک کنه....

ضربه ای به در خورد
نهال_بیا تو...

بیا سوتینم و ببند...چشماتو ببندیا فقط....

با برخورد دستش با پوستم انگار برق از بدنم رد شد....

نهال_چقدر دستت سرده...

به عقب چرخیدم که بادیدن دایان شوکه شدم....



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:08

#نهال_163


نهال_تو...تو اینجا چیکارمیکنـ..ـی...
چرا اومدی تـو....

تازه داشتم وحشت زده میشدم....
با ترس یک قدم عقب رفتم که پشتم به میز خورد...

دایان_چقدر با موهای خیس جذاب تر میشی!

نهال_توروخدا برو بیرون....

بی توجه بهپ دستشو سُر داد روی شونه ام و پشت گردنم....

دایان_چه پوست لطیفی....قراربود مال من باشه.....

فشار دستش پشت گردنم بیشتر شد که از نوازش تبدیل شد به درد....

نهال_اخ....دستتو بنداز....گردنم شکست...
رااااادین...

دایان_داد نزن خونه نیست....

سرش و جلو اورد که با وحشت سرمو عقب کشیدم

لجوجانه لبشو روی گونه ام گذاشت که از ته ریشش قلقلکم شد

دایان_هنوز بوی عطر دوست داشتنیه تنت مدهوشم میکنه....

نهال_دایان خواهش میکنم....

دایان_خواهش؟ازمن؟
چرا؟
من که بهت ازاری نمیرسونم....
یعنی دلم نمیاد....
فقط دلم خواست برای اخرین بار ببوسمت....

بعد ازحرفش به سرعت اتاق و ترک کرد....

بااسترس و بدنم یخ زدم کنار میز نشستم و سرم و روی زانوهام گذاشتم.



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:08