The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و تو باهم 💏زیر بارون ☔

4 عضو

#رادین_164


ادرس و که دادم نون تازه رو برداشتم از روی صندلی ماشین
کلید و وارد درویلا کردم که صدای سوت زدن توجهم رو جلب کرد....

بااخم وارد شدم که چشمم به دایان افتاد

رادین_دایان
دایان_جان

رادین_مگه باهم از ویلا نرفتیم بیرون؟
چجوری الان خونه ای

دایان_میخواستم برم دریا...دیدم تنهایی حسش نیست برگشتم...

مشکوک نگاهش کردم و لب زدم
بیا نونارو بگیر....

دایان_ای به چشم....برم یک املت اماده کنم وا‌سه داداش و زن دادا‌ش گلم

نه به دیشب که عاشق بود و میخواست گردن بشکنه نه به الان که یهو شد نهال زن داداشش....

وارد اتاق شدم که نهال ازجا پرید و با وحشت بهم نگاه کرد

جلو رفتم به رنگ و روی پریدش نگاه کردم....

رادین_نهال حالت چطوره؟
چرا رنگت پریده....چرا وحشت زده ای؟

تاخواست حرفی بزنه تقه ای به در خورد...

دایان_بعدا لاو بترکونید....بیاید صبحانه!



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:08

#نهال_165



صبح بعد از خوردن صبحانه رفتیم بیرون و به قول دایان رفتیم عشق و حال
ولی من یک ثانیه هم از رادین جدا نشدم...
میترسیدم...دیگه نمیخوام بین من و رادین ‌شک و شبه ای پیش بیاد....

باخستگی تو ماشین نشستم و سرم و به پشتی صندلی تکیه دادم....

رادین_حسابی خسته شدی عسلکم‌؟
نهال_اره....

رادین_دایان باهام حرف زد امروز...گفت امروز تنها بودی باهات صحبت کرده و بهت قول داده مثل داداشت باشه...

چی میگه...کی به من قول داد...ترس به دلم افتاده بود...باید با دایان صحبت کنم....

چیزی نگفتم و به اهنگ گوش دادم که با قرار گرفتن دست داغ رادین روی پام یک چشممو باز کردم که نگاه شیطونشو روی خودم دیدم

نهال_چیه؟

رادین_نظرت چیه طعمتو توماشینم بچشم....

نهال‌‌_رادین چرت و پرت نگو
بی توجه بهم دستشو بین پام فرستاد...هیچ مقاومتی نکردم جلوش....

باتکون خوردن دستش بین پام ناخوداگاه پام و ازهم باز تر کردم....

رادین_لبتو گاز نگیر....ناله کن...جیغ بزن برام...اه بکش...

باحرفش حرکت دستشو تندتر می کرد
با ناله اسمشو صدا زدم
نهال_رااادین....

رادین_رادین فدات بشه...
برو عقب شلوارتو دربیار....


@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:08

#نهال_166


روی صندلی عقب دراز کشیدم و باچشمای خمار نگاهش کردم...
دروغ چرا...خودمم میخواستم تاحسش کنم...

روم دراز کشید و پسرشو روی نازم گذاشت...ازداغی تنش بیشتر گر گرفتم

لبامو به بازی گرفته بود و دستاش روی تنم طرح می زد....
بابرخورد دستش روی بالا تنه ام نفس نفس میزدم....

بالحن هات لب زدم...
برو پایین....اونجا داره برات له له میزنه...
رادین با مستی گفت
ای جونم....چشم...خودمم بی طاقتشم...
بابرخورد زبونش جیغی از سر لذت زدم و پاهامو دور سرش حلقه کردم....
نهال_تندتند بخور....گازش نگیریا....اوووم رادین....

رادین_اوم جون رادین....چه قدر خوشمزه شده لامصب....

نهال_نوبت منه...

خواستم بلند بشم که که نذاشت و روی شکمم نشست....
پسر بزرگ و درشتشو جلوی دهنم گرفت

رادین_فقط زبون بزن....

خمار لبمو دورش حلقه کردم و بادستم براش ج ق زدم
همزمان با انگشتش چ...o+++چ...و.ل***کمو میمالید
اینقدر لیسیدم و مکیدمش که ار....ضـa شد
بی جون خودشو عقب کشید که پاهامو ازهم باز کردم

نهال_تمومش کن!



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:09

#نهال_167

رادین کمربندشو بست و از روم بلندشد که دستشو چنگ زدم...

نهال_راادین!

رادین_نه خانومم...اون یک کار توماشین نه...نمیخوام اذیت بشی...

نهال_ولی من خودم میخوام

رادین_نهال توهنوز خیلی تنگی....نمیخوام درد بشکی...فضای ماشین کمه....امنیت هم کمه...درهمین حد کافیه....

باقهر رو ازش گرفتم و مانتوی بلندمو پوشیدم...شورتمم به پام کشیدم و همین حالتی ازبین دو صندلی رفتم جلو و نشستم...

تمام مدت رادین ساکت نگاهم می کرد....
بی توجه اهنگو پلی کردم...طاقت نیاورد و صداش بلندشد...

رادین_میخوای همینجوری لخت باشی؟

نهال_زیرمانتو پاهام پیدا نیست!

رادین_باشه....ولی حق نداری پاتو ازماشین بیرون بذاری...گفته باشم

سرم و تکون دادم که پشت فرمون نشست و ماشین و به حرکت انداخت

رادین_حداقل واسه خودم بزن بالا فیض ببریم...

نهال_نه توماشین امنیت نیست...

رادین_ای خبیث....داری تلافی میکنی؟
میخوای همین الان بزنم کنار و پدرتو دربیارم....هوووم؟میخوای کاری کن از جیغ گلوت پاره بشه....اررره؟


نهال_بس کن

رادین_اخ قربون اون خجالت توبرم که من



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:09

#نهال_168

لبمو گزیدم که دستش روی رoنم نشست و چنگی به پام زد....

نهال_اخ...یواش رادین...پامه ها...چرا چنگ میندازی...

رادین_تو که بدت نمیاد.....اخ نهال...قول میدم تا یک ساعت دیگه خونه باشیم...

نهال_چیی؟دیوونه....باچه سرعتی میخوای بری اخه....
من هنوز ارزو دارم....تازه تو که ارزا شدی....

رادین_اوه اوه اخماشو....تونشدی؟

نهال_نخیر...

رادین_پس چی بود اون ابا که ریخت روی دستم...هوم؟

نهال_اشک ذوقش بوده...

خودمم از حرفام هم خندم می گرفت هم خجالت میکشیدم......

نفهمیدم چی شد که ماشینو کنار نگه داشت و چراغ سقفو روشن کرد....

رادین_الان زنگ میزنم به دایان....
نهال_چیکارش داری؟

رادین_میخوام بگم بیوفته جلو من کاردارم اینجا...

باتعجب به اطرافم نگاه کردم...همه جا تو سیاهی شب پنهان شده بود...

نهال_اینجا چیکار داری؟تواین سیاهی؟

رادین_میخوام نهالمو ب...kنمش...

بعد از حرفش ازماشین پایین رفت که دلم هری ریخت....
بی ن پام شروع کرد به نبض زدن....
وای خدای من...توماشین...یکی از فانتزیام بود....

رادین_بیا عقب ببینم سـسی من!



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:09

#رادین_169


سرمو بین پاش بردم و محکم مکیدم که جیغ و نالش کل ماشین و پر کرده بود.....

بادستم دور قرمزیه بهشتشو مالش دادم که اومی گفت
رادین _اماده ای خانومم

نهال_اره رادین...زود باش...

به بی قراریش لبخندی زدم و خودمو وا..ردش کردم......

*...*...***...***...***

بی جون از روش بلندشدم و شلوارمو پوشیدم....

نهال_اه...جر خوردم رادین....

رادین_درد داری؟
سرشو بالا انداخت...

نهال_کمکم کن لباس بپوشم....
دستمو دور شونه هاش گذاشتم و بلندش کردم....

بالبخند پیشونیش رو بوسیدم که نفس عمیقی کشید و سرشو توگردنم فرو کرد

رادین_خیلی خوبه که دارمت!

نهال_خیلی خیلی خوبه که هستی رادین!همیشه باش...تنهام نذار....

رادین_هیش ...حرف ازتنهایی نزن....خداهم نمیتونه دیگه من و ازت جدا کنه...

لباساشو پوشید و راه افتادیم....
نیمه های شب بود که رسیدیم...

نهال_میریم خونه تو؟

رادین_اره دیگه...بقیه نمیدونن که من سالمم

نهال_خب بهشون میگیم...

رادین_بااین وضع؟
یه نگاه بکن به اشفتگیمون....
یک حموم دونفره بریم بعد میریم خونه



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:09

#نهال_170


کش و قوسی به خودم دادم و اروم از توتخت پایین اومدم....

جای رادین خالی بود...لبخندی گوشه لبم نشست...
دیشب بعد از اون حموم دونفره و خواب رویایی دیگه هیچی نمیتونه حال خوبم رو خراب کنه!

دست و صورتم روشستم...اماده شدم برای رفتن به خونه...

ازاتاق بیرون اومدم که بادیدن دایان ابروهام بالا پرید

نهال_دایان تواینجا چیکارمیکنی؟
رادین کجاست

نگاهی بهم کرد و یک لقمه نون بربری تو دهنش گذاشت

دایان_صبح بخیر زن داداش....

زن داداش؟ دست به سینه جلو رفتم و روبه روش نشستم...

دایان_انگار ناراحت شدی...چطوره بگم عشقم؟واقعیم هست...

نهال_نخیر..
یک سوال دارم...توکی بامن صحبت کردی و قول دادی داداشم باشی؟

غیرازاون تعرضت من دیگه باهات تنها نشدم....نمیفهمم چرا دروغ گفتی

قهقه ای زد و قلپی از چاییش نوشید...
دایان_اون بوسیدن و میگی تعرض....اره؟

اگر الان اینجا لختت کنم چی؟
اسم اونو چی میذاری...


باوحشت از جام بلندشدم که...



@PeranSs_Ko

1398/05/19 21:09

#نهال_171


باوحشت ازجام بلند شدم که زود وارد عمل شد و مچ دستم رو چسبید.‌‌.‌.
تویک قدمیم ایستاد .‌.‌.رخ به رخ.‌.‌.‌.
چشم توچشم.‌‌.‌.‌.‌

دایان_دست از سرت برنمیدارم.‌.‌‌.من دوستت دارم نهال.‌.‌.‌‌
توهیچکاری نمیتونی بکنی.‌.‌.‌.سعی کن باهام بسازی.‌.‌.‌.

نهال_بخدا به رادین میگم.‌‌.‌.‌فکر کردی با بچه طرفی

دایان_بهتر.‌.‌.‌.کارخوبی میکنی!
خیلی دوست دارم یک بحثی پیش بیاد.‌.‌‌.ولی از طرف رادین باشه نه من.‌‌.‌.‌.
میدونی چرا؟
چون من مدارکی دارم که میتونم بیچارش کنم.‌.‌.‌
میتونم کاری کنم که ارزوی رادین رو به گور ببری.‌.‌.‌

نهال_خـــــفه شو.‌.‌‌.توهیچ غلطی نمیتونی بکنی.‌.‌.‌.

دایان با حالت عجیبی خندید و خودشو روی کاناپه انداخت.‌.‌.‌.

دایان_رادین ظهر که اومد.‌.‌.‌بهش بگو.‌.‌.‌.هرچی دوست داری.‌.‌‌.
فقط به هدفم نزدیک میشم.‌‌‌.‌.

نهال_اره جون خودت.‌.‌.‌

دایان_امتحانش ضرر نداره!
مشتاقم.‌.‌‌.‌.

نهال_فکرنمیکردم همچین ادمی باشی
عوضی و حروم زاده.‌.‌.

تموم شدن حرفم مصادف شد با برخورد سیلی محکمی تو صورتم.‌.‌.‌.



@PeranSs_KO

1398/05/19 22:25

#رادین_172


چقدر سخت بود یک روز کاری با ویلچر...به همه گفته بودیم حافظم برگشته...
ولی هنوز وقت لو دادن ایستادن رو پاهام نبود....
من علاوه برعشقی که نهال داشتم این کارم جنبه دیگه ای هم داشت...
شرکت درحال ورشکستگی بود و تمام بودجه هامون تموم شده بود....

قرارداد و چکایی که کشیده بودیم....
همه باهم قاطی شده بود

سرمو روی میز گذاشتم که صدای نهال از بیرون به گوشم خورد....

کنجکاو به در خیره شدم که در باز شد و نهال توچهارچوب نمایان شد

منشی_وای بخدا مهلت ندادن خب بدم

رادین_مهم نیست....بفرمایید شما...

نهال_خوبی رادین؟چخبر؟

اخمامو مصنوعی توهم کردم و بالحن لاتی گفتم
ضعیفه تواینجا چیکارمیکنی؟
اونم یهویی؟بی خبر؟


نهال_نگرانت شدم....خواب...دیدم که شرکت و اینا بهم ریخته

یک تای ابرومو بالا انداختم
رادین_خواب بینم شدی؟



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:25

#نهال_173


لبامو جمع کردم و به سمتش رفتم
دستمو دور گردنش انداختم و ماچ محکمی روی لپش زدم

نهال_خیلی دوستت دارم....مال خود خودمی

رادین_وروجکو ببینا....قصد جونمو کردی امروز توله

خنده پر از نازی کردم و اروم روی پاهاش نشستم که دستاشو دور کمرم گذاشت و بهم خیره شد...

نهال_رادین...

رادین_جون دل رادین....
نهال_اگر یک روزی یک تار موت کم بشه من چیکار کنم؟

رادین_اوه اوه...دلبری نکن...اینجا جاش نیست...

نهال_عه رادین جدی میگم....
من اگر یک چیزیت بشه چیکارکنم...
اصلا خیلی نگرانتم....میخوام همه جا کنارت باشم....حواسم بهت باشه...
میخوام سرمو بذارم روی سی نه پهن و مردونت که امن ترین جای دنیاست برام....

رادین_چشمای توهم زندگیه منه...بدون دیدنشون قطعا میمیرم....
دلبرم...عمرم...زندگیم....قول شرف میدم که تا اخرعمرم کنارتم....پشتتم...مثل کوه...

لبخندی زدم که قطره اشکم از گوشه چشمم چکید....
خیلی میترسیدم...ازدایان...
از حرفاش...خدایا بلایی سر زندگیم نیاد
جونمو میدم ولی رادین نه...دیگه نمیخوام از دست بدمش

تقه ای به در خورد که سریع از رو پای رادین بلند شدم و اشکامو پاک کردم

رادین_بخند عشقم...شاد باش...
بفرمایید...

در بازشد که با دیدن قامت بابا لبمو گزیدم...

بابا یک تای ابروشو بالا انداخت...
بابا_اینجا چیکار میکنی شما...

رادین_داشتم ازاینجا رد میشدم ساندویچ اوردم واسه رادین
بابا_بعد کجا میرفتی؟

هوفی کشیدم و ادامه دادم
نهال_باساغر قرار داشتم...



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:26

#رادین_174


قهوه سفارش دادم برای من و عمو....
با کمک ویلچر رو به روی عمو قرار گرفتم...

رادین_خوبی عموجان

عمو_شکر....تو چطوری پسر

رادین_ممنون....میگذرونیم....
از این ورا...

عمو مکثی کرد و شصتشو کنار لبش کشید
این سکوت عمو کمی مشکوک بود

رادین_اگر چیزی شده بگو
عمو_روشا خودکشی کرده...دیشب دایان خبر داد از شمال برگشتید
رو‌‌شا هم خودکشی کردتو حموم....

با حرفش با بهت به‌ نگاه کردم که ادامه داد
خطر رفع شده ولی میخواد تورو ببینه
دائم بی قراری میکنه....

رادین_من چه کمکی میتونم بکنم

عمو_بیا دیدنش....اون بارداره....
شوهرشم ولش کرده رفته....هیچ خبری ازش نیست....نمیگه این دختر بچه داره...حالش خوب نیست

باحرص مشتمو روی پام کوبیدم و تقریبا فریاد مانند لب زدم

رادین_چه توقعی از من داری عموجان؟
که پاشم بیام بشم مرحمش؟
اون یاعث و بانیه حال و روز الانمه....
اون داشت منو به اجبار و دروغ مال خودش می کرد
داشت یک حروم زاده رو به من میچسبوند....
اونیم که الان ولش کرده رفته...حاصل خیانت و بدجنسیای خود روشاست.....هیچ *** مقصر وضع الانش نیست جز خودش و مادرش....



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:26

#رادین_175


عمو_درست میگی ولی الان نمیتونیم بریم باهاش بحث کنیم و تنهاش بذاریم...
تو میتونی مثل برادر حمایتش کنی
هرچی باشه پسر داییشی....

کلافه ویلچرمو عقب دادم و به سمت میزم رفتم

رادین_رو من اصلا حساب نکنید...من نمیام حتی ملاقاتیش....اون کسیه که زندگی من و نهالو تباه کرد...

عمو_الان بحث تو و نهال نیست....
بحث روشاست...بحث بچه ایه که باید تقاص اشتباه دیگران و پس بده

پوزخندی زدم و زمزمه وار گفتم
تقاص دیگران؟بنظرت تقاص کار مادرشو نباید پس بده؟
عمو_کافیه رادین...اون دختر به ما نیاز داره....

*...*...***...***...***
با کمک دایان وارد بیمارستان شدم
از پشت شیشه به روشا خیره شدم که چشمای روشنش باز بودن....

هیچ وقت کارایی که درحقم کرد و فراموش نمیکنم ....

دایان_بریم داخل...
رادین_اره...

اروم اروم کنار تختش ایستادم که تیله سبزش روی صورتم زوم شد...
کم کم اشک توش جمع شد و لب زد
رادین....

رادین_خوبی؟
روشا_ببخشید رادین...
سرم و تکون دادم و چیزی نگفتم که ادامه داد
روشا_میخوام باهات تنها باشم...
با حرفش دایان خواست اتاقو ترک کنه که مچ دستشو گرفتم...

رادین_من و دایان باهم ازاین اتاق میریم بیرون....
حرفت و بزن...

روشا_دوستت دارم...خیلی بی رحمی
دیدی براق داشتنت چه کارا کردم ولی باز حتی حاضر نیستی یک دقیقه باهام تنها باشی...



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:26

#رادین_176


دستم و بین دستاش گرفت که کلافه خودمو عقب کشیدم...
رادین_روشا بس کن....اگر اینجام فقط بخاطر اصرار کردن عمو بود....نه به خاطر تو!
این یادت باشه....من زندگیه شخصی خودم ودارم...همینطور عاشق زندگیمم و ادمی که توشه...همه وجودمه...

روشا با گریه لب زد
لابد اون نهال رو میگی؟
اون چی داره که اینجوری براش بی قراری....
هااان....همه واسه زیبایی من بال بال میزنن تا گوشه چشمی نگاهشون کنم بعد تو که عاشقتم رو رها کردی...

رادین_بس کن...اصلا حوصله این مزخرفات رو ندارم....
توفقط یک دخترعمه برامی و به اجبار اومدم عیادتت....
بریم دایان....


از بیمارستان خارج شدیم که با عصبانیت شماره عمو رو گرفتم
به محض وصل شدن خودمو مثل اتش فشان خالی کردم...

رادین_هدفت ازاینکه منو فرستادی بیمارستان چی بود عمو؟.راستشو بگو
خودت خوب میدونی....واقعا که متاسفم عمو...
من برادرزاده خودتم...من عاشق نهالم
نهال جونشو به خاطر من میده
بعد تو منو میفرستی اینجا که دلم واسه روشا نرم بشه نه؟
نگو نه که باورم نمیشه عموو...

نهال_چـ..ـی...نمیفهمم...

باصدای نهال اه از نهادم بلندشد....
ای خدا....خراب کردم....

رادین_گوشی دست تو بود؟

نهال_رادین...

رادین_جونم....

صدای گریه خفیفش که به گوشم خورد گوشیو قطع کردم

رادین_بریم خونه عمو....



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:26

#نهال_177

روی مبل نشستم و درحال سیب پوست کردن بودم که موبایل بابا زنگ خورد...
با دیدن شماره رادین چشمام گرد شد...
رادین چکار داشت که بابا زنگ می زد...

نهال_بابا...گوشیت داره زنگ میخوره...

بابا_وصل کن..بذار روی اسپیکر...

طبق گفته بابا وصل کردم گذاشتم رو اسپیکر که با داد و فریاد رادین شوکه شدم

رادین_هدفت ازاینکه منو فرستادی بیمارستان چی بود عمو؟.راستشو بگو
خودت خوب میدونی....واقعا که متاسفم عمو...
من برادرزاده خودتم...من عاشق نهالم
نهال جونشو به خاطر من میده
بعد تو منو میفرستی اینجا که دلم نرم بشه واسه روشا نه؟
نگو نه که باورم نمیشه عموو...

باحرف رادین اشک تو چشمام حلقه زد

نهال_چــ..ـی...نمیفهمم...

سوالی به بابا نگاه کردم
رادین_گوشی دست تو بود؟

نهال_رادین...

رادین_جونم...
اشکم روی گونه هام سر خورد و نگاه اشک الودم رو به بابا دوختم و دماغمو بالا کشیدم

گو‌شی و،روی مبل انداختم و با بغض به بابا گفتم
نهال_واقعاکه بابا...اینه محبتت در حق دخترت...هه....

به طرف اتاقم دوییدم و در از داخل قفل کردم



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:26

#نهال_178

مامان_نهااال....درو چرا قفل کردی....
دخترم بابات میخواد فامیل و دورهم جمل کنه....

دستامو روی گوشام گذاشتم تا صدای هیچی نشنوم....
باحرفای رادین حس می کردم زندگیم اوار شده و دیگه بدبخت شدم..
فکر می کردم دیگه رادین از دستم رفته و مال من نمیشه...
خدایا کی این ماهیت شوم روشا رو از سرم کم میکنی...
اون مگه حامله نیست...مگه زن باراد نشد....

هقی زدم و روی تخت دراز کشیدم که صدای رادین توخونه پیچید

رادین_نـــــــهال....نهال کـو....
مامان_تواتاقشه...در هم باز نمیکنه....

رادین_نهالم...
عمو_اروم باش...خوشم نمیاد از زیاد راحت بودن شما دوتا...رعایت کن حدتو...
دایان_رادین...صبرکن
یک بلایی سر خودت میاری....

اشکامو پس زدم و در اتاق رو اروم باز کردم
که نگاه همه بهم جلب شد...

نهال_رادین بیا تو....
دایان ویلچرشو هول داد داخل اتاق و با لبخندی رو به من از اتاق خارج شد....

نهال_رادین خواهش میکنم دیگه نرو دیدنش...
من واقعا میترسم...رادین از نبودنت میترسم...
حاضرم برای داشتنت هرکاری بکنم...توروخدا....

رادین_هیش...بیا بغلم...
با صورت اشکی و قرمزم جلو رفتم که دستاشو دور کمرم گذاشت و به خودش فشارم داد...
سرمو توگردنش فرو کردم و نفس عمیقی کشیدم
نهال_بغلت فقط مال منه...من!



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:26

#نهال_179


بااسترس به خودم تواینه نگاه کردم...
استرس از چشمام هم مشخص بود...
امشب خونه عمو اینا مهمونی گرفته بودن خانواده دور هم جمع بشیم...
عمه و روشا هم بودن....من از این مار خوش خط و خال میترسیدم...
میترسیدم مثل گذشته رادین رو مجبور به کاری کنه....

مامان_دختر چته...بیا بریم پایین...

نهال_مامان میترسم....اگر رادین...

مامان_عزیزم همه میدونن بین تو و رادین یک عشق اتشینه...بد به دلت راه نده...اون داماد باباته
چشمکی بعد ازحرفش زد و به جلو هولم داد
لبخندی روی لبم نشست و سریع خودم رو به ‌طبقه پایین رسوندم

بادیدن رادین که سرش توگوشیش بود و حسابی هم اخماش توهم بود
اروم و بی صدا پشت سرش ایستادم و دستامو جلوی چشماش گرفتم...

رادین_نکن خانومی...امشب یکم اعصاب ندارم

دستامو برداشتم و سرمو جلو بردم
گونه اش رو بوسیدم و صورتم رو با لذت به ته ریشش چسبوندم...

نهال_چرا عشقم...
رادین_گرفتاری دیگه عروسکم...
بیا اینور ببینمت...



@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:27

#رادین_180

مقابلش ایستادم که پشت دستشو روی صورتم کشید
رادین_رنگت زرده....چرا؟

لبخندی زدم و شونه هام رو بالا انداختم....
نهال_نمیدونم...مهم نیست،توکه باشی اگر بد باشم خوب میشم....

$رادین$

باحرفش سرمو جلو بردم و گوشه لبش رو بوسیدم....
رادین_عاشقتم که شیطونکم...
نهال_منم....

عمو_نهال بابا بیا برو کمک مامانت....
با غیض روم و از عمو گرفتم....ویلچرم و به طرف پنجره هول دادم که عمو سریع وارد عمل شد و جلوم ایستاد....

عمو_رادین خواهش میکنم امشب دیگه کدورتا دور ریخته بشه....عمت با التماس اومده اینجا...

رادین_میخواست نیاد
بابا_رادین به خاطر ما...اون خواهرمونه...
آقابزرگ هم ناراحت میشه....درک کن پسرم....

کلافه نفسم و رها کردم که بابا و عمو لبخند به لب برگشتن سرجاشون....
باصدای زنگ در از جام تکون نخوردم....
تا ورود عمه سرجام موندم....
عمه با دیدنم نگاهش رو دزدید و به سمتم اومد....

عمه_سلام...
خم شد صورتم و بوسید که طاقت نیاوردم و بغلش کردم....

لبخند بابا و عمو و آقابزرگ می گفت که کار خوبی کردم....
روشا_سلام....
از عمه فاصله گرفتم و بدون نگاه به روشا جوابش و دادم....
وقتی دید بهش دست ندادم عقب رفت و روی کاناپه تک نفره رو به روم نشست...

رادین_من یک کاری دارم باز خدمت میرسم...

وارد اتاقم شدم....اصلا حس خوبی نداشتم....نهال بی قرار بود...کاش می شد امشب نامزدی من و نهال رسمی بشه...کاش میشد....


@PeranSs_Ko

1398/05/19 22:27

#رادین_181


به گوشیش پیامک زدم زود بیا تواتاقم....

به ثانیه نکشید وارد اتاقم شد و نگران بهم چشم دوخت....

رادین_چیه...اینجوری نگاه میکنی...
بیا جلو ببینم....خوشگل کردی واسه کی....
نمیگی اون دایان نگاهت میکنه....

نهال_رادین مطمئنی خوبی؟
من اخه اصلا خوشگل شدم با قیافه داغونم....

تک خنده ای کردم و کشیدمش توبغلم....
روی پام نشوندمش و لپشو بوسیدم....

رادین_درس خوندی این دو روزه؟

نهال_نچ...دلم به درس نمیره

رادین_غلط کرده دلت....وقت نداری زیاد...دوهفته مونده تا کنکور...باید قبول بشی...فهمیدی خانومی

نهال_امیدوارم....خیلی استرس دارم
بنظرت میتونم کـ...

ضربه به در اتاق باعث شد از جا بپره
سریع حالت طبیعیم و حفظ کردم...

رادین_بفرمایید
روشا_میتونم بیام تو؟

نگاهی به نهال کردم .... سری تکون دادم
رادین_اره روشا...بیا...

داخل شد و روی تخت نشست
نگاهی به اطراف اتاق انداخت و اخرسر به تخت خیره شد...

روشا_یادش بخیر...این تخت...این اتاق....

پوزخندی زدم
رادین_همچینم یادی نداره....به یادچی به خیر تعبیرش میکنی؟

روشا_به یاد تو...به یاد با توبودن!

رادین_اینجا منی وجود نداشت...یک بار روی تخت من خوابیدی اونم اون توله حروم زادت ویارت و شدید کرده بود...حالت بد بود...
یادت رفته شب و تو بالکن صبح کردم؟!
صد در صد یادت نرفته ولی بازیگر خوبی نیستی...
بنظر من بهتره دیگه حماقتا و کارای زشت گذشتت رو یاد اوری نکنی چون نسبت بهت حالت تهوع میگیرم و متنفر میشم....

توقع چنین حرفایی ازم نداشت...هنوز توشوک حرفام بود که صدای نهال بلند شد

نهال_اهم...من بااجازه میرم بیرون

سریع مچ دستش رو گرفتم و ابروم رو بالا انداختم
رادین_کجا...بمون...
رو کردم به روشا و سرم رو به حالت سوالی تکون دادم

روشا_هیچی...!میشه امشبم اینجا استراحت کنم

رادین_نه...متاسفم که رک میگم...

1398/05/20 11:23

نهال_رادین...
رادین_هیس...

روشا بغض کرد و باشه ای زمزمه کرد...
از اتاق بیرون رفت که لبخند رضایت بخشی زدم...
نهال_رادین اون حاملست...گناه داره...میذاشتی استراحت کنه...

رادین_فسقلی ادای مهربونا رو درنیار برای من...
بیا بریم بیرون که من بحثای مردونه دارم وگرنه مجبورم بخورمت...
نهال_میتونی بخور
رادین_نمیخوای که صدای ملچ مولوچم و بقیه بشنون


@PeranSs_Ko

1398/05/20 11:23

#نهال_182


یک هفته از روز مهمونی میگذشت
روشا گفته بود خودش بچش و بزرگ میکنه و میخواد طلاق بگیره...
بعدهم باعمه برگشتن به همونجایی که تعلق داشتن...

بعد از رفتنشون حس می کردم دنیا عوض شده و همه چیز رنگ ارامش و امنیت به خودش گرفته...

سخت مشغول تست زدن بودم...دو روز مونده بود به روز موعود و اینده ساز من...
رادین می گفت اگر قبول نشم دیگه نمیذاره کنکور بدم و باید براش دو تا بچه بیارم پشت سرهم...
یک جورایی شرط بندی کرده بود

با زنگ گوشیم کتابم و بستم
اسم شاهزاده من روش خودنمایی می کرد

با لبخند وصل کردم و پر عشوه گفتم
جونم اقاعه

رادین_اوه اوه...نگاه کن صداشو...دلبرتوله سگ

انکار کیلو کیلو قند تودلم اب می کردن...
نهال_اقاعه بگو چیکار داری وگرنه قطع میکنم

رادین_قطع کن...اتفاقا یک منشی خوشگل گرفتم که نگو...اصلا مطمئنم مزش مثل عسله...

نهال_جیــــــــــــــــغ...بدجنس...

رادین_خب بابا...غلط کردم شوخی کردم
اماده شو میام دنبالت...بریم بیرون

نهال_نچ...درس دارم...
رادین_نمیای؟
نهال_نه عشقم
رادین_ایشالله که قبول نشی به حق پنج تن...

خواستم چیزی بگم که قطع کرد...
مات برده به گوشی زل زدم که از تو بالکن ضربه ای به شیشه خورد...

رادین_باز کن درو وروجک...

نهال_گمشو...قهرم...
رادین_شیشه رو میشکنما...

چشم غره ای بهش رفتم و در اروم باز کردم که دستاشو دورم حلقه کرد و لباشو روی لبام گذاشت...
بعد از بوسه کوتاهی سرشو عقب کشید

رادین_دلبر هر دفعه بخوای ناز بیای درس بی درسا....بگم از الان...

نهال_اذیتم نکن خب...وگرنه من که هم ناز میام برات هم دوست دارم...برات دلبری میکنم

رادین_لامصب دلبری میکنی هلاک میشم...
دستمو روی گردنش کشیدم و لب زدم
خب سیرت میکنم



@PeranSs_Ko

1398/05/21 13:53

#نهال_183


سرم و جلوبردم ...مکی به گردنش زدم که یهو صدای پا اومد
ترسیده عقب کشیدم که در بازشد
وجشت زده رادین و هول دادم تو بالکن و خودم جلوی در ایستادم
نفس عمیقی کشیدم که رادین چسبید به دیوار و نشست پشت صندلی توبالکن...

مامان_نهال چیکار میکنی

نهال_هان...چی...اهان...هیچی دارم هوا میخورم...

مامان_چقدر قرمز شدی
خوبی؟نفس کم اوردی

نهال_اره یکم ولی نفس عمیق کشیدم بهتر شدم...

مامان_نه نه صبر کن برم برات اسپری بیارم با شربت گل سرخ حالت بهتر میشه...

لبخندی زدم که از اتاق بیرون رفت...

نهال_پاشو پاشو...زود باش...برو رادین...

رادین_نمیرم...این پشت میشینم تا مامانت بیاد و بره

نهال_ای خدا...بیا برو دیگه...
مامان_باکی حرف میزنی نهال

باصدای مامان چشمام گرد شد و به عقب چرخیدم

نهال_باخودم...
مامان چشماشو ریز کرد
مامان_بعد کی بره؟

نهال_ام...چیزباخودم...به نفسم گفتم
هی کم نیا...برو بیا...قطع نشو...

مامان انگار باور کرد
مامان_الهی دخترکم...انشالله خوب میشی...بیا اسپری بزن...

به زور مامان دو تا پاف زدم و شربتم رو چند قلپی خوردم...

مامان_بیا برو تواتاق من و بابات درست و بخون...
من میخوام اتاقارو تمیز کنم...
مخصوصا بالکنت...ببین چقدر خاک گرفته...

باترس دستم و روی سرم گذاشتم...
ای خدا...عجب گیری کردم...

نهال_نمیخواد مامان...بعد ازکنکورم تمیز میکنم...

سرشو بالا انداخت...K
مامان_نه...خودم امروز باید تمیزکنم...برو کنار این خاکا نره تو حلقت...
جارو رو برداشت که سریع از دستش قاپیدم...

نهال_پس برای اینکه زود تموم بشه من بالکن جارو میزنم تواتاقم مرتب کن



@PeranSs_Ko

1398/05/21 13:53

#نهال_184


مامان_دختر مثل اینکه تو یادت رفته نفس کم میاریا...این خاکا بره تو سر و صورتت تا‌شب زنده نمیمونی...

جارو رو از دستم گرفت و شروع کرد به جارو کردن
هوای بالکن غباری شده بود...
از پشت شیشه سرک کشیدم که رادین سرشو بالا اورد و دهنش رو مثل ماهی باز و بسته کرد

حقته اقای لجباز....
مامان_جارو به یک چیزی گیر میکنه نهال....بیا کمک کن صندلی و بلندکنیم...

وای وای

نهال_ول کن مامان جان...
اونجارو چکار داری
بده من جاروتو

مامان_خودم بلند میکنم اصلا
مردم دختر دارن ماهم داریم!

چسبید به صندلی که صدای گربه اومد
رادین_میـــو...میـــــــو!

بعد ناخناشو روی زمین کشید که گوشامو گرفتم

مامان فوق العاده از گربه میترسید...
با وحشت پرید تواتاق

مامان_بسم الله...گربه چجوری اومد تو
یاخد...زنگ بزن به اتش نشانی

باخنده گفتم
مامان چی میگی!
من الان بیرونش میکنم ‌شما برو یک چیزی بخور

مامان_اره راست میگی
خب پس میرم...گازت نگیره ها


@PeranSs_Ko

1398/05/21 13:53

#نهال_185


باحرص جارو رو زدم به پای رادین که بلند شد و چشم غره ای بهم رفت...

نهال_نزدیک بود به فنامون بدی...

رادین_چه فنایی بابا...گیریم که چی
خوبه همه میدونن نهال عاشق منه

باحرفش چشمام و گرد کردم
نهال_که چی؟یعنی تو عاشق من نیستی؟!

رادین_معلومه که نه!
مگه از جونم سیرشدم عاشق تو باشم...
اصلا محبتم نمیکنی...

لب بالکن نشست که جاروی دستم و زمین انداختم
نهال_باشه اقا....منم عاشق تو نیستم اصلا...

چرخیدم تا بیام تواتاقم که دستم و کشید که تو بغلش افتادم...
لباش روی لبام نشست و بوسه نرمی بهشون زد
رادین_اماده شو بریم بیرون که از فردا سفت و سخت بچسبی به درست...
برو خانومم

نهال_کجا میریم

رادین_باغ اقابزرگ...جوجه هم میزنیم بربدن
چطوره؟

باذوق دستامو بهم کوبیدم
نهال_اخجوووون...عالیه



@PeranSs_Ko

1398/05/21 13:53

#نهال_186


بااسترس پاسخ نامه رو برعکس کردم و از جام بلندشدم

از ساختمون بیرون اومدم که بادیدن رادین به سمتش دوییدم

رادین_چقدر رنگت پریده...حتما از استرس فشارت افتاده...بریم برات یک چیزبگیرم بخوری

بی حرف توماشین نشستم و نفسم و بیرون دادم...
اخیش راحت شدم...فکر می کردم بادادن امتحان یک بار از روی دوشم برداشته شد
خیلی دوست داشتم پزشکی قبول بشم...ته تهش پرستاری!
امیدوار بودم که به آرزوم برسم...
باصدای رادین از خلسه شیرینم بیرون اومدم...


رادین_بیا شیرموزت و بگیر

بالبخند ازش گرفتم که لپم و کشید
رادین_خوشحالیا....انگار خوب دادی؟!

نهال_آرههه...حس خودم که میگه عالیه

رادین_چی قبولی به نظرت؟!

نهال_اووم نمیدونم...ولی میدونم خوب زدم...

رادین_بایدم باشه وگرنه شوهر بی شوهر

نی شیرموزم و تودهنم گذاشتم و چشم غره ای بهش رفتم....

تا دو ساعت تو خیابون چرخیدیم و هرچی گفت که بریم نهار بیرون قبول نکردم
خونه که اومدم ساعت دو بود...

سریع طبق حرف بابا چمدونم رو جمع کردم
قرار بود بریم مشهد تا حال و هوام بهتر بشه

با شوق و ذوق به مامان و بابا گفتم که خوب دادم
بعد ازتموم شدن کارم سریع وارد حموم شدم و زیر دوش ایستادم
اب که روی بدنم میریخت کل خستگی هام از تنم خارج می شد...
غرق حس خوبم بودم که لبی روی شونه ام نشست که جیغ بلندی زدم

رادین_هیس....منم!
دختره غربتی!



@PeranSs_Ko

1398/05/21 13:54

#نهال_187


مامان_نهال تو جیغ زدی؟!

سریع دستم و جلو دهن رادین گذاشتم
نهال_اره مامان...نزدیک بود بخورم زمین...چیزی نیست

دیگه صدایی ازش نیومد که دستمو برداشتم...
نهال_اخه تو چرا اینقدر بی فکری رادین
نمیگی یکی میفهمه...اه همش من و میترسونی

رادین_چیزی نشد که!

نهال_یعنی چی نشد...داشتم سکته میکردم...تا من و نکشی که اروم نمیشی....

رادین_باشه پس مزاحمت نمیشم

عقب گرد کرد که سریع مچ دستشو گرفتم و لبمو روی چونه اش گذاشتم...
نهال_حالا قهرنکن عزیزم...

رادین_قهر نیستم!

نهال_نگاهم کن

بی توجه بهم به کف حموم زل زده بود که هولش دادم عقب و جلوش ایستادم....
اروم چرخیدم و زمزمه کردم
اندامم چطور شده؟!
حس میکنم خیلی لاغر شدم...اندامم زشت شده

بازم نگاهم کرد که شیطون لب زدم
سی‌.نه‌هام کوچولوشدن...

باحرفم یهو سرشو بالا اورد که چشمکی زدم
نهال_کوچولوشده نه؟!
جلو رفتم و دستشو روش گذاشتم...

رادین_نکن نهال...نمیخوای که مامانت بفهمه

نهال_میخوام...عشقمی!
عیبش چیه

رادین سرشو پایین اورد و اروم اروم گفت
بگو چی میخوای؟!


نهال_تورو!

رادین_داریم...

بعد ازحرفش صاف ایستاد که دستمو روی کمربندش گذاشتم و اروم بازش کردم...

نهال_میدونم که دارمت!
ولی میخوام حست کنم...از داشتنت لذت ببرم...
شلوارشو از پاش سر دادم پایین که بی قرار دستاشو دورم گذاشتم و لبشو وحشیانه به تنم چسبوند...



@PeranSs_Ko

1398/05/21 13:54