The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

باشه چه دلیلی داره باارتین بمونه؟

درسته که درحق ارتین نامردیه ولی اگه نگاه من ب زن اون باشه وزن اون به من اینکه ازنامردیم بدتره میشه خیانت

تاوارد راهروشدم درواحدروبه رویی بازشد قامت ریزه میزه ش زیادی خواستنیش کرده بی حواس دروبست وقدمی ب جلواومد نگاهش ب زمین میخکوب شد انگاربادیدن کفشم تعجب کرد نگاهش برای لحظه ای روصورتش نشست دوباره نگاه دزدیدوزمینو هدف قرارداد

-سلام

-سلام ازماست حالتون چطوره؟

-تشکر

-راستی دستپختت عالیه خیلی سوپت خوشمزه بود

نگاهم روی صورتش نشسته بودوقصدعقب نشینی نداشت ولی انگارنگاه اونم بازمین درحال جنگ وجداله وقرارنیست بالابیاد

کمی سرموخم کردم وباصدای ارومتری ادامه دادم

-اگه میدونستم مریض بشم ازاین سوپ خوشمزه ها به راهه همیشه مریض میشدم

یک دفعه باجسارت سرشوبلندکردوخیره شدتوچشمام

-نه خیرازاین خبرادیگه نیست دیدم حالتون خیلی بده دلم برااون پیرزن سوخت ب هرحال افرادمسن نبایددرمعرض ویروس باشن گفتم سوپ بپزم بخورید زودترخوب شید واون بنده خدارو مریض نکنید

باحرفش مات شدم یعنی دلیلش همین بودیعنی من تموم دیشبو توهم زدم یعنی همه معادلات بی بی اشتباه بود؟من امروزبایدبفهمم این سرتق خانوم دلش بامن هست یانه

-بله لطف کردید میخای منوازساختمون بندازبیرون تا بی بی سرمانخوره

-داروهاتونوبه موقع بخورین نیازی به این کارنیست

-که اینطور منوبگو بعدعمری فکرکردم یکی دلش به حالم سوخت

-ببخشیدمن کاردارموبایدبرم شماکارنداریدمنومعطل نکنیدباحرفاتون بااجازه

وباسرعت ازکنارم ردشد عه عه دختره ی .....

لبموبهم فشردم ونفس عمیقی کشیدم برا1000مین بارضایعم کرد

اونوقت بی بی میگه دوستت داره

این منودوس داره؟

جلوبی بی حفظ ظاهرمیکنه نگه چ بی ادبه وگرنه بی بی نباشه سرمنومیکنه توی گیوتین

بادیدن اسانسورتوطبقه فهمیدم برای فرارازمن بازم ازپله ها رفته

من باتوچیکارکنم نگار؟توبامن چیکارکردی اخه

نگار:

جلوی ساختمون ایستادموچندتانفس عمیق کشیدم قلبم تندتندمیزنه

علت رفتاره کیانو نمیفهم

نمیدونم چرا یک دفعه صمیمی میشه

ای خداخودت کمکم کن من تاحالا گناهی نکردم نذاراین عشق رسوام کنه

باقدمهای سریع ب سمت شرکت رفتم توسالن داشتم تندتند به سمت اتاقم میرفتم که دستی روشونم نشست

دومترازجام پریدم وهیعی بلندی گفتموبرگشتم ببینم کی پشتمه

بادیدن چهره خندون ارتین دستمو توقلبم گذاشتم وچشماموبستم

-چیشد قربونت برم ترسیدی؟

چشماموبازکردم وبه قیافه نگرانش نگاه کردم

-اره خیلی ترسیدم خب صدام میزدی

-فکرکردم متوجه شدی

1400/04/29 18:40

یعنی شوهربدبخت منم بمیره که دلش سوخت گذاشت بیاموببینمتوازدل تنگی دربیام؟

-ولش کنین خاله جون میبینی که فعلافقط نگارخانمشومیبینه چون خودش دنبش ب زنش وصله قانون وضع کرده که همه مردا بایداینطورباشن
-کسی باتوجوجه ی زاری نبوداتیه منظورمم به شماوشوهرتون نبود خاله بریم نگار

-نمیخواد من خودم میرم توپیش مامان جونت بمون
-اوه چ زودم بهش برمیخوره مگه حرف بدی زدم؟ب قول خودت چندساله تنهایی داری گلیم خودتوازاب میکشی بیرون ی امشبم روش اصلاتازمانی که عقدرسمی نکردین ارتین هیچ وظیفه ای درقبال تونداره

-پس منم وظیفه ندارم تازمان عروسی بیام دیدن شماواجازه بدم ببینتم ممنونم ازراهنماییتون خدانگهدار

بیرون رفتمومحکم دروبستم پله هارودوتایکی کردموپایین اومدمووارد کوچه شدم چندقدمی بیشتربرنداشته بودم که صدا ارتین درجامیخکوبم کرد
-نگار نگارم جان مادرت وایستا

بااخم برگشتم نگاهش کردموگفتم
-خوشم نمیادقسمم بدی
-باشه قبول حالاکجاداری میری؟بیابرسونمت
-لازم نکرده مامان جونت نگران میشه بروخونه گرگ نخورت من خودم بلدم برم

مچ دستموگرفتوبه سمت پارکینگ خونه کشوند
-دیگه کشش نده اونامقصرن ولی دلیل نمیشه به من توهین کنی مگه بی غیرتم تروتنهابذارم؟

-خانوادت دلموشکستن هرچی میخوام بدگوییشونونکنم رابطه شماروخراب نکنم نمیشه مامانوخواهرات میتازونن باباتم باسکوتش موافقت میکنه

-باباهمیشه بامامان موافقت میکنه چون جرات مخالفت نداره دیدی که ی ایرادم ازاتیه گرف مامان طرف دخترشوگرفت

-من کاری به بابات ندارم حداقل ازاون بدی ندیدم ولی مامانتوهیچوقت نمیبخشم

-بشین توراه حرف میزنیم
درماشینوبازکردومنتظرشدسوارشم
ب محض سوارشدنم پاشوروی پدال گازفشرد

-مامانم بدمیکنه من باهاش موافق نیستم ولی میدونم که درست میشه بعدشم ماکه قرارنیست بااونازندگی کنیم خداروشکرکارمونم تهرانه ازاونهادور

-ولی بهت بگم من دیگه دیدنشون نمیام نیای بگی بریم اصفهان یااومدن تهران بیازشته

-چی بگم؟باشه نیا برامراسمی که میان تاریخ عقدومشخص کنن میگن ازدلت دربیارن تااون موقعم نمیگم بیای دیدنشون

-امیدوارم پای حرفت بمونی
-من سرم بره حرفم نمیره درضمن جونم بره نمیذارم عشقم ازدستم بره
جلوی اپارتمانم پارک کرد
-ممنونم زحمت کشیدی کاری نداری؟
-ماشینوبرادکور پارک نکردم میام پایین
-نمیخوادبرو تامامانت گوشتونبریده
-تیکه ننداز حوصله شونو ندارم یکم پیشت میمونم اروم میشم
شونه هاموبالاانداختم وپیاده شدم دوشادوش هم واردخونه شدیم
ارتین روی کاناپه درازکشیدودستشوروی پیشونیش

1400/04/29 18:40

پشتمم شرمنده انگارزیادتوفکربودی متوجه نشدی

-اره توفکربودم

-فکرچرافداتشم؟دیدی که خودم اومدم احتیاجیم ب نامه نیس

ازحرفش خنده م گرفت ی خنده تلخ خنده ای که مزه زهرمیداد صدای بغض میداد بوی خیانت داد

من زن این مردم تاقیامت تاهمیشه وقتی بهش بعله گفتم همه چی تموم شد دیگه غیری باقی نمیمونه باید با سرنوشت کناراومد بایدبادل جنگید اگه بدبود ی چیزی حداقل ی دلیل داشتم نامزدیمو ب هم بزنمو باخودم روراست باشم ولی باهمه محبت هاوخوبیهای ارتین نامردیه

-چیزی نیست عزیزم یکم توفکربودم بریم گلم

-نمیذاری صبحا بیام دنبالت انقده دلم برات تنگ میشه که نگو دختره اتیش ب جون گرفته فقط میخاد منوبچزونه اگه صبحاهم باخودم بیای هم خیال من راحته هم خودت نگران چیزی نیستی

-تاوقتی ازدواج رسمی نکردیموزیر یه سقف نرفتیم دلم نمیخاد باررودوشت بندازم دلم نمیخواد اویزونت بشم سربارت باشم قبلا بحثوکردیم

-اره ولی اوردن وبردن که به جایی برنمیخوره

-برگشتنی خودت میبریم دیگه

-ب من باشه میخام صبح ظهرعصر شب نصفه شب درخدمتت باشموبهت سرویس بدم یعنی اگه دست من بود نمیذاشتم ازبغلم جم بخوری

-بله باشمابودکه میخواستی سایه من باشی مثل چسب دوقلو

دراتاقوبازکردوبادست تعارف کردواردبشم

ب محض اینکه وارداتاق شدم اومدتوودروبست دستشوگذاشت روشونه م وچسبوندم ب در پیشونیشوچسبوند ب پیشونیم وبه چشام خیره شد

دستمو روسینه ش سدکردم

-ارتین

-جونم؟

-بروعقب زشته

-اتاق خودمونه کسی نمیبینه

ب دوربین اشاره کردم

-ایشون که میبینه

نگاهی کردوباسرخوشی صورتشو جلواورد

-هنوزنیومده

-من ازخونه بیرون اومدم اونم رفت تازه من پیاده اومدم اون باماشینش حتماقبل ازمارسیده بروعقب ابروریزی نکن

-ای بابا حالامن یه روز هوس شیطونی ب سرم زد این اقام زوداومد اصلا من نمیدونم چ معنی داره تواتاق زن و شوهردوربین بذارن؟

کیان:

بیشترکاری که توشرکت میکنم اینه که میشنم پشت سیستمو اتاق ارتینوچک میکنم

داشتم نگاه میکردم ببینم رسیده که یهوواردشد ارتینم پشت سرش

باحرص پنجه لای موهام میکشم شصتمو ب گوه لبم کشیدمو حرص خوردم مردک نیم میلی هم فاصله نداره داره دختره رو قورت میده گوشت درسته رو انداختم تودامن گربه اونم چه گربه ای گربه پنجول طلا موشو یه لقمه میکنه

دقیق شدم تودوربین نگاربادستش مانع شد

افرین دختر من میگما اینم منومیخوادا داره ب دوربین اشاره میکنه ارتینم نگاهی ب دوربین کردو بازبی توجه ب سمت نگاررفت

اه اه پسره ی بی جنبه دوزارنمیتونه صبروطاقت داشته باشه

اگه جای من بود چیکارمیکرد من

1400/04/29 18:40

تنهایی
ب جرم بی کسی ب جرم کسی که بهتردریده میشه پس باید پاره ش کرد طوریکه اثری ازش باقی نمونه مثل خیلی ازدخترای کشورمون که جرمشون فقط تنهایی بود
ارتین مثل پدرپشتمه ومثل برادرم برام غیرت خرج میکنه ومثل ی شوهرواقعی تکیه گاهمه
امروزقراره ناهاربیاداینجاهرروزسرکارناهار باهمیم امروزکه جمعه س قراره بیاد ناهاروباهم باشیم
"میگه بدجوری اسیرت شدموبهت عادت کردم
میگه ب ی ماده جدید ب نام نگار معتادشدم اگه نیم ثانیه نبینمش حالم خراب میشه"
تمام حرفاش مثل ارامبخش میمونه مثل هورمون اندروفین که شادی بخش روحه واسترسو کم میکنه وقتی کنارشم کمترغصه میخورم وبه اینده امیدوارم
صداقانه بگم تازگیا حس میکنم دوسش دارم
بابازکردن درخونه صورت خندون ارتین درحالی که دسته گلی بارزهای صورتی مقابلم گرفته بودجلوم ظاهرشد
وای من عاشق این رنگم
باخوشحالی گلوازش گرفتم
-وای مرسی ارتین خیلی گلی من عاشق این رنگم
-بله کاملا مشخصه که بیشترازمن دوسش داری
باخجالت نگاش کردم
-این چ حرفیه اقامون؟
-بروکنارزبون نریز بیام تو
بالبخند ب اشپزخونه رفتم وگلدونی که روی میزبودوبرداشتم وداخلش اب ریختم وگلارو توش گذاشتم
ارتین خودشو روکاناپه پرت کردو دستاشودوطرف پشتی کاناپه گذاشت
-اخی ادم وقتی عشقشومیبینه روحش تازه میشه
ازتعریفش ذوق کردمو باشوق کنارش نشستم بالبخندمهربونی بهم نگاه کردودستاشودورشونم حلقه کرد
-انقدررنگ ابی بهت میادکه دلم میخوادهرچی لباس برات میخرم این رنگی باشه
نگاه ب لباسم کردم که چونموگرفتو سرموبلندکرد
-ازگل خوشت اومد؟
-عالیه خیلی خوشم اومد
-پس جایزه منوبده
وطلبکارنگام کرد بالبخندبهش نزدیک ترشدم وصورتمو مماس با صورتش شد لبم نیم میلی متربا گونه ش فاصله داشت نفسمو فوت کردم چشماشو بالذت بست لبخندم عمق گرفت گوشه صورتش جایی که پشت دندونهای اسیاب پایین هستو محکم گازگرفتم دادش بلندشد قبل ازاینکه بتونم فرارکنم گوشمو گازگرفت
ازته دل جیغ کشیدم باحرص اسمشوصدازدمو به اشپزخونه رفتم ی لیوان پرکردمو بهش ریختم قهقهه زد
-اب که روشناییه ولی بایدبدونی به کی میخوای بریزی
بالبخندشیطنت باری دره یخچالوبازکردوپارچ ابو بیرون اوردباقیافه بدجنس به سمتم اومد
دوییدم سمت در
-وای ارتین نریزیااااااااااا بریزی میکشمت
-امتحان میکنیم
تاخواستم ب سمت دیگه ای فرارکنم یقمو گرفتو بانامردی تمام کل اب پارچو خالی کرد تولباسم
منوبگی مردم یخ زدم
چنان جیغی کشیدم که خودارتینم گوششوگرفت
-ارتین نامرد بدذات لعنتییییییییی
هنوزچندلحظه ازجیغ کشیدنم نگذشته بود که صدای محکم کوبیده شدن

1400/04/29 18:40

گذاشت
داشتم ازکنارش میگذشتم که دستموکشیدوبه خاطراینکه ی دفعه ای بود تعادلم بهم خوردوافتادم روش

-ای ارتین چیکارمیکنی؟
-اگه بدونی چقدردوستت دارم انقدرباهام تلخی نمیکنی
-میخوای بگی من تلخم؟
-تستت نکرده میگم ازعسل شیرین تری ولی این اخموناراحتیا حقم نیست گناه مامانموپای من ننویس

-اگه پای تونوشته بودم که الان اینجانبودی
-میشه من امشب اینجابخوابم؟
-میخوای مادرت بی شوهرم کنه؟
خنده ای سردادوپیشونیموبوسید
- نه ولی دل نمیکنم ازت کی میشه تماموکمال مال من بشیوهرلحظه م باتوپرشه؟

-حدود 6 ماه دیگه خیلی نیست زودمیگذره البته امیدوارم
بادست به عقب هولش دادم

-حالاچراپانمیشی بری؟
-باورکن حوصله خونه روندارم بمونم؟
گردنشوخم کردوبانگاه مظلومش بهم خیره شد مثل پسربچه هایی شده که ی خواهش مهم ازمادرشون دارن
-نه هم زشته هم من خوشم نمیادپشتم حرف باشه
-ب جهنم زنمی زن شرعیم به هیشکیم ربطی نداره
-اروم چراصداتومیبری بالا هرکی ندونه فکرمیکنه چه خبره
-منظورت ازهرکی کیانه؟
به جای جواب فقط نگاهش کردم جوابم اره بودامامیخواستم انکارکنم وقتی سکوتم رادید خودش ادامه داد:
-من نمیدونم اون چیکاربه زندگی ما داره؟البته ازاولشم حمایتاشومیدیدما حتی اوایل فکرمیکردم دوستت داره اماوقتی خودم بهت علاقه مند شدم ازش پرسیدم پرسیدم دوستت داره یانه؟گفت نه بیشترحمایتاش برادرانه س ولی زیادی حواسش به این واحده یعنی چی؟شایدمامیخوایم باهم خوش باشیم بایداجازه زنمو ازاون بگیرم؟
ارتین داشت غرمیزد ولی من چشمام خیره به فرش بودو یه جمله توذهنم تکرارمیشد پرسیدم دوستت داره گفت نه
یعنی دوستم نداشته؟پس اون نگاه ها اون همه محبتو چی معنی کنم؟
اصلامن چراناراحت شدم|؟باید خوشحال باشم که نگاه کیان بهم برادرانه هس امانمیتونم مدتیه فکرمیکنم دوستم داره ودیرجنبیده اماوقتی انقد راحت به ارتین گفته دوسم نداره وراهو براارتین بازکرده ایابازم جایی برادوست داشتن میمونه
ادم جازدن ودورزدن نیستم ولی بارفتارهای مادرارتین فکرمیکردم شاید نامزدی به هم بخوره ومن به عشقم برسم اماباشنیدن این حرفا نامزدیمو به هم بزنم که دست ازپادرازتر برگردم سرخونه اول که متلکای کیانوبه جون بخرم
اهل نامردی نیستم ارتینو دوست دارم شایدم خیلی دوسش دارم هنوز درکش نکردم ولی گاهی وقتاازدست مامانش عاصی میشم ومیخوام پشت پابزنم به همه چی اونکه ازاول منونخواست تااخرم نمیخواد
اماحالامیبینم تنهاکسی که واقعا عاشقانه دوستم داره ارتینه وقتی بامن بودنو باخانواده بودش ترجیح میده بهتره منم براش بجنگم برای داشتنش برای

1400/04/29 18:41

بارها نگارتوچنگالم بودو ازش گذشتم اونوقت اقا...

ها؟نمیدونم نگاربهش چیگفت که عقب کشید اهان اینه

حقاکه دخترسنگینیه عه ببینم این جونور میخاد چیکارکنه؟

چراداره میادسمت دوربین

تولنزدوربین خیره شدوعقب رفت ی صندلی اوردو نزدیک دوربینورفت روش وایستاد دستشو اورد جلودوربینو.....

عه عه عه چیکارکرد؟نامرد سیستمو قطع کرد

باخشم ازجام بلندشدم ودوتادستامو به سمت شقیقه هام وداخل موهام بردم وچشمامو بستم تاخشممو فروببرم

توروز روشن جلوچشم من ...میخواد

رفتم سمت دراتاقم خواستم برم داخل اتاقشون که مانع ادامه معاقشه شون شم ولی نه اینطوری تابلو میشم که داشتم کنترلشون میکردم درثانی اینااگه بخوان غلط اضافه بکنن توخونه راحت ترن دیگه نگاراهل این حرفانیس اونم توشرکت ارتینم دیگه انقدر سست نیست بخواد توشرکت نه نه شایدم میخاسته ی شوخی خرکی بازنش بکنه که من نبینم اره همینه

دوسه باری تواتاقم قدم زدم اروم نمیشم ذهنم فقط تواون اتاق میچرخه

باید یه کاری کنم کوچیکترین برخوردی بینشون باشه من نابود میشم هرچندشاید بدتربیشترازاینا رو داشته باشن ولی حداقل جلوچشم من نبوده

تواتاق دنبال یه بهونه بودم چشمم روی میزثابت موند اهان پروژه میلان

همینه برگه هارو ازروی میز برداشتم وباقدم های محکم ب سمت اتاقشون رفتم


نگار:
چسبیدم ب درو ارتین دستاشو دوطرف شونه م حلقه کرده
بابوسه خط فرضی ازشقیقه م تاگوشه لبم کشید سرشوعقب کشید وبالبخند نگاهم کرد
دلم براخانومم ی ذره شده بود
-الان دلتنگیت رفع شد؟
-کاملا نه ولی بدک نبود
دستشو ازمقنعم داخل بردوشروع ب نوازش موهام کرد
چشماموبستم ونفسهایی که ب صورتم میخوردوحس کردم نمیگم بدم میاد نه بدم میاد نه خیلی خوشم میاد ی حس دوگانه دارم هنوزخیلی باهاش اخت نشدم هنوزبادلم یکی نشدم اماحس بدیو بهم القانمیکنه چون شوهرمه شوهری که ب انتخاب واختیارخودم بوده وتاحالاجزخوبی ازش ندیدم
باشنیدن صدای بازشدن درکه خیلی محکم وسریع بازشد چشماموبازکردموبه ارتین خیره شدم درعرض یک صدم ثانیه مغزم فعال شدوبادست ارتینوکنارزدم وروبه دیوارکردم
خوبه گوشه کناری دربودیم وگرنه حتماهرکی بوده مارودیده بود نمیدونم کی بودکه بدون درزدن دروبازکرد
-ارتین؟
باشنیدن صداش شناختمش نمیدونم فهمیده تواتاقمون چه خبره یانه؟
روم نمیشه بچرخمو نگاش کنم
-چیه کیان؟کاری داشتی؟
-کار؟اهان اره بیااتاقم دوباره این پروژه میلانو توضیح بده بعضی قسمتاشومتوجه نشدم
-ای بابا برادرمن توکه دیشب گفتی خوب فهمیدم
-دیشب حالم خوب نبود حالامگه سختته دوباره بگی؟ببینم اتفاقی

1400/04/29 18:41

دراومد
یکی محکمومداوم ب در میزد
ارتین باشک نگاهم کردوبه سمت دررفت ازسوراخ درنگاهم کردوباتعجب ب طرف من برگشت
-کیانه
-چیکارداره؟باتوکارداره؟
-نمیدونم برومانتو بپوش تامنم دروبازکنم
صدای کیانو که امیخته باخشم ولرز بودوشنیدم
-توچه غلطی کردی؟منوبگوفکرمیکردم ادمی غریب گیراوردی؟دست روزن بلندمیکنی؟نکنه فکرکردی تنهاوبی کسه من مثل کوه پشتشم اجازه نمیدم کسی اذیتش کنه دوستیمون به جای خود ولی حق نداری بهش زوربگی بخوای اینجوری باشی.....
دیگه تعلل جایزنیست کیان داره حرفایی رومیزنه که شنیدنشون درست نیست درواقع برای ارتین درست نیست که یک مرد اینطوری داره برای زنی که محرمشه اینطوری جلزوولز میکنه اونم مردیکه بامن هیچ نسبتی نداره
حس کرده بودم رفتارکیان تازگیا تغیرکرده حس کرده بودم این کیان کیان قبل نیست حس کرده بودم اونم ب من میل نیست ولی تمام این مدت باخودمواحساسم جنگیدم تاکاراشتباهی ازم سرنزنه من ب ارتین تعهددادم ی تعهد مادام العمر نبایدرفیق نیمه راه باشمو دل شکنی کنم نباید اجازه بدم ارتین بهم شک کنه
دستی به لبه روسریم کشیدم وازاتاق بیرون رفتم
-سلام
بادیدنم چندثانیه خیره شدتوصورتم بعدچشماش شروع ب چرخیدن کردن انگاردنبال چیزی توصورتم میگشتن باقدم های بلند بهم نزدیک شد
نگاهم روی کفشش ثابت موند
ماتواین خونه نمازمیخونیم نبایدباکفش راه بره وحرمت شکنی کنه
-نگارتوخوبی؟اتفاقی برات افتاد؟چیشدجیغ کشیدی؟سکتم دادی دختر
ازلحن صمیمیش اونم جلوی ارتین ناراحت شدم هرقدرم نگران باشه نبایدطوری رفتارکنه ارتین به من بدبین بشه تنهاچیزی که اجازه ندادم روپیشونیم مهربدنامی بده ازاین به بعدم نباید بذارم
-متاسفم نگرانتون کردم ولی یه چیزی بین خودمون بود احتیاج به دخالت شمانبود درضمن اتفاقی نیوفتاده
-ولی تو...
-میدونم داداش باجیغ نگارنگران شدی ولی چیزی نیست خودتواذیت نکن
-نگاربه من راستشوبگو ارتین اذیتت میکنه؟نگران چی هستی؟بگوخودم پشتتم
دیگه بیش ازحد پسرخاله شده بودمثل اون روزای اولم که شناختمش حرصم میداد
-ممنونم ازلطفتون ولی احتیاجی به شمانیست خداطولانی کنه عمرارتینو شوهرم پشتمه واحتیاج ب هیشکی ندارم درضمن وقتی میاید تواین خونه کفشاتونو دربیارید مااینجانمازمیخونیم خوشم نمیاد فرشمون نجس بشه
-من نجسم؟
-شمارو عرض نکردم کفشتونو عرض کردم بابت نگرانیتونم هم ممنونم هم معذرت میخوام


کیان:
دیگه داره شورشو درمیاره دختره ی نفهم ی ذره ب عقلش نمیرسه که من ب خاطرش نگران شدم
اصلا انتظاراین برخوردوازش نداشتم کم مونده بود بزنه پرتم کنه بیرون
بهش اخم

1400/04/29 18:41

افتاده؟خانومت چراپشتشوکرده
ای وای اصلاحواسم نبودبرگردم حتی بهش سلامم نکردم
درحالی که موهامو داخل مقنعه میکردم برگشتم وزیرلب سلام کردم
بااخم درحالی که صورتش سرخ بود ورگ شقیقه ش بیرون زده بود نگاهم کرد
بابستن چشم جواب سلاممو داد وبه ارتین اشاره کرد که دنبالش بره وخودش ازاتاق بیرون رفت
نفسموبیرون دادمو ب ارتین نگاه کردم
بالبخندنگاهم کردوانگشتشوکنارگیجگاهش گذاشت وبه معنی قاطی داشتن انگشت اشارشوچرخوند
-نترس قاطیه یهورم میکنه برم ببینم چیکارم داره
کیان:
-وای بچه اروم بگیر خب بشین سرگیجه گرفتم انقدراه رفتی
-این همه وقت دارن چیکارمیکنن؟
-کی؟چراباخودت حرف میزنی؟اصلاچی میخوای ازاون سوراخ درکه رابه رابهش دخیل میبندی؟
-میخوام ببینم ارتین کی میره
-ارتین دیگه کیه؟کجابره؟
-وای بی بی گیردادیا نامزده نگارومیگم منتظرم ببینم کی پامیشه بره خونش کنگرخورده لنگرانداخته
-واه مگه نمیگی نامزدشه؟خوادم خونه نامزدش نره کجابره؟
باحرص اخرین نگاهمو ب درواحدش انداختم وپیش بی بی رفتم
-مگه شمانگفتیدمنودوست داره؟
-گفتم شاید که چی؟
-پس چرامن ی هفته س هرچی بش نخ میدم بلکه بفهمم دوسم داره تای غلطی بکنم همه روپرت میکنه طرفمواخمش بیشترازهرموقع بهم دهن کجی میکنه؟
-واه نخ میدی بهش؟نخ براچی؟مگه خیاطی میکنه؟تومگه نخ فروشی داری؟
هم ازحرفش خندم گرفت وهم حرصم دراومدلبمو بهم فشردم واروم اروم براش توضیح دادم
-نخ بهش دادم یعنی بهش علامت دادم چجوری بگم؟بهش ی جوری نشونه دادم که بفهمه دوسش دارم یعنی اگه منومیخواد بفهمه منم بی میل نیستم
-صبرکن ببینم توچیکارکردی؟نکنه بهش پیشنهاددادی؟
-هنوزنه
-هنوز؟مگه قراره بدی؟نکنی این کاروهااون نامزدداره حکم زن شوهرداروداره گناهه
-شماخودتون گفتیددوستم داره
-من گفتم انگاراونم ترودوست داشته میفهمی داشته؟نگفتم بری ب ناموس مردم چمیدونم نخ بدی
-ولی من اونو....
-استغفرالله پسرم نگوگناهه تمومش کن این عشق هرچی بوده بایدتموم شه من فقط تعجب کردم ازکارشمادوتا چه تویی که پاپیش نذاشی چ اونی که ب *** دیگه بعله گفته نگفتم ازنو شروع کنید بعضی وقتابعضی فرصتها دوباره بدست نمیادتازمان داری بایداقدام کنی بعدش دیگه فایده ای نداره
-امامن هنوزفرصت دارم اوناهنوزنامزدن عقدکه نکردن من نگارودوست دارم بی بی طاقت نمیارم وقتی باهم میبینمشون مثل مرغ پرکنده میشم
سرشوتکون دادعینکشوزدونگاه ازم گرفت
-ازش بگذرپسرم یعنی بایدبگذری اون دیگه مال یکی دیگه س بهش فکرنکن که خودت داغون میشی درضمن اون دخترمثل دوستای جنابعالی نیست که هرروز رنگ عوض کنه

1400/04/29 18:41

نگه داشتنش
بانشستن دستش روچونه م ازفکربیرون اومدم به چشمای تب دارش خیره شدم
باابروپرسید چیشده؟
درجواب چشماموبستم وفاصله بینو پرکردم دستاش دورشونه م حلقه شد وعاشقانه ترازمن جواب داداینبار حس دوگانه م کمتربود وحس دوست داشتنم بیشترشد سرموعقب کشیدم وزمزمه کردم:
-دوستت دارم
پیشونیشوبه پیشونیم چسبوند:
-من بیشتر بمونم؟
-من مال توام اینوبهت قول میدم نمیذارم حرف وحدیث خاله خانباجیا تاثیری توزندگیمون بذاره میجنگموزندگیمونو حفظ میکنم
-مثل شیرپشتتم ماده شیرمن نمیذارم کسی پاتودایره مالکیتم بذاره وناراحتت کنه قول میدم
دستاش صورتموقاب گرفت چشماموبازکردم
صداقت توچشماش موج میزد
-دوست داشتن توبهترین اتفاق زندگی من بود نمیذارم قشنگ ترین اتفاق زندگیم راحت ازدست بدم بمیرمم نمیذارم ازارت بدن
-پس بروزودترکارای عروسیمونو انجام بده این نامزدی باوجود این حرفاوتیکه ها داره طولانی میشه وبهم سخت میگذره
-نوکرتم هستم زودترمیگفتی کاراروتاعیدردیف میکردم
حالاسعی کن تابعدازعیدزدتمومش کنیم وهردوراحت شیم وازدست قوم ظالمین نفسی تازه کنیم
-قوم ظالمین خانواده منن دیگه؟
نگاهش دلخوربود سرموروی سینه ش ودستامودورکمرقطورش حلقه کردم
-نه اونایی هستن که چشم ندارن خوشحالیه ی دختریتیم وتنهاروببینن اونایی که باخنده هاش ناراحت میشن وباگریه هاش شاد حالاهرکی میخواد باشه
-پای هرکی که ب این امرراضی باشه اززندگیمون کوتاه میکنم
سرموبلندکردم وباشک نگاهش کردم
-حتی اگه نزدیک ترین *** باشه؟
-حتی اگه مادرمم باشه ناحق بگه دورشوخط قرمزمیکشم بااین سن وسال میفهمم خوب وبدچیه ومیدونم همه دنیاروبگردم به پاکی توپیدانمیکنم پس حق ندارن ستاره دلمو ناراحت کنن تاخودشون خوشحال باشن فقط امیدوارم مجبوربه این کارنشم
-امیدوارم
دست کشید توموهاش ودوباره تکرارخواهش دلش:
-بمونم؟
-نه
چشماشوبست موهاموبوسیدوکمی فاصله گرفت:
-شب بخیر عشقم خوب بخوابی
کیان:
اوووف دلم گرفته ازدنیا ازهمه بی وفاییاش گرچه همش انعکاس اعمال خودمه
ارتینونگارکه باهم سرشون گرمه بی بی م که دید حالم خوبه برگشت شمال بابامم که....بهش فکرنکنم بهتره یادرگیره دلشه یاکارش
بازم به معرفت خودت خداجون گلی به جمالت که تنهامون نذاشی
بی منت هرچی بخوایمومیدی وبدیهامون وتوچشممون نمیزنی
میبینی به رومون نمیاری میشنوی نشنیده میگیری ناراحت میشیو به دل نمیگیری توکه انقدخوبی پس چرارفتاربنده هات عکس اینه؟
چرامنتظرن ی کاربدکنی تاشمشیرکنن توجونت؟
چرااگه ی زمانی ی غلطی بکنیم صدباربه رومون میارن وشرمنده مون

1400/04/29 18:41

غلیظی کردموپرحرص جوابشودادم
-ببخشیدخانم نمازخون الان تشریف نحسمو میبرم که ی وقت عبادت شما بی اجرنباشه
دختره ی سرتق به جای اینکه خجالت بکشه اخم تحویلم میده
ارتین دست ب شونه م گرفتو خواست میونه داری کنه
-این چ حرفیه کیان جون؟نگارمنظورش این نبود اتفاقامنونگارممنونتیم که حواست بهش هستویه وقت دزدی یاکسی بیاد نمیتونه بهش ازاری برسونه
-بیخودتعارف نکن منظورشون واضح بود من دخالت بیجاکردم ی کم حس برادرانه م زیادی قلنبه شدوبه رگ غیرتم برخورد کسی روابجیم دست بلندکنه
این حرفوازته دلم نزدم برامنی که هنوزمنتظریه گوشه چشمشم زوده بگم ابجی
باتردیدنگاهم کردشایدبرای ی لحظه نگاهش رنگ قدردانی گرف فقط ی لحظه
ب سمت درچرخیدم دستامومشت کردموگفتم حرفیوکه خیلی وقت بود تودلم مونده بود
-شایدشماهاجانمازاب بکشیدونمازاتون قضانشه ولی مااگه نمازامونم قضاکنیم جانمازاب نمیکشیم مهم دلمونه که خیلی وقته ب اون بالایی وصله
دروبازکردم مثل همیشه بی جوابم نذاشت
-ادمی که همیشه دقیقه اخری باشه همیشه درجامیزنه وهمه جا اززندگی جامیمونه چون همیشه یادگرفته اگه کارواجبش دیربشه قضاشو میتونه ب جابیاره امایادنگرفته بعضی فرصتادیگه جبران نمیشن یادنگرفته نبایدبگه حالا باشه برای بعد یادنگرفته خدافرمان داده هرچی باید به وقتش باشه حتی اگه مجبورباشین جاربزنیدپس جانمازاب کشی بهترازاینکه انقدر دست دست کنیم که وقتوازدست بدیم نمازخوندن وظیفه ای که بهمون یادمیده توکل زندگی باید وقت شناس بودحتی اگرمجبوربه شنیدن حرفایی باشیم که برامون ناخوشاینده
صبرنکردم تابیشترازاین حقیقتیوکه خودم باعثش بودمو به صورتم بزنه
خدافظی کردمودروبستم
اره درسته حرفاش عین حقیقته من همیشه ادعاداشتم ازادمای مدعی بدم میاد همیشه بااین کارازواجبات کناره گرفتم وگفتم وقت براجبران هست
اماغافل ازاینکه شایدوقت براجبرانش پیش نیاد
نگارامروزباحرفاش بهم فهموند که میدونه تودلم چه غوغاییه وتوچه تبی دستوپامیزنم ,ولی اینم بهم فهموندکه روزگارمنتظرحرکت مانمیشه زمین ب گردش خودش ادامه میده واگه مادیربجمبیبم خیلی ازفرصتهامونو ازدست میدیم مثل منی که فرصت داشتن نگاروازدست دادم مثل روزهای جوونیم که ب عیاشی خوش گذرونی گذشتوراه درستوموکول کردم ب پیری غافل ازاینکه مگه دنیا ب من فرصت پیری میده؟
هرروز بایدبیشترافسوس بخورم که چه گوهریوازدست دادم گوهرنابی که تواین زمونه کیمیاست امروزباحرفاش ازصدتامعلم بهتربهم فهموند که دردم چیه وافسوس الانم ازکجااب میخوره
کاش زودترشناخته بودمش کاش زودترخودموشناخته

1400/04/29 18:41

وشوهرومثل لباس تعویض کنه نمونه ش کمه دخترمقیدوپاکیه اهل گناه نیست فکرنکنم اهل دل شکستنم باشه پس بیخیالش شو
نگار:
دوماه ازروزی که اومدیم ازاصفهان میگذره تواین دوماه خیلی چیزاعوض شده علاقم ب ارتین بیشترشده وحسم ب کیان کمترشده ازبین نرفته و ی گوشه ازقلبم جاخوش کرده وقول داده هیچوقت ازمخفیگاهش بیرون نیاد گاهی وقتا بعضی حساباید تبعیدشن تبعیدبشن تادیده نشن تازمزمه نشنواخرنمک بشن روزخمت
امااین یه ماه چیزی که خیلی عجیب بوده رفتارکیانه که بیشترازقبل مواظبمه ی جورایی حس میکنم بادیگارداستخدارم کردم
ن ازخونه بیرون میره وبامن برمیگرده وفتهایی که خودم تنهایی میرم شرکت باماشین تاجلوی شرکت دنبالم میاد باقدمهام سرعت ماشینوکم میکنه وهم مسیر اتوبوسها میشه مشخصه کاراش ازعمده ولی علتش چیه؟
قبل ازاینکه ارتینی درمیون باشه ازاین کارانمیکردولی الان روزبه روزبیشترداره سایه تنهاییام میشه
گاهی ازدستش عصبانی میشمودلم میخوادهرچی ازدهنم درمیادبهش بگم ولی بعدمیگم شایدچون ناموس رفیقشم ب سفارش خودارتین هواموداره چندبارمیخواستم ازارتین بپرسم ولی ترسیدم اینطوری نباشه وارتینوبه خودموکیان بدبین کنم
برای همین تنهاکاری که میتونم بکنم اینه که کسی که زمانی همه ی دیده م بوده رو ندید بگیرم
خانواده ارتین هنوزتوجبهه ی مخالفن ولی برای تولدارتین قراره بیان تهران
بعدازبحث سری قبل ارتین ی باردیگه رفت اصفهانوباهاشون حرف زد وقتی برگشت گفت سنگامو باهاشون واکندم که اگه اخم روصورتت بنشونن دیگه صورت منو نبینن
بعدازشنیدن حرفش لبخندی مهمان صورت ناامیدم شد فکرمیکردم بره اصفهان چندتارویکی میکننومنوازچشمش میندازن دروغ چرا؟ارتین خیلی مردخوب ومهربونیه برام شده همه *** پشتو پناه اگه اونم ترکم کنه بیش ازپیش تنهامیشم میترسم ازاینکه ی باردیگه همه *** ازدست بدم
اره الان ارتین تنهاکسمه وهمه کسمه
حتی درمقابل رفتارهای نامعقول نامتعادل کیان
حتی درمقابل نگاه های خواهشگرانه وسنگین کیان
حتی دربرابرمردمی که ی روزی انگشت اتهامشون روبه من بود ب جرم تنهایی
ب جرم بی کسی ب جرم کسی که بهتردریده میشه پس باید پاره ش کرد طوریکه اثری ازش باقی نمونه مثل خیلی ازدخترای کشورمون که جرمشون فقط تنهایی بود
ارتین مثل پدرپشتمه ومثل برادرم برام غیرت خرج میکنه ومثل ی شوهرواقعی تکیه گاهمه
امروزقراره ناهاربیاداینجاهرروزسرکارناهار باهمیم امروزکه جمعه س قراره بیاد ناهاروباهم باشیم
"میگه بدجوری اسیرت شدموبهت عادت کردم
میگه ب ی ماده جدید ب نام نگار معتادشدم اگه نیم ثانیه نبینمش حالم

1400/04/29 18:41

میکنن
اگرنسنجیده حرفی بزنیم شیپورمیگیرنوبه کل دنیا جارمیزنن
توبه این خوبی خدایی میکنی وچشم پوشی
ولی بنده هات....امان ازمنه بنده که به ظاهرخداپرستم ولی راه ومنش شیطانودرپیش گرفتم
بدکردم خدا خیلی بدکردم اونقدری که زمونه فرصت داشتن زنی مثل نگاروازم گرفت
بدترازون خردشدم غرورم له شد
وقتی باغرورزل زد توچشمامودرباره نمازخوندن حرف زد ازپاک بودن دم زد خیلی سخته کسی که عشقت بوده همه چیوبکوبه توصورتت
ازاون شب تاحالا سعی کردم باهاش چشم توچشم نشم ندیدبگیرمش اگرچشمم بهش بیوفته اخم میکنم وبه دلم میگم نزن لعنتی نزن
قرارنیس کسی بی قراریتودرک کنه وبه سمفونی که راه انداختی گوش کنه پس خفه شو
اخ خدا اخ که دلم یه اغوش گرم میخواد ی شونه محکم برای تکیه درعین حال ضعیف
ی خونه گرمترازتابستون
ولی افسوس صدافسوس که نشد
میخوام امشب ازعشقم برات بگم خدا جزخودت گوش شنوایی ندارم فقط توبرام موندی مثل همه سالهای تنهایی من
عشقی که بی صدااومد وبه مهیبی دل شکست ورفت
اگه نمازخوندن انقدبراشون افتخارداره بذاربخونن فکرکنن تافته جدابافته ان
حقمه هرچی کلفت بارم کردحقمه مدتهاست خواب ب چشمم نیومده ازاون شبی که دم ازپاکی ونجسی کردونمازشوبه رخم کشید
ی لحظه م اروم نمیشم
بدکردم باهمه دوست بودم باتویی که بهترین دوستم بودی نااشنا میخوام بهت وصل شم خدا مثل نگارمثل ارتین مثل همه کسانی که هیچوقت ناامید نمیشن وهمیشه تروکنارخودشون دارن
خیلی فکرکردم به کارهاورفتارام میخوام خوب شم عوض شم حداقل تلاش کنم باهات بیشترحرف بزنم میدونم بعداینهمه عمروگناه کارراحتی نیست ولی دست به زانوگرفتمویاعلی گفتم پس خودت کمکم کن تنهام نذار
نگار:
سیب سرخوداخل سفره گذاشتم وارتینوصدازدم
-ارتین زودباش الان سال تحویل میشه
-الان میام
نشستم کنارمیزی که توش سفره هفت سینوچیدیمو قرانوبازکردم چندلحظه بعدارتین درحالیه که بایه جعبه کادویی سفید دستش بوداومدکنارم نشستو صورتمو بوسید
-چاکرخانوم خودمم هستمممممم
بالبخندادامه سوره قرانوخوندم اونم بی صداکنارم نشست سنگینی نگاهشو حس میکردم سعی میکرداهمیت ندموبی توجه باشم پایان سوره قران وبستمو بوسیدم نگاموبه تلویزیون دوختم همون موقع گوینده گفت:
اغازسال13.....
ب محض اینکه لبخندرولبم نشست صورتم خیس شد باحرص صورتموپاک کردم وبه سمت ارتین براق شدم
-اه ارتین خیسم کردی
باخنده ابروبالاانداختو جواب داد
-کیفش به همینه ابلمبوش میچسبه
زیرلب پروگفتم ودوباره ب تلویزیون نگاه کردم
کمی که گذشت انگشت اشارشوفروکردتوپهلوم
-هوی دخترخانوم عیدشدا
بدون اینکه

1400/04/29 18:41

خراب میشه"
تمام حرفاش مثل ارامبخش میمونه مثل هورمون اندروفین که شادی بخش روحه واسترسو کم میکنه وقتی کنارشم کمترغصه میخورم وبه اینده امیدوارم
صداقانه بگم تازگیا حس میکنم دوسش دارم
بابازکردن درخونه صورت خندون ارتین درحالی که دسته گلی بارزهای صورتی مقابلم گرفته بودجلوم ظاهرشد
وای من عاشق این رنگم
باخوشحالی گلوازش گرفتم
-وای مرسی ارتین خیلی گلی من عاشق این رنگم
-بله کاملا مشخصه که بیشترازمن دوسش داری
باخجالت نگاش کردم
-این چ حرفیه اقامون؟
-بروکنارزبون نریز بیام تو
بالبخند ب اشپزخونه رفتم وگلدونی که روی میزبودوبرداشتم وداخلش اب ریختم وگلارو توش گذاشتم
ارتین خودشو روکاناپه پرت کردو دستاشودوطرف پشتی کاناپه گذاشت
-اخی ادم وقتی عشقشومیبینه روحش تازه میشه
ازتعریفش ذوق کردمو باشوق کنارش نشستم بالبخندمهربونی بهم نگاه کردودستاشودورشونم حلقه کرد
-انقدررنگ ابی بهت میادکه دلم میخوادهرچی لباس برات میخرم این رنگی باشه
نگاه ب لباسم کردم که چونموگرفتو سرموبلندکرد
-ازگل خوشت اومد؟
-عالیه خیلی خوشم اومد
-پس جایزه منوبده
وطلبکارنگام کرد بالبخندبهش نزدیک ترشدم وصورتمو مماس با صورتش شد لبم نیم میلی متربا گونه ش فاصله داشت نفسمو فوت کردم چشماشو بالذت بست لبخندم عمق گرفت گوشه صورتش جایی که پشت دندونهای اسیاب پایین هستو محکم گازگرفتم دادش بلندشد قبل ازاینکه بتونم فرارکنم گوشمو گازگرفت
ازته دل جیغ کشیدم باحرص اسمشوصدازدمو به اشپزخونه رفتم ی لیوان پرکردمو بهش ریختم قهقهه زد
-اب که روشناییه ولی بایدبدونی به کی میخوای بریزی
بالبخندشیطنت باری دره یخچالوبازکردوپارچ ابو بیرون اوردباقیافه بدجنس به سمتم اومد
دوییدم سمت در
-وای ارتین نریزیااااااااااا بریزی میکشمت
-امتحان میکنیم
تاخواستم ب سمت دیگه ای فرارکنم یقمو گرفتو بانامردی تمام کل اب پارچو خالی کرد تولباسم
منوبگی مردم یخ زدم
چنان جیغی کشیدم که خودارتینم گوششوگرفت
-ارتین نامرد بدذات لعنتییییییییی
هنوزچندلحظه ازجیغ کشیدنم نگذشته بود که صدای محکم کوبیده شدن دراومد
یکی محکمومداوم ب در میزد
ارتین باشک نگاهم کردوبه سمت دررفت ازسوراخ درنگاهم کردوباتعجب ب طرف من برگشت
-کیانه
-چیکارداره؟باتوکارداره؟
-نمیدونم برومانتو بپوش تامنم دروبازکنم
صدای کیانو که امیخته باخشم ولرز بودوشنیدم
-توچه غلطی کردی؟منوبگوفکرمیکردم ادمی غریب گیراوردی؟دست روزن بلندمیکنی؟نکنه فکرکردی تنهاوبی کسه من مثل کوه پشتشم اجازه نمیدم کسی اذیتش کنه دوستیمون به جای خود ولی حق نداری بهش زوربگی بخوای

1400/04/29 18:41

بودم کاش قبل ازنگار یکی بودتابهم بفهمونه دنیامنتظرحرکت مانمیمونه راهشومیگیره ومیره بهم یادمیدادهرکاریوبه وقتش انجام بدم بدون ترس ازتفکرمردم بدون ترس ازاینکه مبادا بهم بخندن به اعتقادم ب عشقم
فرصتاموازدست دادموهرثانیه درجازدم
فکرمیکردم ادمهایی مثل ارتینونگارمدعین ولی خودم ازهمه مدعی ترم پرازصداولی توخالی مثل طبلی که صداش گوش فلکوکرکرده
نگار:
بارفتن کیان نفس راحتی کشیدم سخت بود اون حرفاروبهش بزنم ولی باید میگفتم بایدیکی بهش میگفت نگاه سرگردون امروزش ب خاطردست روی دست گذاشتن دیروزش بوده
-نگار؟
ازفکربیرون اومدموبه صورت متفکرارتین نگاه کردم
-جانم؟
-کیان چرااینجوری کرد؟انگارجدیداعوض شده همش مضطربونگرانه زیادی حساسیت ب خرج میده سرهرچیزکوچیکی بهم میریزه کیانی که قبلا به کسی حساس نبودوتوبیخیالی طی میکرد حالاتبدیل شده ب ی ادم جوشی وعصبی ب نظرتوعجیب نیس؟
انقدرتابلورفتارکرده که ارتینم شک کرده دست کیان برامن روشده ولی نباید براارتینم روبشه شایدبهترباشه هرچه زودترازاین خونه برم یاحتی شرکت هرچی برخوردمون کمترباشه بهتره بایداروم قدم بردارم که ارتین شک نکنه باید محتاط بود
-نمیدونم رفیق شفیق شماست لابدبایکی ازدوس دختراش بهم زده دپرس شده
-کیان؟اون ادم این حرفانیس تاحالاندیدم خودش بره طرف دختری همیشه دختران که براش سرودست میشکنن ازکیان ی اشاره بودوازدخترا دویدن اماجدیداهمون اشاره کوچیکم فاکتورگرفته که هیچ اگردختریم بیادطرفش مثل سگ پاچه شومیگرفت
-بهش فکرنکن حتمایه مدت تومود این رفتاره دوباره برمیگرده سرخونه اول درضمن دیگه صدای منودرنمیاری که رفیقت فردین بازیش گل کنه
-اینجوری که توپاچه بدبختوگرفتی غلط کنه دیگه بره تونقش فردین
***
امروزتولدارتینه مادرش ایناازاصفهان اومدن تهرانو منم برای شام خونش دعوتم دوباره استرس دیدنشون افتاده ب جونم اصلا دلم نمیخواد برم ولی چاره ای نیست
ی بولوز ابی فیروزه ای یقه بازاستین سه ربع تنگ واندامی پوشیدم باشلوارکتون ابی روشن
موهاموحلقه حلقه وبه صورت بازدورم ریختم وی کمم نسبت ب قبل ارایشمو غلیظ ترکردم
دلم نمیخواد جای هیچ ایرادی بمونه بذارببینم چقدرخوشگلم وعلت عشق ارتین همه چی تموم بودنمه
باصدای زنگ در نگاه ازاینه گرفتموپالتوشالموپوشیدم کفشامم پام کردمو ازخونه بیرون رفتم
ارتین درخونه شوبازکردوباتعظیمی منتظرورودم ب خونه شد
-بفرماییدبانو
بالبخندواردشدم ولی لبخندم بادیدن چهره طلبکارمادرارتین ازبین رفت
سلام ارومی ب همه کردموباارتین ب اتاقش رفتم
لباساموعوض کردمودستی ب موهام

1400/04/29 18:41

نگاش کنم گفتم:
-خب بشه
-اصوولا باید دیده بوسی کنیما
-شما به جامنم انجام دادی
سفت چسبید بهمو منوکشیدسمت خودش
-بیاببینم موش ملوسک من
باخنده باهاش دیده بوسی کردم جعبه روتودستم گذاشت وباعشق نگام کرد
-سال نومبارک امیدوارم خنده همیشه مهمون لبات باشه
-توهم همینطور
-کشته این ابرازاحساساتتم
بالبخندسرموتکون دادم ودرجعبه روبازکردم ی گردنبند داخل جعبه بود گرنبند طلاسفید که بسیارظریف بودبرداشتمش وجلوی صورتم گرفتم حرف آی اینگلیسی بود بامحبت نگاهش کردم
درجواب نگاهم بالودگی جواب داد
-میگن همه خانوماطلادوستنا تااینودیدی چشات برق زدونگاهت تغیرکرد
-ارتین من اینجوریم؟
-دقیقا همینجوری هستی ولی همیشه حقیقت تلخه عزیزم
دستموبین موهاش کردموبه همشون ریختم
-پررو
-حالاردکن بیاد
-چیو؟
-عیدیو
-بروبابافکرکرده بچه دوسالس عیدیم کجابود؟
چونموتودستش کمی گرفتوفشرد
-میگم ردکن بابا
-بروبابا خداروزیتوجای دیگه حوالی کنه
-فعلاکه اینجاحوالی کرده
کادوبراش لباس گرفته بودم ولی میخواستم سربه سرش بذارم
-حالاکه یادت رفته بایدجریمه بشی
-جریمه؟دلت میاد؟
-خرم نکن من ی بارخرشدم عاشقت شدم دیگه خرنمیشم
-خب حالاجریمه م چیه؟
ب جای جواب چسبید ب لپموگازمحکمی ازش گرفت بازداشت دادم بلندمیشد دستموگرفتم مقابلش سعی کردم ازش فاصله بگیرم ولی بیشترلپم کشیده شدودردم اومد
-نامردگوست صورتم کنده شدولم کن
ی کم بعدبااخیش بلندی سرشوعقب برد
-وای حال کردم یعنی ازصدتابوس بیشتربهم چسبید
درحالی که دستموبه صورتم میکشیدم بااخم نگاش کردم
-خیلی نامردی خیلی بدی میدونی من خوشم نمیاد اذیت میکنی
دست به موهام کشید وکنارگوشم گفت:
-نازکن که خودم نازتومیخرم قربونت برم نمیخواستم محکم باشه ولی گوشتت انقدشیرینه که وقتی زیردندون میره اووووووم ادم دوست داره بچلونش
-به هرحال به ضررت شد دیگه کادموبهت نمیدم
-کادو؟مگه کادوگرفتی؟
باخنده ب اتاقم رفت وکادوشوبرداشت وبازکردواصلانم به جیغای من اهمیت نداد
بعدازکلی سروصدا وخنده ناهارخوردیمو بعداون ارتین اماده شدبره
-کجامیری؟نمیمونی؟
-نه برم کارموبکنم فردایه سربرم اصفهان
-میری بمونی؟
دستی ب موهام کشید ومهربون جوابموداد
-مگه عقلم کمه زن قشنگموتهران ول کنم میرموشب برمیگردم
-قول؟
-قول
بااین همه مهربونی های بی چشم داشت بااین محبت خالصانه میتونم دست ودل نشورم
نمیگم عاشق ولی دارم دلبسته حامی این روزام میشم مردی که ب خاطر حفظ احترام من گف لازم نیس دیگه ب دیدن خانواده م بیای
ومن هرروز بیشترمدیونش میشم شایدم عاشق تر
تاشب چندبارتلفنی باارتین

1400/04/29 18:41

اینجوری باشی.....
دیگه تعلل جایزنیست کیان داره حرفایی رومیزنه که شنیدنشون درست نیست درواقع برای ارتین درست نیست که یک مرد اینطوری داره برای زنی که محرمشه اینطوری جلزوولز میکنه اونم مردیکه بامن هیچ نسبتی نداره
حس کرده بودم رفتارکیان تازگیا تغیرکرده حس کرده بودم این کیان کیان قبل نیست حس کرده بودم اونم ب من میل نیست ولی تمام این مدت باخودمواحساسم جنگیدم تاکاراشتباهی ازم سرنزنه من ب ارتین تعهددادم ی تعهد مادام العمر نبایدرفیق نیمه راه باشمو دل شکنی کنم نباید اجازه بدم ارتین بهم شک کنه
دستی به لبه روسریم کشیدم وازاتاق بیرون رفتم
-سلام
بادیدنم چندثانیه خیره شدتوصورتم بعدچشماش شروع ب چرخیدن کردن انگاردنبال چیزی توصورتم میگشتن باقدم های بلند بهم نزدیک شد
نگاهم روی کفشش ثابت موند
ماتواین خونه نمازمیخونیم نبایدباکفش راه بره وحرمت شکنی کنه
-نگارتوخوبی؟اتفاقی برات افتاد؟چیشدجیغ کشیدی؟سکتم دادی دختر
ازلحن صمیمیش اونم جلوی ارتین ناراحت شدم هرقدرم نگران باشه نبایدطوری رفتارکنه ارتین به من بدبین بشه تنهاچیزی که اجازه ندادم روپیشونیم مهربدنامی بده ازاین به بعدم نباید بذارم
-متاسفم نگرانتون کردم ولی یه چیزی بین خودمون بود احتیاج به دخالت شمانبود درضمن اتفاقی نیوفتاده
-ولی تو...
-میدونم داداش باجیغ نگارنگران شدی ولی چیزی نیست خودتواذیت نکن
-نگاربه من راستشوبگو ارتین اذیتت میکنه؟نگران چی هستی؟بگوخودم پشتتم
دیگه بیش ازحد پسرخاله شده بودمثل اون روزای اولم که شناختمش حرصم میداد
-ممنونم ازلطفتون ولی احتیاجی به شمانیست خداطولانی کنه عمرارتینو شوهرم پشتمه واحتیاج ب هیشکی ندارم درضمن وقتی میاید تواین خونه کفشاتونو دربیارید مااینجانمازمیخونیم خوشم نمیاد فرشمون نجس بشه
-من نجسم؟
-شمارو عرض نکردم کفشتونو عرض کردم بابت نگرانیتونم هم ممنونم هم معذرت میخوام


کیان:
دیگه داره شورشو درمیاره دختره ی نفهم ی ذره ب عقلش نمیرسه که من ب خاطرش نگران شدم
اصلا انتظاراین برخوردوازش نداشتم کم مونده بود بزنه پرتم کنه بیرون
بهش اخم غلیظی کردموپرحرص جوابشودادم
-ببخشیدخانم نمازخون الان تشریف نحسمو میبرم که ی وقت عبادت شما بی اجرنباشه
دختره ی سرتق به جای اینکه خجالت بکشه اخم تحویلم میده
ارتین دست ب شونه م گرفتو خواست میونه داری کنه
-این چ حرفیه کیان جون؟نگارمنظورش این نبود اتفاقامنونگارممنونتیم که حواست بهش هستویه وقت دزدی یاکسی بیاد نمیتونه بهش ازاری برسونه
-بیخودتعارف نکن منظورشون واضح بود من دخالت بیجاکردم ی کم حس برادرانه م زیادی قلنبه

1400/04/29 18:41

شدوبه رگ غیرتم برخورد کسی روابجیم دست بلندکنه
این حرفوازته دلم نزدم برامنی که هنوزمنتظریه گوشه چشمشم زوده بگم ابجی
باتردیدنگاهم کردشایدبرای ی لحظه نگاهش رنگ قدردانی گرف فقط ی لحظه
ب سمت درچرخیدم دستامومشت کردموگفتم حرفیوکه خیلی وقت بود تودلم مونده بود
-شایدشماهاجانمازاب بکشیدونمازاتون قضانشه ولی مااگه نمازامونم قضاکنیم جانمازاب نمیکشیم مهم دلمونه که خیلی وقته ب اون بالایی وصله
دروبازکردم مثل همیشه بی جوابم نذاشت
-ادمی که همیشه دقیقه اخری باشه همیشه درجامیزنه وهمه جا اززندگی جامیمونه چون همیشه یادگرفته اگه کارواجبش دیربشه قضاشو میتونه ب جابیاره امایادنگرفته بعضی فرصتادیگه جبران نمیشن یادنگرفته نبایدبگه حالا باشه برای بعد یادنگرفته خدافرمان داده هرچی باید به وقتش باشه حتی اگه مجبورباشین جاربزنیدپس جانمازاب کشی بهترازاینکه انقدر دست دست کنیم که وقتوازدست بدیم نمازخوندن وظیفه ای که بهمون یادمیده توکل زندگی باید وقت شناس بودحتی اگرمجبوربه شنیدن حرفایی باشیم که برامون ناخوشاینده
صبرنکردم تابیشترازاین حقیقتیوکه خودم باعثش بودمو به صورتم بزنه
خدافظی کردمودروبستم
اره درسته حرفاش عین حقیقته من همیشه ادعاداشتم ازادمای مدعی بدم میاد همیشه بااین کارازواجبات کناره گرفتم وگفتم وقت براجبران هست
اماغافل ازاینکه شایدوقت براجبرانش پیش نیاد
نگارامروزباحرفاش بهم فهموند که میدونه تودلم چه غوغاییه وتوچه تبی دستوپامیزنم ,ولی اینم بهم فهموندکه روزگارمنتظرحرکت مانمیشه زمین ب گردش خودش ادامه میده واگه مادیربجمبیبم خیلی ازفرصتهامونو ازدست میدیم مثل منی که فرصت داشتن نگاروازدست دادم مثل روزهای جوونیم که ب عیاشی خوش گذرونی گذشتوراه درستوموکول کردم ب پیری غافل ازاینکه مگه دنیا ب من فرصت پیری میده؟
هرروز بایدبیشترافسوس بخورم که چه گوهریوازدست دادم گوهرنابی که تواین زمونه کیمیاست امروزباحرفاش ازصدتامعلم بهتربهم فهموند که دردم چیه وافسوس الانم ازکجااب میخوره
کاش زودترشناخته بودمش کاش زودترخودموشناخته بودم کاش قبل ازنگار یکی بودتابهم بفهمونه دنیامنتظرحرکت مانمیمونه راهشومیگیره ومیره بهم یادمیدادهرکاریوبه وقتش انجام بدم بدون ترس ازتفکرمردم بدون ترس ازاینکه مبادا بهم بخندن به اعتقادم ب عشقم
فرصتاموازدست دادموهرثانیه درجازدم
فکرمیکردم ادمهایی مثل ارتینونگارمدعین ولی خودم ازهمه مدعی ترم پرازصداولی توخالی مثل طبلی که صداش گوش فلکوکرکرده
نگار:
بارفتن کیان نفس راحتی کشیدم سخت بود اون حرفاروبهش بزنم ولی باید

1400/04/29 18:41

کشیدم
-ارتین شوهرخواهرت نیومده؟
-نه فداتشم راحت باش
جلوی اینه ایستادموخودموبراندازکردم پشتم ایستادودستاشودورکمرم حلقه کردسرشوفروکردتوموهاموعمیق نفس کشید
-اوووووووووم موهات چ بوی خوبی میدن هرروز خوشگل ترازدیروزمیشی وهربارکه میبینمت بیشترمشتاقت میشم اخه توچقدرخوشگلی دختر
لبخندزدموسرموعقب کشیدم
-بس کن بیابریم تامامانت متلک بارونمون نکرده
-مامانم مگه متلکم بلده؟
-کم نه
دراتاقوبازکرد هردوکنارهم درحالی که دستش پهلوی راستمودربرگرفته واردسالن شدیم نزدیک پدرش شدیم بلندشدوپیشونیموپدرانه بوسید روی مبل نزدیک پدرش نشستم ارتینم وسط مادروخواهرش نشست
ازاین کارش خوشم نیومد توقع داشتم کارمن بشینه هرچندشایدمدتیه ندیدشون دلتنگه
کمی توسکوت گذشت که خالش باقدمهای محکم واردسالن شد اولی که اومد ندیدمش بادیدنش بلندشدموبهش سلام کردم بالبخندی فوق مصنوعی جوابمودادوکنارخواهرش نشست
کمی باارتین خوش وبش کردودوباره سالن مسکوت شد
باصدای ارتین سرموبلندکردموبه اتیه نگاه کردم
-شوهرت کجاس؟چرانیومد؟
-چ میدونم مونده وردل مامان جونش
اوه اوه انگارتوپش خیلی پره صدای تشرپدرش بلندشد
-این چه طرزحرف زدنه دختر؟
ب جای اتنه مادرش جواب داد
-راست میگه دیگه بچم مرده گنده مثل بچه هاقدمی ازمادرش دورنمیشه والامردم شانس دارن همه که مثل بچه من نیستن فرسنگهاازم دورباشه وی سراغی ازمانگیره
ارتینم بالبخندجواب مادرشوداد
-من که هروقت وقتم خالی میشه میاموبهتون سرمیزنم
مادرشم بادادن قری ب سروگردنشوبادادن اشاره ابروبه سمتم حرفشو زد
-بعله البته اگه بذارن خالی شه
لبموازداخل گزیدموحرفی نزدم همون موقع اتناباسینی چای واردشد ازهمون موقع که اومدیم ب خونه دیدمش بنده خدانقش تدارکاتوبه عهده گرفته مقابلم ایستاده تعارف کرد فنجونی برداشتموتشکرکردم
به همه که تعارف کردسینی روروی میزگذاشت وکنارم نشست
خاله ارتین مشغول صحبت باخواهرش شدوارتینم هم باپدرش اتیه هم بااخم به همه نگاه میکردوگوشه ناخونشومیجوید ومن چقدرمتنفربودم ازاین کار
نگاهم روی اتناثابت موندکه مشغول بازی باانگشتاش بودومعلوم بود میخواد حرفی بزنه
-خب اتناجان چه خبر؟
-سلامتی شماچه خبر؟هیچی صبح میریم سروکاروشب باتنی خسته برمیگردیم خونه مث هرروز تکراری

-کیان دوست ارتینم توشرکت شماست؟
-اره
-انگارباهات همسایه هم هست؟
-اره چطور؟
-هیچی داداش میگفت سه تاتون تویه شرکت کارمیکنید اینطوری خیلی خوبه منم شایدبرای کاربیام اونجا
-خیلی خوبه درست تموم شدحتمابیا
-البته اگه مامانم بذاره
دوباره سرشوپایین

1400/04/29 18:41

حرف زدم ولی مدام دلم بهونه میگرفتو دوست داشتم زودتربرگرده

نمیدونم شایدم این بهونه هاازترسه ترس ازتنهاشدن

میترسم مامانش انقدازم بدبگه که ارتینم زده شه ازم ولی نه فکرنمیکنم اون اگه میخواست به حرف مادرش بره ازازدواج بامن منصرف میشدواصلا کاربه خواستگاری نمیرسید

روزدوم عیده وارتین گفته غروب برمیگرده تهران دیشب که تاصبح خوابم نبرد ازفکروخیال شایدامشب بتونم باارامش بخوابم

چقدر بی جنبه شدم شاید به خاطراینهمه تنهاییمه حالاکه یه نفرپیداشده که منو به خاطرخودم میخوادوپای همه چیم واستاده دلم نمیخواد ازدستش بدم

مهمترازاون ارتین انقدرخوبه ومهربونه که وابسته ش شدم

هرروفت سرموروی سینه ش میذارم دچارارامش میشم وباحرکت دستاش بین موهام دچارحس های خوب میشم

بعدازخانواده م ب هیشکی اجازه ندادم انقدرنزدیکم بشه حالاباوجودارتین بهش وابسته شدم

ارتین خیلی خوبه خیلی مرده خیلی مهربونه

اونقدرمردکه بهم بگه نمیتونم دربرابرت مقاومت کنم ولی به خودم اجاره نمیدم بدون تشریفاتی که لایقته ترومال خودم کنم

وقتی این حرفوبهم زد پرازارامش شدم پرازنیرو وانرژی اینکه یکی هست که مراقبم باشه حتی دربرابرنفس خودش

ازدیروزتاحالاازخونه بیرون نرفتم دلم میخوادباارتین بیرون برم وقتی بااونم احساس امنیت میکنم مثل وقتی که دخترباشیو بخوای ازیه کوچه خلوت عبورکنی پرمیشی اراسترس ونگرانی ولی بادیدن یه اشنامطمعن دیگه جایی برانگرانی نمیمونه

تموم این سالهاخودم مواظب خودم بودم ولی الان مث اون دخترم وارتینم حکم اشناروداره برام

باحضورش ترس معنانداره برام دلواپسی فقط یه لفظه وارامش توخونم جاریه

ممنونم خدا ممنونم ازت اگه خانواده مو گرفتی یکیو بهم دادی که مثل پدرپشتمه مثل مادر حواسش بهم هست وحتی مثل خواهرگوشی برادردودلمه

باصدای زنگ گوشیم ازفکربیرون میام وبادیدن اسمش همه صورتم پرازلبخند میشه

-بله؟

-ارزوبه دلم موندبگی جانم

-کجایی؟

-قدیمااول سلام میکردی

-سلام کجایی؟

-علیک سلام خاله سوسکه بایدکجاباشم؟خب اصفهانم دیگه

-ارتین هنوزنیومدی؟قراربودزودراه بیوفتی که غروب اینجاباشی

-مگه اونجاچه خبره بانو؟

-ارتین؟

-جون ارتین؟

-حوصله م سررفته خب

-مگه من همزنم؟خودت ی ملاقه ای چیزی بردارهمش بزن سرنره

-خیلی لوسی اصلانخواستم بیای بمون پیش مامان جونت

-معلومه که میمونم میخوام شبم پیشش بخوابم برام قصه بگه توکه نازمو نمیکشی میمونم اینجاتالوسم کنن

-مرده گنده خجالتم نمیکشه بمون ماکه بخیل نیستیم

-الان این حرفت بوی حسادت

1400/04/29 18:41

میگفتم بایدیکی بهش میگفت نگاه سرگردون امروزش ب خاطردست روی دست گذاشتن دیروزش بوده
-نگار؟
ازفکربیرون اومدموبه صورت متفکرارتین نگاه کردم
-جانم؟
-کیان چرااینجوری کرد؟انگارجدیداعوض شده همش مضطربونگرانه زیادی حساسیت ب خرج میده سرهرچیزکوچیکی بهم میریزه کیانی که قبلا به کسی حساس نبودوتوبیخیالی طی میکرد حالاتبدیل شده ب ی ادم جوشی وعصبی ب نظرتوعجیب نیس؟
انقدرتابلورفتارکرده که ارتینم شک کرده دست کیان برامن روشده ولی نباید براارتینم روبشه شایدبهترباشه هرچه زودترازاین خونه برم یاحتی شرکت هرچی برخوردمون کمترباشه بهتره بایداروم قدم بردارم که ارتین شک نکنه باید محتاط بود
-نمیدونم رفیق شفیق شماست لابدبایکی ازدوس دختراش بهم زده دپرس شده
-کیان؟اون ادم این حرفانیس تاحالاندیدم خودش بره طرف دختری همیشه دختران که براش سرودست میشکنن ازکیان ی اشاره بودوازدخترا دویدن اماجدیداهمون اشاره کوچیکم فاکتورگرفته که هیچ اگردختریم بیادطرفش مثل سگ پاچه شومیگرفت
-بهش فکرنکن حتمایه مدت تومود این رفتاره دوباره برمیگرده سرخونه اول درضمن دیگه صدای منودرنمیاری که رفیقت فردین بازیش گل کنه
-اینجوری که توپاچه بدبختوگرفتی غلط کنه دیگه بره تونقش فردین
***
امروزتولدارتینه مادرش ایناازاصفهان اومدن تهرانو منم برای شام خونش دعوتم دوباره استرس دیدنشون افتاده ب جونم اصلا دلم نمیخواد برم ولی چاره ای نیست
ی بولوز ابی فیروزه ای یقه بازاستین سه ربع تنگ واندامی پوشیدم باشلوارکتون ابی روشن
موهاموحلقه حلقه وبه صورت بازدورم ریختم وی کمم نسبت ب قبل ارایشمو غلیظ ترکردم
دلم نمیخواد جای هیچ ایرادی بمونه بذارببینم چقدرخوشگلم وعلت عشق ارتین همه چی تموم بودنمه
باصدای زنگ در نگاه ازاینه گرفتموپالتوشالموپوشیدم کفشامم پام کردمو ازخونه بیرون رفتم
ارتین درخونه شوبازکردوباتعظیمی منتظرورودم ب خونه شد
-بفرماییدبانو
بالبخندواردشدم ولی لبخندم بادیدن چهره طلبکارمادرارتین ازبین رفت
سلام ارومی ب همه کردموباارتین ب اتاقش رفتم
لباساموعوض کردمودستی ب موهام کشیدم
-ارتین شوهرخواهرت نیومده؟
-نه فداتشم راحت باش
جلوی اینه ایستادموخودموبراندازکردم پشتم ایستادودستاشودورکمرم حلقه کردسرشوفروکردتوموهاموعمیق نفس کشید
-اوووووووووم موهات چ بوی خوبی میدن هرروز خوشگل ترازدیروزمیشی وهربارکه میبینمت بیشترمشتاقت میشم اخه توچقدرخوشگلی دختر
لبخندزدموسرموعقب کشیدم
-بس کن بیابریم تامامانت متلک بارونمون نکرده
-مامانم مگه متلکم بلده؟
-کم نه
دراتاقوبازکرد هردوکنارهم درحالی

1400/04/29 18:41

انداختو مشغول بازی باانگشتاش شد
ای ای ای غلط نکنم گلوش پیش کیان گیرکرده البته حقم داره
کدوم دختریه که کیانوببینه وبهش دل نبنده؟
ولی نه همینم مونده باکیان فامیل بشم اصلاخوب نیست این باروامیدوارم مامانش موفق بشه ونذاره بیادتهران

موقع دادن هدایارسید ب اتاق رفتموکادومواوردم دادمش دست ارتینوصورتشو بوسیدم وبهش تبریک گفتم
شونموگرفتوکنارگوشم گفت
خودتوبهم کادومیدادی بیشترخوشحال میشدم احتیاجی ب زحمتت نبود عروسک
منم درگوشش گفتم:
میترسم توگلوت گیرکنه خفه شی خوب نیس ادم انقدرخوش اشتهاباشه
باشنیدن حرفم سرشوکشیدعقب وبلندخندید باخجالت ب اطرافمون نگاه کردم ودیدم همه ی نگاهابه ماهست
مادرش طاقت نیورد ولب بازکرد
-اگه چیزخنده داریم هست به مام بگید جک تعریف میکنیدبرای هم؟
-نه مامان جان ی حرف خصوصی بود
ای خوشم اومد ازجواب ارتین یعنی ب خودمون مربوطه
مادرشم لبشو کج ومعوج کردونگاه ازمون گرفت
ارتین کادویی که دادموبازکرد ی ست کیف پول وکمربندچرم براش گرفته بودم بادیدنش لبخندعمیقی زدوازم تشکرکردومنم بالبخندی جوابشودادم اماطولی نکشیدکه باحرف اتیه لبخندازلبم پرید
-وا؟ارتین خودش انقدکیف وکمربندداره که خدامیدونه ادم کادواول برانامزدش ک ازاین جورچیزا نمیگیره که مامان من بنده خدابراتولدشوهرم لب تاب گرفت
- خب مامان شمادومادندیده بوده ازذوقش نمیدونسته چیکارکنه قرارنیست هرکارمامانت کرده نگارمنم بکنه درضمن این هدیه بهترازصدتاهدیه س که افراد دیگه براکشیدن جورنامزد به ادم بدن ارزشش صدپله بیشتره منم ازش خیلی خوشم اومد ومهم منم پس اظهارنظرنکن
ازحرف اتیه ناراحت شدم وباجواب اترین دلگرم شدم دیگه بحثوکش ندادمو سکوت کردم
تاموقع رفتن حرفی پیش نیومد فقط تعارف وتشکربودولبخندای زورکی
ساعت12شد دیگه داره دیرمیشه بایدبرگردم خونه
ب اتاق ارتین رفتم که دودقیقه بعداونم دنبالم اومد
بادیدن شال تودستم سوالی نگاهم کرد
-کجامگه نمیمونی؟
-نه میرم خونه اونجاراحتترم
-مگه اینجاناراحتی؟
-نه ولی راحتم نیستم حالابمونم فکرمیکنن همیشه اینجام منکه هیچ وقت نمیمونم این بارم روش
-همیشه میترسی بامن تنهابمونی که نمیمونی ولی امشب که تنهانیستی بعدشم توبه کسی چیکارداری؟میخوای پیش خودم بخوابی خودم هواتودارم
خواستم جوابشوبدم که صدای مادرش ب گوش رسید
-ارتین؟؟؟؟
سرشوتکون دادودروبازکرد مادرش ک جلودربودوقتی دیددربازه اومدودروبست
-میگم مادر خالت خسته س منوباباتم همینطور اینجام که 3تااتاق داره اینجا توبابات بخوابید یه اتاق منوخالت یه اتاقم دخترا
پوزخندرولبم

1400/04/29 18:41

که دستش پهلوی راستمودربرگرفته واردسالن شدیم نزدیک پدرش شدیم بلندشدوپیشونیموپدرانه بوسید روی مبل نزدیک پدرش نشستم ارتینم وسط مادروخواهرش نشست
ازاین کارش خوشم نیومد توقع داشتم کارمن بشینه هرچندشایدمدتیه ندیدشون دلتنگه
کمی توسکوت گذشت که خالش باقدمهای محکم واردسالن شد اولی که اومد ندیدمش بادیدنش بلندشدموبهش سلام کردم بالبخندی فوق مصنوعی جوابمودادوکنارخواهرش نشست
کمی باارتین خوش وبش کردودوباره سالن مسکوت شد
باصدای ارتین سرموبلندکردموبه اتیه نگاه کردم
-شوهرت کجاس؟چرانیومد؟
-چ میدونم مونده وردل مامان جونش
اوه اوه انگارتوپش خیلی پره صدای تشرپدرش بلندشد
-این چه طرزحرف زدنه دختر؟
ب جای اتنه مادرش جواب داد
-راست میگه دیگه بچم مرده گنده مثل بچه هاقدمی ازمادرش دورنمیشه والامردم شانس دارن همه که مثل بچه من نیستن فرسنگهاازم دورباشه وی سراغی ازمانگیره
ارتینم بالبخندجواب مادرشوداد
-من که هروقت وقتم خالی میشه میاموبهتون سرمیزنم
مادرشم بادادن قری ب سروگردنشوبادادن اشاره ابروبه سمتم حرفشو زد
-بعله البته اگه بذارن خالی شه
لبموازداخل گزیدموحرفی نزدم همون موقع اتناباسینی چای واردشد ازهمون موقع که اومدیم ب خونه دیدمش بنده خدانقش تدارکاتوبه عهده گرفته مقابلم ایستاده تعارف کرد فنجونی برداشتموتشکرکردم
به همه که تعارف کردسینی روروی میزگذاشت وکنارم نشست
خاله ارتین مشغول صحبت باخواهرش شدوارتینم هم باپدرش اتیه هم بااخم به همه نگاه میکردوگوشه ناخونشومیجوید ومن چقدرمتنفربودم ازاین کار
نگاهم روی اتناثابت موندکه مشغول بازی باانگشتاش بودومعلوم بود میخواد حرفی بزنه
-خب اتناجان چه خبر؟
-سلامتی شماچه خبر؟هیچی صبح میریم سروکاروشب باتنی خسته برمیگردیم خونه مث هرروز تکراری

-کیان دوست ارتینم توشرکت شماست؟
-اره
-انگارباهات همسایه هم هست؟
-اره چطور؟
-هیچی داداش میگفت سه تاتون تویه شرکت کارمیکنید اینطوری خیلی خوبه منم شایدبرای کاربیام اونجا
-خیلی خوبه درست تموم شدحتمابیا
-البته اگه مامانم بذاره
دوباره سرشوپایین انداختو مشغول بازی باانگشتاش شد
ای ای ای غلط نکنم گلوش پیش کیان گیرکرده البته حقم داره
کدوم دختریه که کیانوببینه وبهش دل نبنده؟
ولی نه همینم مونده باکیان فامیل بشم اصلاخوب نیست این باروامیدوارم مامانش موفق بشه ونذاره بیادتهران

موقع دادن هدایارسید ب اتاق رفتموکادومواوردم دادمش دست ارتینوصورتشو بوسیدم وبهش تبریک گفتم
شونموگرفتوکنارگوشم گفت
خودتوبهم کادومیدادی بیشترخوشحال میشدم احتیاجی ب زحمتت نبود

1400/04/29 18:41

نمیداد؟

-میداد؟

-سوالمو باسوال جواب نده

باشنیدن صدای زنگ خونه به ایفون نگاه کردم یعنی کیه؟

-ارتین یه دقیقه گوشی

-چیشده؟؟

-زنگ میزنن

-کیه؟

-نمیدونم بذارببینم

جلوی ایفون رفتم ب جز دسته گل بزرگی چیزی معلوم نبودگوشیوبرداشتم

-بله؟

صدای گرفته وتودماغی جوابموداد

-خانم گل سفارشی دارید

-من؟

-بله ادرس همینه لطفادروبازکنید

باترس دکمه روزدم وتوموبایلم به ارتین گفتم:

-توبرامن گل سفارش دادی؟

-من؟نه چطور؟

-یکی اومده میگه گل براتون سفارش دادن دروبازکردم

-گل؟یهنی کی برات گل فرستاده؟نکنه جزمن کشته مرده دیگه ای داری؟

-ن...ن بابا این چ حرفیه ؟بذارببینم چی میگه کاری نداری؟

-نه فداتشم بای

-خدافظ

باترس به چشمی درنگاه کردم بازم صورت مردپیدانبود

شاید دزدباشه اگه مزاحم باشه؟

شایدم ازطرف ازطرف... نه نگارقرارشد ازاین فکرانکنی

شایداشتباهی اورده حتی اسمتم نگفت اره اشتباه شده

مانتوشال پوشیدم وبااین فکر دروبازکردم ولی بادیدن شخص پشت در دهنم ازتعجب بازموند

-تو...تواینجاچیکارمیکنی؟

-توقع دیدنمو نداشتی؟

-نه قراربودشب بیای

کمی جلوتراومد گلوداددستم صورتموبین دستاش گرفت وخیره شد توچشمام

-مگه میشد روزاول عیدی دوراززنم باشمو تنهاش بذارم؟

بالبخندعریضی که روی صورتم جاخوش کرده بود بهش نگاه کردم کمی ازجلودرفاصله گرفت وواردشد

گلوروی میزگذاشتم وبه اتاقم رفتم وبلندگفتم الان میام

کسل بودموسروضعم مناسب روبه روشدن وپذیرایی ازشوهرم نبود خوشم نمیادمنو اینطوری ببینه

سریع مانتوشالمودراوردم ورفتم سرکمدم لباس قرمزرنگی چشمموگرفت دستم رفت به سمتش

ی پیراهن کوتاه که بلندیش تازانوبود یقه ش هفتوبازبود جنسی نرمولطیف داشت مدلش جذب واندامی بود وباتمام سادگیش چشم گیربود یادروزی افتادم که باارتین بیرون بودیمو اینوبرام خرید

-نگاربیا

-چیشده؟چرابرگشتی عقب؟

-اینوببین

-خب؟

-خوشگله؟

-اره خب چطور؟

-بیاتومغازه تابهت بگم

دستموکشیدوبردداخل مغازه وبه فروشنده سایزموگفت تابرام بیاره وقای مغازه دار لباسودستم داد ازلطافتش خوشم اومد ولی نمیخواستم ارتیم متوجه شه

-قشنگه میخوای براکسی بخریش؟

ارتین سرشوکنارگوشم اوردارومودلگیرگفت:

-فروشنده فهمیدبراتومیخوام خودت نفهمیدی؟

-مرسی ولی....

-ولی نداره بروبپوشش

-نه ارتین

-خیلی قشنگه صددرصدبهت میادبروبپوشش ببینم اندازته

-اخه خیلی کوتاهه

-خب باشه مگه کجامیخوای بپوشیش؟

-خب همین دیگه جایی نمیشه پوشیدش

-پس من برگ چغندرم؟دل ندارم زنموبااین لباسا ببینم؟میخرمش فقط

1400/04/29 18:41

نشست ولی اخم ارتین عمیق شد
-پس نگارچی؟
مگه نگارم میخواد اینجابخوابه؟
-نههه
قبل ازاینکه ارتین حرفی بزنه خودم پیش دستی کردم واخم ارتین عمیق ترشد
-حالاماکه نمیدونیم شماهرشب باهمین ولی جلوایناخوبیت نداره ی شبم نتونین طاقت بیارید حالا نگاریه شب خونه خودش بخوابه چی میشه

-من تاحالااینجانخوابیدم خانم مطاعی الانم که میبینید ارتین اصرارمیکنه ازطرف خودش حرف میزنه من شبواینجانمیمونم
-ماکه نمیدونیم چیابین شماگذشته ولی خوب حواستون جمع کنید که ی وقت باشناسنامه سفید ی بچه سبزنشه توزندگیتون
خیلی بهم برخورد اخمم گره کورشد
-من نمیدونم دخترای شماچطورین ولی مارسممون نیست دخترتودوران عقدهم پیش شوهرش بمونه چ برسه ب اینکه بایه مراسم ساده نامزدی و شناسنامه سفیدبخواهیم بمونیم نخیراگه ارتین التماسمم کنه اینجانمیخابم !
-اول اینکه دخترماخانواده شون مثل شیرپشتشونن دوما دخترای ما انقد سفت هستن که تاقبل ازدواج خودشونو وا نداده باشن وبشینن تاباافتخاربراشون خواستگاربیاد سوما مجلس نامزدی شماساده بود؟میخواستی خودت بهترشوبگیری همینم ب خاطرپسرم گرفتم
-بس کن مامان همش دنبال بهونه ای ب نگارگیربدی شمااگرراست میگی برواتیه روتربییت کن نگارمن خودش میدونه چیکارکنه
-سرمن دادمیزنی؟
-من داد نزدم فقط تن صدامو بلندترکردم لطفاتمومش کنید
-معلوم نیست چ وردی خونده که ماروازچشم پسرش انداخته جادوجنبل بلدن هرچندپسرمنم مثل زن ندیده هانمیدونه چیکارکنه انگارفقط این یکی زن گرفته
اینهاروباغرغرگفت وازاتاق رفت بیرون اه چقدرمن ازاین زن بدم میاد
هیچ وقت فکرنکن بتونم باهاش کناربیام خوب کردم جوابشودادم اگه ارتین دخالت نمیکرد بیشترازاین میگفتم
-دیدی که من میرم وتابعدعروسی ن پیشت تادیروقت میمونم ن میخوابم
-اخه قربونت برم زبون مادرم تلخه گناه من چیه؟
-گناهت اینه که پسراونی
حاضرشدموازاتاقم بیرون رفتم ازهمه خدافظی کردموخواستم دروبازکنم که دوباره صدابلندشد

-اوا ارتین توکجا؟
-میرم نگاروبرسونم
-این همه راه شهربه این ناامنی بری کجا؟بزنگ اژانس بیاد ببرتش
-ببخشید یه بارگی بفرمایید من بی غیرت هستموخودم نمیدونم
-حالا خواهرت هرجامیره شوهرش باهاش نیس مگه چیشده؟اینهمه راه اومدیم ببینیمت ازسرشب تاحالادنبال خانم بودی الانم معلوم نیست بری کی برمیگردی ی ماشین بگیربره دیگه

-من اگه نفسم بخوام بکشم فقط هوایی که نگارتوشه میتونم دامادشما پشم توکلاهش نیستو زنشوول میکنه ب امون خداقرارنیست منم راهشوبرم
مردی که زنشوتنهامیفرسته جایی بایدسرشوبذاره زمین بمیره

-واه خاله جون

1400/04/29 18:41

عروسک
منم درگوشش گفتم:
میترسم توگلوت گیرکنه خفه شی خوب نیس ادم انقدرخوش اشتهاباشه
باشنیدن حرفم سرشوکشیدعقب وبلندخندید باخجالت ب اطرافمون نگاه کردم ودیدم همه ی نگاهابه ماهست
مادرش طاقت نیورد ولب بازکرد
-اگه چیزخنده داریم هست به مام بگید جک تعریف میکنیدبرای هم؟
-نه مامان جان ی حرف خصوصی بود
ای خوشم اومد ازجواب ارتین یعنی ب خودمون مربوطه
مادرشم لبشو کج ومعوج کردونگاه ازمون گرفت
ارتین کادویی که دادموبازکرد ی ست کیف پول وکمربندچرم براش گرفته بودم بادیدنش لبخندعمیقی زدوازم تشکرکردومنم بالبخندی جوابشودادم اماطولی نکشیدکه باحرف اتیه لبخندازلبم پرید
-وا؟ارتین خودش انقدکیف وکمربندداره که خدامیدونه ادم کادواول برانامزدش ک ازاین جورچیزا نمیگیره که مامان من بنده خدابراتولدشوهرم لب تاب گرفت
- خب مامان شمادومادندیده بوده ازذوقش نمیدونسته چیکارکنه قرارنیست هرکارمامانت کرده نگارمنم بکنه درضمن این هدیه بهترازصدتاهدیه س که افراد دیگه براکشیدن جورنامزد به ادم بدن ارزشش صدپله بیشتره منم ازش خیلی خوشم اومد ومهم منم پس اظهارنظرنکن
ازحرف اتیه ناراحت شدم وباجواب اترین دلگرم شدم دیگه بحثوکش ندادمو سکوت کردم
تاموقع رفتن حرفی پیش نیومد فقط تعارف وتشکربودولبخندای زورکی
ساعت12شد دیگه داره دیرمیشه بایدبرگردم خونه
ب اتاق ارتین رفتم که دودقیقه بعداونم دنبالم اومد
بادیدن شال تودستم سوالی نگاهم کرد
-کجامگه نمیمونی؟
-نه میرم خونه اونجاراحتترم
-مگه اینجاناراحتی؟
-نه ولی راحتم نیستم حالابمونم فکرمیکنن همیشه اینجام منکه هیچ وقت نمیمونم این بارم روش
-همیشه میترسی بامن تنهابمونی که نمیمونی ولی امشب که تنهانیستی بعدشم توبه کسی چیکارداری؟میخوای پیش خودم بخوابی خودم هواتودارم
خواستم جوابشوبدم که صدای مادرش ب گوش رسید
-ارتین؟؟؟؟
سرشوتکون دادودروبازکرد مادرش ک جلودربودوقتی دیددربازه اومدودروبست
-میگم مادر خالت خسته س منوباباتم همینطور اینجام که 3تااتاق داره اینجا توبابات بخوابید یه اتاق منوخالت یه اتاقم دخترا
پوزخندرولبم نشست ولی اخم ارتین عمیق شد
-پس نگارچی؟
مگه نگارم میخواد اینجابخوابه؟
-نههه
قبل ازاینکه ارتین حرفی بزنه خودم پیش دستی کردم واخم ارتین عمیق ترشد
-حالاماکه نمیدونیم شماهرشب باهمین ولی جلوایناخوبیت نداره ی شبم نتونین طاقت بیارید حالا نگاریه شب خونه خودش بخوابه چی میشه

-من تاحالااینجانخوابیدم خانم مطاعی الانم که میبینید ارتین اصرارمیکنه ازطرف خودش حرف میزنه من شبواینجانمیمونم
-ماکه نمیدونیم چیابین شماگذشته

1400/04/29 18:41