#رها_فرهمند
#پارت28
از طرفی هم خودم دلم لک زده بود برای شیطنت و خنده های از ته دل...
دستمو یهو بردم زیر ظرف بستنیش و به صورتش کوبیدمش،شوکه تکون نمی خورد...
حتی شک داشتم که نفس می کشه یا نه...
چشمم به تکه های سعلب که روی دماغش چسبیده بود خورد و من مثل پیکان جوانانی که استارت می خورد به خنده افتادم.
بستنی تا روی پلک سمت راست چشمش هم پیش رفته بود و مت در حالی که با صدای بلند می خندیدم،دستمال کاغذی روی پلکش کشیدم.
چشم هاشو باز کرد و نگاه عصبی اش رو بهم دوخت طوری که یک لحظه از کرده خودم پشیمون شدم...
تا تکون خورد مثل تیری که از از تیر کمون رها میشه در رو باز کردم و از ماشین پریدم بیرون.
دستای نیمایی که برای گرفتنم تیم خیز شده بود توی هوا موند...
از ماشین پیاده و حرص و خشم رو حتی توی نفس کشیدنش هم می تونستی ببینی!
لبخندی زدم و سوتی کشیدم و با خنده گفتم:
-الان که نور می خوره مشخصه...
چه خوشگل شدی امشب!
سمتم اومد من تند تر خلاف جهتش به دور ماشین چرخ زدم که گفت:
-بستنی رو روی من...
-باور کن نیما...
و من اصلا حواسم نبود اون مرد غریبه ای که توی برخورد اول حرصم رو دراورده بود و برخورد دوم باعث شده بود برای تلافی مامور خبر کنم و چوب توی لونه زنبور کنم از ببخشید جناب،گاو،اقای فتحی چطوری شده بود«نیما!»
دستمو بالا گرفتم و ادامه دادم:
-من از بچگی طرف بهم لبخند می زدا دست به شوخی فیزیکیم راه می افتاد!
-بیا اینجا با پای خودت!
-مگه دور از جونم خر تشریف دارم بپرم بغل ازرایل؟!
-بیا اینجا کاریت ندارم!
با دستم ''برو بابایی'' نشونش دادم و ادامه دادم:
-این کلکا قدیمی شده!
کاریم نداری؟
نمی خوای دهنم عنایت کنی؟
حتما ماچ و بوسه...
نه..اها می خوای پشت...پشت دستم بنشونی!
-میگم کاریت ندارم!
-پس چرا بیام پیشت؟
-بیااااا!...
-بابا نیما من واقعیتش...
سمتم حمله کرد تا اومدم فلنگ رو ببندم یغه مانتوم رو گرفت و منو عقب کشید...
چسبوندم به ماشین و با اعصبانیت نگاهم می کرد...
حالا گور بابای بلایی که قرار یود بر سرم بیارورد!
با دلم چه می کردم که از هیجان خالی شده بود و من سبک روی ابر ها بودم...
-چی شد چرا نمی خندی؟
خوب بلبل زبون بودی که!
عقلم انگشت وسطش را به دلم نشان داد و من گفتم:
-چتهههه...
نذاشتی که بگم!
-الان بگو!
-من...من...
دستم بالا گرفتم گفتم:
-دست بی قرار دارم!
می دونی یهو در میره!!!
سرشو با حالت مسخره ای تکون داد و گفت:
-اخییی
نگو دلم ریش شد!
«-برات وصله اش می کنیم!»
#کپیاکیداممنوعحتیباذکرنامنویسنده?
✨
✨✨
✨✨✨
1401/09/16 11:58