#پارت_47
+هوووش...
گمشو خونه ببینم زود باش تن لشت رو جمع کن تا همینجا سوتو نبریدم
به هر سختی که بود خودمو رو زمین خاکی کشوندم و وارد حیاط خونه شدم و قبل از اینکه بتونم فرصت کنم که به جایی نگاه کنم ضربه های کمربند آقاجون تنم رو تصاحب کرد ...
دیگه تموم شد..
.تیر خلاصو زدی حشمت هم دیگه برام مهم نیست...آشغال هرزه...
میکشمت بی ابرو!
دیگه توان جيغ زدن نداشتم چون آقام انقد به دهنم سیلی زده بود که هم خون دماغ شده بودم و هم گوشه لبم پاره شده بود...
فقط اون لحظه وسط اون همه کتک و گریه تونستم گل اندام رو ببینم که گوشه حیاط ایستاده بود دستاشو بغل کرده بود و لبخند مسخره ای میزد
برق نگاهش انقد تیز بود که قلبم به درد اومد چرا خوشحال بود از اینکه من کتک می خورم ؟؟
مگه من دشمنش بودم؟؟
دیگه نسبت به درد سر شده بودم هیچی احساس نمی کردم ...
ضربه های کمربند آقام می رفت بالا و رو بدنم فرود میومد و بعد از چند ثانیه خون می پاشید بیرون ...
زخم های قبلی سر باز کرده بودن احساس میکردم دیگه نفس های آخرم رو میکشم ولی تو اون حال هم قیافه کتک خورده یوسف یک لحظه هم از جلوی چشمام کنار نمی رفت و جیگرم آتیش می گرفت ...
دیگه امیدی برای زندگی نداشتم یا امشب میمیردم یا باید تن به ازدواج با امیر بهادر میدادم ...
چشمام تیره و تار شده و همه چیز برام مثل سایه های مبهم بود..
یه لحظه فقط مظفر رو دیدم که اومد سمتم موهامو چنگ زد و چندین مرتبه سرموکوبید به دیوار ...
خیسی خون رو احساس کردم و بعد به عالم بی خبری فرو رفتم
با بوی نم بارون چشمامو باز کردم هیچی یادم نمیومد... نگاهی به اطرافم انداختم...
داخل اتاق بودم و یه سری دستگاه بهم وصل بود سرم به شدت درد میکرد و دلم میخواست چشمامو ببندم...
من اینجا چیکار میکردم ؟؟
چه اتفاقی افتاده بود؟؟
انقد گیج و منگ بودم که باز هم چشمامو بستم و به خواب فرو رفتم.........
+ آقای دکتر الان حالش خوبه؟؟
بله علائم حیاتیش خیلی بهتر شده و به زودی به هوش میاد
+ضربه ای که به سرش خورده که مشکلی به وجود نیورده؟؟
داخل عکس که چیزی مشخص نبود فقط یه شکستی بود ولی بقیه بررسیها بعد از به هوش اومدنش انجام میشه...
با فرو رفتن سوزن تو دستم چشمامو بهم فشار دادم و بعد از چند ثانیه لب
زدم
آخ دستم
به سختی چشامو باز کردم با دیدن خانوم جون و مرد نسبتا جوونی آب دهنمو قورت دادم و با صدای گرفته گفتم
اینجا چخبره؟؟
من کجام ؟
با این حرفم رنگ خانوم جون پرید و با تته پته گفت + ...
آقای ... د... دکتر...
1401/10/07 04:31