#پارت_167
آب که داغ شد داخل حوضچه کوچیک ریختم و با آب سرد ولرمش کردم و لباس هامو دونه دونه در اوردم....
با بویی بدی که مشمامم خورد عوق زدم طبیعی بود که بعد از ماه ها حمام کردن این بو رو بدم
لباس های کثیف و تهوع آوردمرو پرت کردم یه جای دور از خودم که بوش به مشامم نخوره
کاسه ی فلزی کوچیکرو پر از آب کردم ریختم رو بدنم
انگار که روی روغن آب میریزم
قطرات آب روی بدنم دون دون ایستاده بودن
باورم نمیشد یعنی این منم که دارم حموم میکنم؟
چشمامو بستم و رو موهام آب ریختم ...
یه بار...دوبار....سه بار...نه فایده نداشت انگار نمیخواست خیس شده...انقد چرب شده بود که با دست زدن بهش کف دست هام لیز میشد
اگه اینچندش آور نبود پس چی بود؟
شامپو رو برداشتم و ریختم رو سرم اما کف نمیکرد دست هام درد گرفته بودن کلافه شده بودم آب داشت سرد میشد
باید دوباره آب داغ بذارم
نمیدونم چند بار شامپو ریختم و چند بار با ناخونام چنگ زدم رو سرم تا بلکه کف کنه اما یادمه که انقد اینکارو کرده بودم که انگار کف سرم میسوخت,بعد از چندین بار آبکشی از چربی بدن و سرم کمتر شده بود احساس سبکی میکردم حالم خوب بود
تازه اونجا بود که انگار رنگو روم باز شده بود خدایا شکرت..
این چند ماه مثل حیوون زندگی کرده بودم
نگاهی به بدنم انداختم هنوز هم کبود بود دقیقا مثل سری های قبلی
زیر دلم رد لگد آقام کبود شده بود با ناراحتی ازش چشم برداشتم....
اینم یادگاری من از طرف خانواده ام
برای بار آخر هم خودمو آبکشی کردم
حمامم خیلی طولانی شده بود...
اشکالی نداشت به اندازه تمام روز هایی که با بوی گند عرق خوابیدم حموم کرده بودم....
تمام خون هایی که روبدنم خشک شده بود شسته شد....
ای کاش میشد قلبم رو هم اینطوری بشورم که هر چی کینه و درد و غصه داره پاک بشه....
این روز ها بیشتر از هر وقت دیگه ای احساس میکردم چیزی درست قسمت چپ سینم سنگینی میکنه...
1401/10/09 13:56