#پارت_172
یادمه همیشه داداشام و بابا و مامانم و گل اندام از همه بیشتر میخوردن شربت هم کوچیک بود اکثرا عصر میخوابید...
تنها کسی که هیچوقت غذا بهش نمیرسید یا کم میرسید من بودم
با ناراحتی نگاهم کرد و موهامو بوسید...
موهایی که شونه کرده بود و حالا دورم ریخته بودمشون و کیف میکردم از نرمی و لطافت و بوی خوبش
برام مهم نبود که امیرخسرو برام نامحرمه و نباید موهامو ببینه
برای من دل مهم بود دلم بهش محرم بود...
به راستی محرمیت که به کاغذ نیست ...
دل آدم باید محرم باشه
به نظر من امیر بهادر از هر نامحرمی نا محرم تر بود
اگه محرمیت به کاغذ باشه امیر بهادری که شب ها میومد و با وحشیگری ازم سو استفاده میکرد و روز ها به بدترین نحو کتکم میزد برام محرم بود
من این محرمیت رو قبول نداشتم
میخواستم صد سال سیاه محرمم نباشه
هر بار تماس تن نجسش با من غسل داشت و من تو اون خونه اجازه حمام کردن نداشتم اما بخاطر نماز جواهر هر صبح باید یکی زودتر بیدار میشد آب گرم میکرد تو اون سرمای هوا سگ لرز میزد ومنتظر میموند تا از خواب بیدار بشه و آب بریزه تا جواهر وضو بگیره، این نماز درست بود؟
_پریچهره؟
چشم از دیزی سنگی روی چراغ خوراک پزی برداشتم و گفتم
+ ببخشید من حواسم پرت شد
_به چی فکر میکردی
+به گذشته
_مگه قرار نشد همه چیزو فراموش کنی؟
+میگما خسرو وقتی آب ها از آسیاب افتاد میری دنبال کلثوم؟
_آره یکی دو هفته دیگه میرم
+پس منم باهات میام
_کجا بیای؟؟
مگه میریم تفریح کهتوام بیای
+من نمیذارم تنها بری
من نمیتونم اینجا بمونم از نگرانی قلبم تبدیل به خاکستر میشه
_خدانکنه عزیزم اینجوری نگو
دیگه مجبورم تنها برم
+ای کاش قبلش میشد باهاش هماهنگ کنی
_باید نصف شب یهو برم تو اتاقش
با به یاد اوردن شبی که فرار میکردیم بدنم مور مور شد
+من نمیذارم تنها بری
_عریزم فعلا که نمیرم حالا لازم نیست از الان استرس اونو بگیری فراموشش کن
تا اون موقع ببینیم چطور میشه!
+خسرو اینجا تهرانه؟
_آره
+شنیدم اینجا زنا خیلی بد حجابن نه؟
_همه جور آدمی اینجا پیدا میشه هم چادری هم مانتویی هم مو باز....همه جور آدم هست
+این خونه رو از کی خریدی؟
_از یه آقای مسنی خریدم؛ همسایه دیوار به دیوار اینجا طلعت خانومه
خیلی زن خوبیه قول میدم یه بار که ببینیش عاشقش میشی انقد که خون گرم و خوش قلبه خیالم راحته که بعد ها باهاش رفتار و آمد میکنی و اینجا تنها نیستی
یه پسر هم به اسم عنایت داره
سری تکون دادم و محو آرامش نگاهش شدم
1401/10/09 13:58