#پارت_43
همین الان از جلوی چشمام گمشو وگرنه جوری میزنمت که هر جا دیوار و اجر دیدی بهش سلام کنی.
شنیدی چی میگم؟
جلوش ایستادم و تکرار کردم :
I, ll macke you one with hte wall
(با دیوار یکیت میکنم)
چشمای وق زدش رو توی کاسه چشم چرخوند
فقط معنی دیوار رو فهمیدم بقیش رو باید بزنم متجرم گوگل! حالا کم از اقا فحش میخوریم باید انگلیسی هم یاد بگیریم. چرخیدم درحالی که یاسمن رو به خودم فشار میدادم سمت در رفتم.با ورود هوا به ریه هام نفس عمیقی کشیدم. سعید دنبالم اومد.
از پله های جلوی خونه بالا رفتم.
با پام در رو باز کردم،نگاهم به بخچه د ساک دستی سیاه رنگ جاکفشی افتاد. کمی مکث کردم و به داخل سالن نگاهی انداختم.
دقیقا پشت من درحال ور رفتن با کنترل تلویزیون بود و سعی میکرد از شبکه های ماهواره ای به شبکه های خودمون برسه.
از دیدن روسری گل گلی که دور سرش پیچیده بود لبخند به لبم اومد.یواشکی قبل از اینکه برگرده و من رو با یک دختر دست و پا بسته ببینه، ناچار وارد اتاقی شدم که پنج ماه جرات ندارم پا داخلش بزارم.
نفسم تو این اتاق گرفت اخرین باری که اینجا بودم اون روی تخت خواب بود.تو بغل کسی که من نبودم.منی که تو زندگیش هیچ نقشی نداشتم، شاید تنها نقشم یک اسم بود که کلمه دوست و رفیق رو یدک میکشید.
ناخواسته اخمام در هم شد، پنج ماه تمام در این اتاق قفل بود و دیشب بخاطر مهمون عزیزم بازش کرده بودم.
قلبم اینجا سنگین میزد،بدنم شل میشد و نیرویی عجیب من رو به فرار از این اتاق تشویق میکرد.
جسم بی جون یاسمن رو روی تخت به پهلو خابوندم.
تکون خفیفی خورد.
میخواستم برم، تانیمه های راه رفتم ولی پاهام به فرمان قلبم برگشتن و باز هم به صورت غرق خواب دخترک زل زدم.
به مژه های بلندش به بینی و لب های قلوه ایش لپ های، نرم و سفیدش که ملتهب به نظر میرسید.
در اتاق نیمه باز بود، روی تخت نشستم وتو سکوت به صورتش خیره شدم.
موهای مشکیش روی صورتش پخش شده بود و من رو از دیدن تمام رخش محروم میکرد.دست لرزون مشت شدم رو بالا اوردم. اجازه ی این کار رو داشتم؟
دست زدن به ناموس کسی که میخواست من رو بکشه؟
یا دست زدن به گونه های نرم و تپل دانشجوی جدیدم؟
یا دست زدن به کسی که درنظرم یه طور خاصی اشنا بود؟
1401/06/30 14:05