واسه همینم منم از حس اجباری که به پاشنه بلند داشتم به عادت و
بعد به خاطر میالد به عالقه تبدیل شد
سوار تاکسی شدیم و خیلی زبان ترکیش خوب نبود و یا بیشتر
انگلیسی حرف میزد یا ترکی به زور کلمات رو ادا میکرد.
راننده که از شانسش زبانش خوب نبود گیج عارف رو نگاه می کرد و
عارف سعی داشت ادرس بده
کالفه گفتم:
دقیق نمی دونم درست گفتم اما منظورم رو رسوندمبای ادرسی وریوروم
عارف گیج گفت:
با لبخند آدرس رو گفت و رو به راننده با بی حالی آدرس رو گفتم وآدرست رو بگوبلدی؟
آرنجم رو به شیشه تکیه زدم و نفس عمیقی کشیدم
به خیابونا زل زدم...به مردم
االن باید من و میالد دست در دست هم تو اسکله را میرفتیم و به
پرنده ها غذا میدادیم
قطره اشکی از چشمای پر حسرتم فرو ریخت
برای دیگران یه قطره اشک ساده بود
برای همه این طوره...اشک رو یه قطره مایعی شور ساده میبنن که
طرف از غمی که داره باعث به وجود اومدنش شده...
ولی...اشک هرچیزی هست جز اسمی که واسش
گذاشتن...غمه...درده..رنجه...خاطره است...آرزوعه...
نیشخند زدم...اصال اشک دقیقا معنی اسمشه
َاشک...یه کلمه بی ربط تو فارسیه...
ولی به ترکی با گذاشتن آ با کاله میشه
آشک...یعنی عشق! پس اشک بیشتر از عشقه
بیشتر از درد عشقه...از درد دوست داشتن
دوست نداشته شدن...درد نرسیدن...
درد رسیدن و از دست دادن...
با بغض چشم از دریا گرفتم
تاکسی جلوی یه خونه آپارتمانی کوچیک و شیک نگه داشت و
هردو پیاده شدیم و عارف حساب کرد
مرد میان سال چمدونامون رو از تو صندوق عقب بیرون کشید و
لبخندی زد و دست تکون داد و رفت سمت ماشینش
در خونه رو با کلید باز کرد و سوار آسانسور شدیم و طبقه 4 رو
1401/07/18 14:54