عروس برادرم✨♥️
#Part74?
**
کمتر از یک ماه بود ک اینجا مشغول کارم ..
دلم برای خانوادم تنگشده و نمیتونستم برگردم پیششون.
بغض کرده ظرف هارو آبکشی کردم..
من ب خاطر اینکه کمک خرج خانواده باشم اومده بودم اینجا از درسم زدم ...
ولی هنوز یک ماه نشده زیر کارا دووم نمیارم
هنوز پولی نگرفتم ک بخوام ب خانوادم بدم..
دلم میخواد برم.
هفته پیش همه بچه ها برگشته بودن سر کارشون و اصلا براشون مهم نبود که من یک هفته تمام
تموم کارهای اونارو ب دوش می کشیدم...
برق خوشحالی و رضایت که کنار خانوادشون بودن تو چهرشون هویدا بود.
_هـــی بچــه !
تو جام پریدم و برگشتم سمتش..دیگ صداش برام عادی شده بود و از کیلومتر ها دور هم صدای خشن این خانزاده رو تشخیص میدادم!
با اخم عصبی غرید
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
1401/09/23 17:22