عروس برادرم✨♥️
#Part132?
نفس های داغش روم میخورد
حالم خرا..ب تر از قبل شده بود
عاصی شدم ازدست خودم!
نگاه خیره ارباب زاده رو حس میکردم
و این به کلافگیم می افزود.
هر دکمه رو که باز می..کردم آب دهنمو قورت می دادم
سعی میکردم بهش نگاه نکنم .
ولی به خاطر چی این طور بود؟
_اخم نکن بهت نمیاد بچه!
دستم خشک شد با بهت چشم های گرد شدمو بهش دوختم
فاصله ما باهم زیاد نبود
پوزخندی زد
_دیگداری عصبیم میکنی
انگار حرف قبلیشو گوشام اشتباهی شنیده بود... اون چی گفت؟
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
1401/09/23 22:36