عروس برادرم✨♥️
#Part111?
خان زاده اخم هاش توهمبود و جوابی بهش نداد.
بی توجه بهشون رو به اونیکی پسره گفت
_سهراب چه خبر از شرکت؟ اوضاعش خوبه
پسره سری تکونداد
دستاش رو تو هم قفل کرد و روی زانوهاش گذاشت
_آره خوبه... ولی با وجودِ تو بهتره.
خانزاده سری تکون داد و خیره به میز لب زد
_خوبه!.. پذیرایی کنید از هم.
همه مشغول شده بودند
چیزی از یه جعبه مثل یه رادیو... پخش میشد بلندِ بلند بود صداش، و آزار دهنده.
بوی دود و الکل مانندی تو فضا پخش شده
بود
و این من رو آزار می داد..
با کاری که بهراد با دختره کرد خشکم زد
اونو بو...ی...د
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
1401/09/23 19:09