عروس برادرم✨♥️
#part_317?
رو مبل سلطنتی نشستم و چشامو روهم گذاشتم
و چیزی
که تو ذهنم بود رو به زبون اوردم
_نمیدونم واقعا!
اخماشو از پشت پلکامم
حس میکردم که بیشتر توهم رفتن و
تقریبا غرید
_یعنی چی نمیدونی؟؟
_چیکارش کنم مامان؟؟
اون یه بچس! توقع داری یه بچه رو قصاص کنم.
حرصی
. عصاشو به زمین کوبید
_اونم به بچه تو رحم نکرد یادت رفته؟؟
اون یه عفریته ی خونه خراب کنه
ندیدی با زن و بچت چی کار کرد همین فسقله!؟؟؟
ته دلم قبول نمیکرد
که اون قاتل بچمه!
آخه من بدجور دلمو این بچه قاتل
برده بود ..
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
1401/10/17 23:42