عروس برادرم✨♥️
#part_329?
زهره خانم با صدای ناتوان و به زو بالا اومدش گفت
_ یکی ب من بگه اینجا چه خبره؟؟؟
آخه قصاص چی؟؟ کشک چی؟؟
دخترم چه....چی کار کرده؟؟
من این همه سال دارم بی منت کار میکنم براتون که با فرستادن دخترم این جا
این.بلــــــــا رو ســررررش بیارین؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان.با اخمگفت
_ خبه خبه ...هرکاری کردی پولشو گرفتی ..
زهره اینبار نگاه پر غضبش رو من نشست
که نگاهمو ازش گرفتم...
آره اون خیلی کمک کرد....اون حتی راز هرکدوم.از این.پسرای عمارتو میدونست
و راه حل.پیش مام.گذاشت...
حالا چطور تو روش نگاه کنم.و بگم.میخوام.دخترتو.عقد کنم!
مامان زانوشو رو زمین گذاشت و لب زد
_چه بخوای چه نخوای باید قبولی زهره .... دست توام نی
راه حل دیگه ام پـیش پات نی
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
1401/10/29 16:44