The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان رعیت خان🔥♥

40 عضو

پاسخ به

درست شد عزیزم با حروف بزرگ سرچ کردم اومد

خوبه??

1401/10/27 20:08

nini.plus/zahra4447

1401/10/27 20:09

پاسخ به

nini.plus/zahra4447

خانومایی که تو کانال دومم نیستن عضو شین رمان میزارمم???

1401/10/27 20:09

عروس برادرم✨♥️
#part_329?


زهره خانم با صدای ناتوان و به زو بالا اومدش گفت

_ یکی ب من بگه اینجا چه خبره؟؟؟

آخه قصاص چی؟؟ کشک چی؟؟

دخترم‌ چه....چی کار کرده؟؟

من این همه سال دارم بی منت کار میکنم براتون که با فرستادن دخترم این جا

این.بلــــــــا رو ســررررش بیارین؟؟؟؟؟؟؟؟

مامان‌.با اخم‌گفت

_ خبه خبه ...هرکاری کردی پولشو گرفتی ..

زهره اینبار نگاه پر غضبش رو من نشست

که نگاهمو ازش گرفتم...

آره اون خیلی کمک کرد....اون حتی راز هرکدوم.از این.پسرای عمارتو میدونست

و راه حل.پیش مام.گذاشت...

حالا چطور تو روش نگاه کنم.و بگم.میخوام.دخترتو.عقد کنم!

مامان زانوشو رو زمین گذاشت و لب زد

_چه بخوای چه نخوای باید قبولی زهره .... دست توام نی

راه حل دیگه ام پـیش پات نی
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/10/29 16:44

عروس برادرم✨♥️
#part_330?

با اخم.گفت

خب یکی به من.

بگه چی شدههه اخه ؟؟

اخه بی خبررر از همه جاااا قصاص چیو باید بدیم؟؟؟؟


اکبر این بار

رو بهش گفت

ساکت شو زن.

زشته جلو خان صداتو بالا ببری.ـ

باواخم.روشو کرد به من.دوباره

_خان تورو خدا تو بگو.چی شدعع؟؟

دلیارم چی کار کرده... که تاوونش اینه؟؟

نگاهمو ازش گزفتم و لب زدم

_بچمو.کشت...! قاتله دخترت زهره!

این بار نگاهش کزدم

بهت تو چشم هاش موج میزد

_امکان

ندارههه!!!!


مامان با پوزخند گفت

_دخترت بر خلاف خودت جــن ...دگی ازش میباره

⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/11/02 11:01

عروس برادرم✨♥️
#part_331?

اینم میدونی میخواسته یکی از این.پسرامو تور کنه؟جاشووو تو این

عمارت خان محکم.کنه!!!

یهو بلند گفت

_نهـــههه بهتره بگم که به خاطر همین...

زن پسرمو نازا کرد

و وارثمونو کشت!

هر لحظه بهت و ناباوری چشاش بیشتر میشد

و نگاهش خیره من بود

یه چیزی ته چشاش ناخونده بود...

چی میخواست بگه که نمیتونست به زبون

بیاره.و تو چشاش بیداد میکرد؟؟؟؟!

بازم مصمم نگاهی به دخترس کرد و لب زد

_میدونم دلیارم همچین نمیکنه..... دخترررمو اینطور بار نیاوووردم

شنیدینننن؟؟؟ شما اصلا گذاشتبن از خودش دفاااع کنه‌؟؟


مامان پوزخند صدا داری زد

_ که هی مثه همیشه دروغ بگه من همچین نکردم؟؟! هرکیم

باشه کارشو انکار میکنه.... باید قبول کنی دخترت خونه خراب کنه زهـــــره خاتون
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
عروس برادرم✨♥️
#part_332?
بغض دلیارو حس میکردم

و حالشو میدیدم نمیدونم چرا قلبم

فشرده میشد

مامان مرغش یه پا داشت و غرید

_مجبورین قبول کنید..ـ یا خونوادتون کل ایلتون اینجا به دست نوکرای خان کشته میشن

یا هم این دختره ه..رزا ت صیغ..ه اش میشه تا وارثشو بیاره...بعدم مثه تیکه اشغال پرتش می کنیم براتون ..

باید بفهمه در شان ما نیس...


زهره خانم با شنیدن اینوحرف دستش رو قلبش نشست چشم ها و

حالتش طوری شده بود

که انگار میخواست سکته کنه...

و همبن طورم شد....

یه روی زمین افتاد

دلیار سعی کرد خودشو بلند کنه و کنار مامانش بکشه

با صدای گرفته‌‌ شده اش جیغ زد

_ماماااااان
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/11/03 17:42

اگه نتونستی تاحالا بری آتلیه به هر دلیلی
الان وقتشه جبران کنی
روزایی که گذشتن رو بازم میشه جبران کرد فقط کافیه یه عکس ساده از تو گالریت بهم بدی تا یه عکس آتلیه ای با کیفیت عالی و قابل چاپ تحویلت بدم.
??

"لینک قابل نمایش نیست"

1401/11/03 22:29

ارسال شده از

سلام ادامه رمان نیومده؟

1401/11/06 21:44

سلام دوستان منم رسیدمم به شما
فقط یه سوال کی پارت جدید میزاری زهرا جون
منظورم هرروزه یا دوروز یک بار یا اصلا معلوم نیست??

1401/11/08 12:16

هر وقت پارت جدید بیاد میزاره

1401/11/08 12:25

پاسخ به

سلام دوستان منم رسیدمم به شما فقط یه سوال کی پارت جدید میزاری زهرا جون منظورم هرروزه یا دوروز یک بار...

هروقت پارت بیاد میزارم گلم چون کل پارت ها دسته من نیست

1401/11/08 12:33

پاسخ به

هروقت پارت بیاد میزارم گلم چون کل پارت ها دسته من نیست

آها اوکی ممنون
تقریبا هرچند روز پارت جدید میاد؟؟؟

1401/11/08 13:52

مرسی عزیزم ?ولی به نظرت کم نیست☺

1401/11/11 12:10

همین اومده بود??

1401/11/11 16:56

پاسخ به

همین اومده بود??

اگه حامله بودم بچه مو مینداختم??????

1401/11/11 17:27

پاسخ به

اگه حامله بودم بچه مو مینداختم??????

خخخخ خدانکنه??

1401/11/11 20:03

سلام خانومای عزیز?⁦♥️⁩
من آتلیه آنلاین دارم...تبدیل عکس ساده گوشی به عکس آتلیه ای... ✅فقط20تومن✅
برای دیدن نمونه کار ها میتونین وارد کانال بشین..⁦♥️⁩
این لینک کانال من توی روبیکاس
"لینک قابل نمایش نیست"

"موبایل قابل نمایش نیست"..برای ثبت سفارش درخدمتتون هستم??

1401/11/11 20:14

عروس برادرم✨♥️
#part_338?
مامان جلوی در ایستاده‌بود

نگاهی بهش کردم واز عمارت بیرون زدم

فریاد زدم

_عبداللهه؟؟؟؟؟

بدو‌بدو با‌اون کمر خمیدش‌ خودشو

رسوند بهم

_بله قربانت شم؟؟؟؟

_عاقدو خبر کن‌‌....بیارش عمارت..!

با چشم های گرد نگاهم کرد و سر

تکون داد

_چشم اقا...

_زودتر برووو ... تا قبل 7 یا 8 اینجا باشه..

_چشم اقا چشم....روی دو جفت چشمم...‌با اجازه.

همینکه رفت نفس عمیقی کشیدم

و‌ چشم هامو بستم

صدای پرنده این موقع صبح گوشم می‌رسید و

دلم‌ و آرامش میداد

باید‌میرفتم‌و‌به کارای زمین ها و رسیدگی‌ به شکایتای‌‌مردم میرسیدم

تا 8 خودمو‌ میرسوندم‌عمارت

شایدم‌زودتر....!
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
عروس برادرم✨♥️
#part_339?
برای بدست اوردنش‌ بی تاب بودم...

دل تو دلم‌نبود که زودتر اونو به

عقد خودم در بیارم...

نفسم تو سینه حتی با فکرشم‌ حبس شد

تو دو چشم سبز مال من شن

و خیره شه تو چشام؟؟؟

یعنی میشه!؟؟؟

برای اولین بار لبخند واقعیی‌ رو لب هام نشست

و دلم لرزید

از فکر اینکه اون مال من شه...

ولی با به یاد آوردن صورت زخمیش‌ اخمام توهم رفت..

اون دلش صاف میشد باهام...

انقدر اذیتش کردم؟؟

عقدش کنم بچمو بیاره

مهرم به دلش میشینع!

یعنی میتونستم همون چیزی ‌که به مامان گفتم رو عمل کنم!؟؟

بعد تموم شدن زمانش‌

ولش کنم به امون خدا و بچمونو بگیرم؟؟
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱
عروس برادرم✨♥️
#part_340?
برای بدست اوردنش‌ بی تاب بودم...

دل تو دلم‌نبود که زودتر اونو به

عقد خودم در بیارم...

نفسم تو سینه حتی با فکرشم‌ حبس شد

تو دو چشم سبز مال من شن

و خیره شه تو چشام؟؟؟

یعنی میشه!؟؟؟

برای اولین بار لبخند واقعیی‌ رو لب هام نشست

و دلم لرزید

از فکر اینکه اون مال من شه...

ولی با به یاد آوردن صورت زخمیش‌ اخمام توهم رفت..

اون دلش صاف میشد باهام...

انقدر اذیتش کردم؟؟

عقدش کنم بچمو بیاره

مهرم به دلش میشینع!

یعنی میتونستم همون چیزی ‌که به مامان گفتم رو عمل کنم!؟؟

بعد تموم شدن زمانش‌

ولش کنم به امون خدا و بچمونو بگیرم؟؟
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/11/15 23:39

عروس برادرم✨♥️
#part_341?
و لذت بزرگ شدن

بچش رو از وجودش بگیرم؟؟؟

نتونه ببینه کسیو که خودش به دنیا آورد و قرار منتظر باشه!

آخه من دلم میاد و میخواد

یه بچه رو از مادرش جدا کنه!

ولی نهه!

اون خودش قاتل بچمههه!

اون بچه منو زنمو گرفت میتونم

باهاش خوب رفتار کنم اگ باهم بریم تو یه اتاق

مشترک؟؟

تا ببینم چی پیش میاد!

اون روز دور نیس!

صوار ماشینم شدم و بی توجه به اینکه راننده منو نمیرسونه خودم

پامو محکم رو پدال گاز فشردم و به سمت

زمین های روستا و کشاورزا‌ حرکت کردم...

ولی ذهنم اینجا کنار این دختر و پدر و مادر

ناراضیش‌ جاموند...
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/11/16 11:54

سلام خانومای عزیز?⁦♥️⁩
من آتلیه آنلاین دارم...تبدیل عکس ساده گوشی به عکس آتلیه ای... ✅فقط20تومن✅
برای دیدن نمونه کار ها میتونین وارد کانال بشین..⁦♥️⁩
این لینک کانال من توی روبیکاس
"لینک قابل نمایش نیست"

"موبایل قابل نمایش نیست"..برای ثبت سفارش درخدمتتون هست?

1401/11/16 16:08

عروس برادرم✨♥️
#part_342?
اردلان...

با بی حوصله گی

حوله رو دور تنم بستم

و روی تخت دراز کشیدم

اخم هامو توهم کشیده بودم و خیره به سقف...

این همه مدت که تهران بودم همش یاد اون دختر

بچه بودم

با هرکی میخواستم رو این تخت بخوابم چشای‌ لامصب و پر اشکش میومد جلوی چشم

و میرید تو حس و حال
.مردونم

چرا خودش نبود یادش ولم نمیکرد؟؟؟

چراا؟؟

من‌که واسه تنوع طلبی اومدم تهران تا با هرکی

دلم میخواد باشم

ولی اون لامصب نمیزاشت با اون چشای سگیشش!
⊰᯽⊱┈── ✨ ⃟♥️──┈⊰᯽⊱

1401/11/17 22:00

زیادبزار

1401/11/17 23:19

ضدحال همه اش

1401/11/17 23:20

اره بخدا این دیگه چه مدلشه اعصاب آدم خراب میشه

1401/11/17 23:29

پاسخ به

اره بخدا این دیگه چه مدلشه اعصاب آدم خراب میشه

گلم به خدا دست من نیست دیر پارت میاد

1401/11/18 19:26