زد:
_ همدم..
دستامو رو شونه هاش گزاشتمو اونم کمرمو محکم گرفت. همزمان شروع کردم به خوندن آهنگ:
_کنارم هستی و اما ، دلم تنگ میشه هر لحظه
خودت میدونی عادت نیست ، فقط دوست داشتنه محضه
کنارم هستی و بازم ، بهونه هامو میگیرم
میگم وای چقدر سرده ، میام دستاتو میگیرم.
فشاری به کمرم اورد و همراهیم کرد:
یه وقت تنها نری جایی ، که از تنهایی میمیرم
از اینجا تا دمه در هم ، بری دلشوره میگیرم
فقط تو فکره این عشقم ، تو فکره بودنه با هم
محاله پیشه من باشی،برم سرگرم کاری شم
میدونم که یه وقتایی،دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثله منی انگار ، از این دلتنگیا داری
تو هم ازبس منو میخوای، یه جورایی خودآزاری(یه جورایی، خودآزاری)
دستمو رو هوا بلند کرد و یه دور دور خودم چرخیدم:
کنارم هستیوانگارهمین نزدیکیاست دریا
مگه موهاتو وا کردی؟که موجش اومده اینجا
قشنگه رده پای عشق، بیا بی چتر زیره برف
اگه حاله منو داری ، میفهمی یعنی چی این حرف.
یه لحظه حرکتشو تند کرد. جوریکه حتی منم اون هدایت میکرد:
میدونم که یه وقتایی ، دلت میگیره از کارم
روزایی که حواسم نیست ، بگم خیلی دوست دارم
تو هم مثله منی انگار ، از این دلتنگیا داری
تو هم ازبس منو میخوای، یه جورایی خودآزاری(یه جورایی، خودآزاری)...
لحظه آخر دستشو کامل پشت کمرم برد و به سمت عقب خمم کرد دقیق صورتش رو به روی صورتم قرار گرفت.
محو هم بودیم که صدای سوت و جیغ مهمونا بلند شد. به خودش اومد و کمکم کرد به ایستم. کنارش وایسادم. دستم دقیقا رو قلبش قرار داشت. تپش بی قرار قلبشو حس میکردم. انقدر بهم لذت داد که نمیتونستم دستمو بردارم. سرشو به گوشم نزدیک کرد و با لحن خاصی گفت:
_ میبینی؟ واسه تو اینجوری میزنه.
???????????????????
1401/10/17 22:47