@dastansara
????????????????????
قسمت چهارصدو نود
#490
استرس تمام وجودمو گرفته بود. با اینکه میدونستم قراره همه چی درست پیش بره اما این دلهره ولم نمیکرد. تو اشپزخونه نشسته بودم و بقیه تو پذیرایی پیش مهمونا بودن.
بیشتر نگرانیم بابت کیان بود. از دیروز که مامانش گفت میخواد خواستگار بیاد ساکت شده بود و حرفی نمیزد. این سکوتش منو ازار میداد. حس میکردم ارامش قبل طوفانه..تو فکر بودم که کتی اومد تو اشپزخونه.
_ هنوز چایی نریختی؟
_ الان میریزم.
_ زن دایی گفت زودتر بیای.
نفسمو پر صدا دادم بیرون که گفت:
_ انقدر استرس نداشته باش.
_ نگران کیانم. کاش میزاشتین برای بعد صیغه. هرچی باشه الان زنشم. دارین با غیرتش بازی میکنین.
_ با غیرتش بازی نشه که هیچ غلطی نمیکنه. تو نگران نباش. زن دایی پسرشو بهتر میشناسه. چایی و بردار و بیا.
_ باشه.
سینی چایی و برداشتم و از اشپزخونه زدم بیرون. زیر لب سلامی کردم که همه جوابمو دادنک حتی سرمد بلند نکردم که ببینم چند نفرن. با اینکه میدونستم همش فیلمه ولی بازم چیزی از استرسم کم نمیکرد.
با اشاره مامان کنارش نشستمو سرمو انداختم پایین. مشغول حرف زدن بودن ولی من از بس فکرم درگیر بود چیزی نمیشنیدم. یهو با تکون مامان به خودم اومدم. نگاهم به چشمای کیان خورد که رگه های سرخ تو سفیدی چشماش پیدا بود.با صدای مامان به خودم اومدم:
_ عزیزم با اقا احسان برید حرفاتونو بزنید.
گیج زل زدم بهش و پرسیدم:
_ اقا احسان؟
اشاره ای به مرد نشسته رو کاناپه زد و با لبخند گفت:
_ حواست کجاست دخترم؟
تازه متوجه شدم منظورش داماد قلابیه.
نگاهی به دستای مشت شده ی کیان انداختمو از جام بلند شدم.
سمت حیاط رفتمو اون پسره که فهمیدم اسمش احسانه دنبالم اومد. اشاره ای به تاب کردو با خنده گفت:
_ اگه میخواین نقشتون بیشتر جواب بده بشینین رو تاب. اقا کیان داره نگامون میکنه.
متعجب پرسیدم:
_ شما از کجا میدونید؟
دست به سینه زل زد بهم:
_ انتظار ندارید که بی هیچ اطلاع قبلی الان اینجا باشم؟ میناخانوم از قبل باهامون هماهنگ کردن. گفتن که میخوان چیکار کنن.
خجالت زده سرمو انداختم پایین. انگار همشون میخواستن کیانو اسیر زندگی کنن. دست به دست هم داده بودن که سرش بلا بیارن.
نزدیکم شد که با تعجب سرمو بلند کردم. جوری جلوم وایساده بود که اگه کسی پشت بهش می ایستاد فکر بدی راجبمون میکرد. با چشمای گشاده شده پرسیدم:
_ چیکار میکنین؟
_ الان خودت میفهمی.
نزدیک تر شد که یهو صدای داد کیان بلند شد:
_ نوال؟
???????????????????
1401/10/17 21:53