قسمت صدوهشتادو چهار
#184
_نمیخوام شعار بدم..اینارونگفتم که فقط یه
حرفی زده باشم..نه...اینارو گفتم که بفهمی
کاملا طبیعیه اینکه یه ادم خسته شه، کم بیاره.
حتی گاهی جا بزنه..کم اوردن همیشه هم
بدنیست. گاهی ادم که کم میاره یعنی دلش
تکیه گاه میخواد. یه منبع ارامش...
دستمو گرفت تو دستش:
_دیگه بسه.حالا وقتشه که توام کم بیاری دیگه
من تنهات نمیزارم..نگاه به اینجور بودن کیان
نکن..دلش خیلی مهربونه اما خب ابراز نمیکنه..
نیمچه علمی مغزش خوب کارمیکنه هااا،اما
نیمچه احساسیش لنگ میزنه..مطمئنم لازم بشه
اونم کمکت میکنه..بسه هرچی خودت جلوی
مشکلاتت وایسادی..تنهاییا بسه.. امروز اوردمت
اینجا.. اوردمت به خاک پدر و برادرت قسم بدم،
برام حرف بزنی.بگی چی گزشته بهت؟بگی
بابای نوال کیه؟بگی چیه به روزت اومده؟؟چرا
اینهمه حرف پشتته؟نوالی که من میشناسم از
برگ گل پاک تره پس چرا بهش انگ هرزگی
میزنن؟؟ بزار کمکت کنم..شاید توام بتونی
کمکمون کنی.الان مرهم نشم برات پس کی
بشم؟نوال قسمت..
نزاشتم قسم بده...دستمو گرفتم جلوی
دهنش..بغض داشتم یه قطره اشک از گوشه ی چشمام چکید:
_هیش..برای باز کردن یه زخم کهنه قسم
نده...تن بابا تو گور میلرزه قسم نده..چی
میخوای بدونی؟؟هرچی بخوای بهت میگم..
تنم میلرزید.نزدیکم شد و محکم بغلم
کرد.خواهرانه... دوستانه... به قول یه نفر
بهترین بغل،بغل کسیه که خوب میدونه بایدکجا
محکم نگه ات داره چون داری از هم میپاشی:
_ کتی خیلی سخته که بعضی موقع ها بالاجبار
باید قَـبول کنی که یه نفر فَقــط میتــونه تو
"قَــلبت"باشه نه تو "زندگیت"خیلی سخته...
صورت اشکیمو گرفت تو دستاش و اشکامو پاک کرد:
_گاهیم ما به اشتباه فکر میکنیم که بعضیا باید
تو زندگیمون باشن در حالی که بودنشون جز
آفت زدن به زندگیمون هیچ فایده ای
نداره..فقط خوره جون آدم میشه..من مطمعنم
که دردتو، نبودن کسی نیست، دردت
چیزدیگس.دردت نگاه پر غصه ات رو نهاله..تو
بگو برای من..باهم این آفت زندگیتو پس
میزنیم.باشه؟باشه عزیزم؟
سرمو سمت اون دوتا قبر چرخوندم...
1401/10/14 18:20