پارت66
اینو گفت و پیاده شد.
دلم میخواست جیغ بزنم بگم آره اصلا دوست دارم هرغلطی دلم میخواد بکنم به تو و هیچکس دیگه ام ربط نداره.
چندنفس عمیق کشیدم و سعی کردم بغض لعنتیم که تو گلوم لونه کرده بودو پس بزنم.
حق نداشتم جلوی این ماموت ضعف نشون بدم.
نقاب بی تفاوتیم رو به چهره ام زدم و پیاده شدم.
عجیب بود اول هفته بود ولی حسابی شلوغ بود. با زیبا هم قدم شدم و از کنار جاوید که کتشو روی ساعد دستش آویزون کرده بود و دست به سینه کنار ماشین ایستاده بود گذشتم و حتی نگاهشم نکردم.
زیبا: با جاوید خوش گذشت؟
چپکی نگاهش کردم که باعث شد بی صدا بخنده.
_ کوفت من برگشتنی پیاده میرم ولی با خان داداش تو جایی نمیرم.
زیبا: بچه نشو.
غر زدم: ازش بدم میاد.
زیبا: داداشم خیلیم مهربونه ولی فقط باید سعی کنی بیشتر بشناسیش.
زبونمو روی لبم کشیدم: من غلط بکنم بخوام این عصا قورت دادرو بشناسم. اینارو ول کن اکران فیلم جدیدم میای؟
زیبا: اره چرا نیام حتما.
_ پس خبرت میکنم.
متوجه ی دختری شدم که با دست نشونم داد بعد که مطمئن شد درست شناخته جلو اومد و درخواست عکس کرد. کم کم دور ورم شلوغ شد و به آفرین اشاره زدم
_ آفرین شما برید من کارم تموم شد میام پیشتون.
آفرین: باشه.
دور شدن بچه هارو دیدم اکیپ پسرهای 17 18 ساله دورم کرده بودن که سر و وضع بامزه ای داشتن و با ادبیات خودشون بهم ابراز علاقه میکردن.
ازم خواستن بینشون بیستم تا سلفی بگیرن....
1402/12/02 04:49