پارت490
نفس های داغش پوست گردن و سر شونه های لختم و سوزن سوزن می کرد به یک باره چنان ضربان قلبم بالا رفته
بود که حتی جاوید هم متوجه غیر عادی بودنم شد.
جاوید : آروم چرا قلبت انقدر تند میزنه؟
انگار حس کرده بودم این آغوش کمی با همیشه فرق می کرد می دونستم قرار اتفاقی بی افته هم می خواستم هم
نمی خواستم احساساتم متناقض بود.
اولین بوسه اش روی پیشونیم نشست : می دونی که چقدر می خوامت.
قلبم بنا ناسازگاری گذاشته بود.
صدام می لرزید : جاوید
صداش بم بود : جانم..
بوسه دومش شقیقه ام و لمس کرد لمس لب هاش پر از عشق بود زیر لب زمزمه می کرد که برای گوشم مبهم بودن
شایدم نا آشنا، نگاهش با همیشه فرق می کرد نگاهش بی قرار بود بوسه بعدی میون ابرو هام نشست .
بوسه های بعدی روی پلک هام که خارج از کنترل من روی هم افتاده بودن نشست با خودم فکر کردم بوسه چندم
بود؟
دست هام به یقه لباسش بند شدن : هیش آروم...
بوسه آخر زیادی بکر بود لب هاش نرم بود و مزه شهد می داد عضلات سفت و منقبض شده ام شل شدن.
اولین بوسه و اولین تجربه ام بود عجیب بود هیچ حس بدی نداشتم نمی ترسیدم سرم خالی بود خالی خالی ، حتی
یک بارم گذشته باعث نشد از آرامشی که به بند بند سلول هام تزریق می شد لذت نبرم.
سرم هنوز روی سینه جاوید درست روی قلبش که منظم میزد بود دلم می خواست تا ابد تو این حجم خوش بو و
امن و راحت باقی بمونم دیگه هیچی اهمیت نداشت حتی تیک تیک ساعت دور مچ دستش آرامش این چند دقیقه
حقم بود این چند دقیقه طلبم از زندگی برای تموم روز های پر از استرس بود.
1403/08/01 16:02