پارت517
&ایران&
در اتاق و محکم بهم کوبیدم طعم دهنم تلخ و گس بود آزرده خاطر و دلشکسته بودم. پالتوم و خشن از تنم در
اوردم روی پاف کنار تخت انداختم.
سمت تخت رفتم ولی ایستادم گریه کردن و ضعف نشون دادن بس بود من دیگه اون دختر ضعیف نبودم یعنی دلم
نمی خواست باشم به جای گریه دوست داشتم خشمم و نشون بدم کسی که اشتباه کرده بود من نبودم درست بود
پنهون کاری کرده بودم ولی همچین تهمت های به من نمی چسبید .
غریدم : دختر مغز فندقی... این مزخرفات چی بود گفتی!
اولین لباسی که به دستم اومد و تن زدم و در کمد و محکم بهم کوبیدم از اتاق بیرون زدم پله ها رو سه تا یکی
کردم جاوید با شنیدن صدای قدم های پر صدام سرش و بالا گرفت ایستادم و دستام کنار بدنم مشت شدن.
جاوید ایستاد : بیا بشین حرف بزنیم.
گوشه لبم به بالا کج شد توجه ای به صدای پر تحکم و جدی اش نکردم.
جاوید : مگه با شما نیستم؟
قابلمه رو پر آب کردم و روی شعله گذاشتم. زیر چشمی دیدم به چهار چوب در تکه زده و زیر نظرم گرفته.
جاوید : سرتق نشو بیا حرف بزنیم.
- من کر شدم هیچی نمیشنوم.
درهای کانتر و پر صدا باز و بسته می کردم و خودم هم نمی دونستم دنبال چی می گردم فقط می دونستم دلم میخواست حرص و خشمم و سر یه چیزی خالی کنم.
چاقو برداشتم و به جون پوست پیاز ها افتادم : آروم تر دستت و میبری .
توجه نکردم به حرفش محکم تر پوست پیازها رو کندم.
لحن خونسردش بیشتر عصبیم می کرد : با من لج کردی چرا به خودت آسیب میزنی؟
گوشت چرخ کرده فیرز شده و بیرون اوردم در یخچال محکم بهم کوبیدم.
1403/08/03 03:54