#پارت76
+نشنوم پسر پسرکنی
بغ کرده نگاهمو ازش گرفتم
+فندق من باز چراقهرکرد؟
ازشنیدن کلمه "فندق من " اونقدر ذوق کردم که میخواستم از خوشحالی جیغ بزنم ولی بالحن دلگیری گفتم
_باسحرخانوم خوش میگذره دیگه
+مجبورم
دستمو اروم رو ته ریشش کشیدم
_بری بخدا این کارتو طوری تلافی میکنم نفهمی از کجا خوردی
فشاری به کمرم داد
+شماخیلی گوه میخوری
بالحن قاطعی گفتم
_همونکه گفتم
سرشو کرد لای سینه هام
+ماهک میفهمی مجبورم؟
_این حرفت یعنی چی؟؟
من الان برم بایه پسر گردش بعد بگم مجبوربودم توقبول میکنی ؟
باحرص زد روسینه هام که آخم دراومد
باحرص گفت
+جزخودت میمیری یکی دیگرو مثال بزنی
سینمو مالیدم و قیافم از سوزشش کج شد
چشم غره ای بهش رفتم
+یه مشکلی هست که یه مدت سحرهرچی میگه باید به فازش برقصم.
باقهر اونورو نگاه کردم که دستشو لای پام برد
باحرص ازجام پریدم
_دست به من نمیزنیاااا امشب بامن فردا با سحر!
عاصی شده نگاهم کردو هجوم اورد طرفم منوکشیدزیرشو همونطور سینمو به دندون
گرفت از دردش نفسم رفت.
اون شب گذشت و سیاوش فرداش بدون خدافظی از من رفت!
1403/08/12 22:29