پارت260
بیشتر از خودم متنفر شدم این زن همیشه به خاطر راحتی بچه هاش از خودش و راحتیش میگذشت حالا میخواست از دل من دربیاره.
دستشو میون دستم گرفتم: مامان من هرچی گفتم چرت و پرت بود مگه من میذارم ایمان بیوفته زندان خیلی هم فکرت عالی بود تازه اینجوری زیر دین هیچکسی هم نمیریم.
سمن: نه مادر فکر خودت باش من یه فکر...
میون حرفش پریدم چون میدونستم واقعا هیچ راه دیگه جز پول پیش نداشت و نمیخواستم فکر و خیال باعث بشه باز فشارخونش بالا بره.
ایران: مامان گوش کن به من،پول پیش و که گرفتیم میدیم برای بدهی من یه مقدار پس انداز دارم رو پولی که برامون مونده میذارم یه جای آبرومند و اجاره میکنم.
مادرم مکث کرد: واقعا داری پول،راستشو میگی ایران مطمئن باشم؟
_ دارم خیالت راحت مامان جان.
دروغ گفتم خبری از پس انداز نبود یعنی پول داشتم ولی گذاشته بودم کنار تا بدهی همایون خان و بدم.
روی چک اول کار جدیدم که میخواستم باهاش ماشینی برای خودم بخرم برای خونه حساب بازکرده بودم فوقش یه چندماه دیگه ام با آژانس این طرف و اون طرف میرفتم بعدش یه ماشین میخریدم مادرم و سلامتیش از ماشین برام مهم تر بود.
بحث و عوض کردم: با کی اومدی؟
سمن: همایون خان لطف کرد اومد دنبالم.
چشم تنگ کردم و با شیطنت گفتم:آره دیدمش خیلی خوشتیپ شده نه مامان؟
چشم غره ای بهم رفت: میدونم میخوای چی بگی پس حرف نزن خوشم نمیاد.
چشم گرد کردم: وا مگه من چی گفتم،فقط گفتم خوشتیپ شده.
سمن: بیا برو بچه من بزرگت کردم،خوشم نمیاد از این حرفا ایران.
1403/05/02 05:43